«لبنان به همه آنچه در منازعه گازی با رژیم صهیونیستی میخواست رسید.» این بخشی از سخنان روز شنبه آیتالله سیدحسن نصرالله است که با شرح آنچه در پرونده شناسایی و اکتشاف گاز در دو حوزه «کاریش» و «قانا» از سال 1390 گذشته، توأم بود. مسئله گاز در مدیترانه با موضوع مرزهای جغرافیایی و بهخصوص مرز آبی گره خورده بود. از این رو بحث گاز در این حوزه جنبه ژئوپلیتیکی و سرزمینی هم داشت و در این میان رژیم صهیونیستی بهصورت موذیانه و با بهرهگیری از کمک آمریکا و با استفاده از شرایط آشوبهای سیاسی و درگیری حزبالله در پرونده امنیتی سوریه و با متهمسازی حزبالله در پروندههای امنیتی لبنان تلاش کرد تا سیاست سیطره مطلق بر گاز مدیترانه را به ثمر برساند.
دو منطقه «قانا» و «کاریش» در دریای مدیترانه، در آبهای اختصاصی و بعضاً متداخل لبنان و فلسطین اشغالی قرار دارد و حجم عظیمی از گاز مدیترانه و شامات را در خود جای داده است. حدود سه چهارم این دو حوزه گازی در آبهای ساحلی لبنان و حدود یک چهارم در آبهای ساحلی فلسطین اشغالی قرار گرفته است. رژیم صهیونیستی به گمان اینکه میتواند با زور و با استفاده از اختلافات داخلی لبنان، این منطقه گازی را برای خود تبدیل به یک هاب نماید و نقل و انتقال گاز از کشورهای آفریقایی و آسیایی از طریق مدیترانه را در کنترل خود درآورد و از این حیث بر روند اقتصادی کشورهای غرب سواحل جنوبی و شرقی مدیترانه از یکسو و اروپا از سوی دیگر تأثیر بگذارد و از اینموضوع برای خود ضریب امنیتی دست و پا کند، وارد عمل شد. اگر این اراده اسرائیلی به کرسی مینشست، امنیت و ثبات رژیم صهیونیستی با امنیت و ثبات اقتصادی کشورهای ساحلی مدیترانه و حتی فراتر از آن گره میخورد و همه لاجرم امنیت و ثبات رژیم جعلی اسرائیل را برای خود ضرورت ارزیابی کرده و با عوامل برهمزننده آن از جمله فلسطینیها مخالفت میکردند. ضمن آنکه سیطره رژیم اسرائیل بر این دو حوزه گازی، اقتصاد به شدت وابسته به کمکهای خارجی آن را به اقتصادی خود اتکا تبدیل میکرد که این برای رژیم صهیونیستی اهمیت ویژهای دارد، بنابراین بحث گاز، منطقه گازی و سیاستهای مرتبط با آن برای رژیم صهیونیستی جنبه فوق راهبردی و حیاتی داشت و لذا برای رسیدن به آن تلاش ویژهای به کار برد.
اما از آن طرف، حوزههای کاریش و قانا و موضوع گاز برای لبنان بیش از رژیم صهیونیستی اهمیت دارد چرا که از یکسو سیطره رژیم اسرائیل بر این دو حوزه سبب تثبیت موقعیت آن در مدیترانه و دست یافتن به «موقعیت ویژه» میشد و این منافع ملی، امنیت و افق حیات سیاسی لبنان را با تهدید فوقالعاده مواجه میکرد و از سوی دیگر لبنان به دلیل فقدان بنیه اقتصادی در زمین و کاهش شدید موقعیتهای سابق اقتصادی مثل توریزم و کاهش شدید حمایتهای اقتصادی خارجی، با موقعیت شدید بحران مالی و اقتصادی مواجه گردید به گونهای که هماینک در شرایط نزدیک به ورشکستگی قرار گرفته و خدمات عمومی تا حد قابل توجهی مختل گردیده است. بنابراین دو حوزه قانا و کاریش بهصورت دو پنجره حیاتی نه فقط برای اقتصاد لبنان بلکه برای حل و فصل مسایل سیاسی؛ همگرایی داخلی و بهبود شرایط امنیتی درآمده است. از این رو لبنانیها به موازات تحمل شرایط سخت اقتصادی، چشم به عملیاتی شدن استخراج و فروش گاز این دو حوزه دوختهاند. اهمیت این موضوع برای لبنان در اندازهای است که حدود یک سال پیش دبیرکل حزبالله لبنان اعلام کرد ولو با استقبال از جنگ، از این دو حوزه اقتصادی کشورش دفاع کرده و اجازه تعدی به دشمن نخواهد داد.
بحث گازی لبنان از اواسط2011 (1390) و در بحبوحه تحولات منطقه عربی و آغاز بحران امنیتی سوریه شروع شد. در آن مقطع رژیم اسرائیل اعلام کرد مشغول شناسایی و اکتشاف در دریای مدیترانه است و این موضوع را بهصورت کلی بیان میکرد و بهصورت محرمانه سرگرم مذاکره با شرکتهای اروپایی برای اکتشاف نفت و گاز در این منطقه که در مجاورت رأس ناقوره قرار دارد، بود. این فعالیتها استمرار داشت و شرکت یونانی - انگلیسی Energean در سال 1394 عملیات اکتشاف را شروع کرد و بنا به نقل محافل اسرائیلی 5 سال به درازا کشید و برای این رژیم مشخص شد که گاز این منطقه بهطور تخمینی دارای چه وزنی است. اسرