سریال هیولا که به تازگی پخش جهانی خود را آغاز کرده، روایتی از زندگی یکی از سنگدلترین قاتلان سریالی در آمریکاست؛ کسی که مقتولین را در خانهاش سلاخی میکرد و آنان را میخورد. جفری لایونل دامر (به انگلیسی: Jeffrey Lionel Dahmer) (۱۹۶۰ -۱۹۹۴) که به هیولا و قصاب میلواکی شهره است اولین قتل خود را در سال ۱۹۷۸ و تنها چند روز پس از فارغالتحصیلی از دبیرستان مرتکب شد. دامِر پسری ۱۹ ساله به نام استیون هیکز را به خانه خویش دعوت کرد، ولی سرانجام او را کشت، زیرا نمیخواست استیون از پیشش برود. وی بعدها در دانشگاه اوهایو حضور پیدا کرد، اما بعد از ۲ ترم اخراج شد.
هیولا: داستان جفری دامر که از ۲۲ سپتامبر ۲۷ شهریور به صورت جهانی پخش شده، روایتی دراماتیک از زندگی قاتل سریالی آمریکایی جفری دامر است.
جفری لایونل دامر (به انگلیسی: Jeffrey Lionel Dahmer) (۱۹۶۰ -۱۹۹۴) که به هیولا و قصاب میلواکی شهره است اولین قتل خود را در سال ۱۹۷۸ و تنها چند روز پس از فارغالتحصیلی از دبیرستان مرتکب شد. دامِر پسری ۱۹ ساله به نام استیون هیکز را به خانه خویش دعوت کرد، ولی سرانجام او را کشت زیرا نمیخواست استیون از پیشش برود. وی بعدها در دانشگاه اوهایو حضور پیدا کرد اما بعد از ۲ ترم اخراج شد. سپس به ارتش آمریکا ملحق شد اما پس از ۲ سال به علت نوشیدن بیرویه الکل از ارتش نیز اخراج شد. دامر مابین ژوئن ۱۹۷۸ تا ۱۹ ژوئیه ۱۹۹۱، ۱۷ مرد را به نحو فجیعی سلاخی کرد. او همچنین علاقه زیادی به آدمخواری داشت زیرا باور داشت که با خوردن گوشت قربانیانش آنها دوباره در درون وی زنده خواهند شد.
پرونده ترسناک زندگی و قتل های دامر از سال ۱۹۹۱ و پس از دستگیری او آنقدر مورد توجه مردم و مطبوعات قرار گرفته بود که بارها و بارها آثار مختلفی براساس آن ساخته شد؛ مستند The Trial of Jeffrey Dahmer (۱۹۹۲)، مستند Serial Killers: The Real Life (۲۰۰۱)، فیلم سینماییRaising Jeffrey Dahmer (۲۰۰۶) و مستند The Jeffrey Dahmer Files (۲۰۱۲) بخشی از این آثار هستند اما شاید هیچکدام از آنها مانند اثر متاخر نتفلیکس مورد توجه مخاطبان تلویزیونی، منتقدان و دیگر افراد قرار نگرفته است.
تازه ترین روایت از زندگی این مجرم که از سوی این شبکه ساخته شده است را شاید بتوان بهترین اثر داستانی درباره این پرونده نظر گرفت. هیولا را به ویژه از این منظر می توان سریال خوش ساختی دانست که در بازسازی فضاها، زمان ها و اشخاص بیشترین ادای دین را به حقایق ادا کرده است؛ مقایسه تصاویر مکان هایی چون آپارتمان شماره ۲۱۳ در ساختمان محل زندگی دامر، چهره های مقتولین و خانواده آنان به خصوص عکس العمال های ایشان در دادگاه محاکمه دامر، فضاهایی چون بارها و کافه ها آن گونه که در مستندات به آنان اشاره شده است، نشان می دهد که این پروژه تمامی توان خود را برای ارائه نسخه ای با بیشترین شباهت به اصل داستان به کار گرفته است.
البته پس از پخش جهانی این سریال، گلایه هایی از سوی خانواده های قربانیان در فضای مجازی پخش شد که نتفلیکس را به اهمال در عدم شنیدن صدا و روایت شخصی آنان متهم کردند.
نقطه قوت دیگر این قصه انتخاب بازیگران به ویژه ایوان پترز برای ایفای نقش جفری دامر است که بسیار بجا می نماید چرا که این بازیگر بدون کمترین گریم بیشترین شباهت به دامر را دارد و به خوبی از ایفای نقش روانپریش و غرق در افکار مالیخولیایی دامر برآمده است.
آپارتمان شماره ۲۱۳ سومین قتلگاه جفری دامر بود که بیشترین قربانیانش را در آنجا به قتل رساند (اولین قتل وی در خانه پدری و قتل های بعدی در زیرزمین خانه مادربزرگش رخ داد)؛ آپارتمانی که قربانیان با پای خود وارد آن می شدند اما هرگز از آنجا خارج نشدند.
بی شک یکی از غم انگیزترین قصه هایی که در خلال این مینیسریال ۱۰ قسمتی به آن پرداخته می شود زندگی تونی هیوز است؛ سیاهپوست ناشنوایی که قربانی هیولای میلواکی شد و زندگی کوتاهش در ۳۱ سالگی به پایان رسید.
این مینیسریال ۱۰ قسمتی که روایت خود را از آخر به اول (از دستگیری دامر توسط پلیس) برای مخاطب بیان می کند، همه آنچه باید را در این ۱۰ قسمت به تصویر میکشد؛ بنابراین تصور دنبالهای بر این مینیسریال مفروض نیست.
مینیسریال هیولا اگرچه تصویر واضحی از سلاخی های دامر را به تصویر نمی کشد اما همه آنچه باید بگوید را با استناد غیرمستقیم برای مخاطب شبیه سازی می کند؛ در سکانسی که همسایه دامر صدای اره کردن می شنود و حالت تهوع می گیرد، به خوبی حس عمل که در حال وقوع است برای مخاطب شبیه سازی می شود. یا در سکانسی که دامر پس از فرار از دست پلیس ناچار می شود تکه های سلاخی شده بدن اولین قربانی را به خانه بازگرداند و از شر خون جنازه در توالت خلاص شود به میزان کافی مشمئزکننده و تهوع آور است، بدون این که چیزی بیش از این به تماشاگر نشان داده شود.
در مجموع می توان مینیسریال هیولا را سریال موفقی در ارائه آنچه باید و می خواهد به تصویر بکشد، درنظر گرفت؛ سریالی که به خوبی بی کفایتی پلیس آمریکا را نشانه می گیرد و مدوام بر غفلت آنان که بر افزایش تعداد مقتولین دامر اثر غیرقابل انکاری داشت، تاکید می کند.
تعدادِ بیماریهای روانی ای که دامِر در طول زندگی کوتاهش به آنها مبتلا شده بود، به طرز شوکه کنندهای زیاد است. بیماریهایی از جمله: افسردگی، اختلال شخصیت مرزی، اختلال شخصیت اسکیزوفرنی، اختلال شخصیت ضد اجتماعی، اختلال شخصیت خودشیفته، اختلال شخصیت وسواسی جبری و سادیسم جنسی.
مقتولین وی که تماماً مرد بودند، بعد از کشته شدن مورد تجاوز قرار میگرفتند. سپس او آنها را تکهتکه میکرد و به فریزرش انتقال میداد. زمانیکه پلیس به محل زندگی وی حمله کرد، در آنجا ظرفهایی پر از اسید دیده میشد که درون آنها اسکلت انسان بود. او اکثر قتلهای خود را در آپارتمانش که «آپارتمان آکسفورد» نامیده میشد انجام میداد. این ساختمان که در شهر میلواکی ایالت ویسکانسین قرار داشت، سرانجام بهطور کامل تخریب شد.
دامِر در ۲۲ ژوئیه سال ۱۹۹۱، درحالیکه مرد دیگری را فریب داده بود دستگیر شد. در حین تلاش برای قتل، این فرد توانست فرار کند و خود را به پلیس برساند. قصاب میلواکی که سرانجام به حبس ابد محکوم شده بود، در ۲۸ نوامبر سال ۱۹۹۴ به دست یک هم سلولیهایش به قتل رسید.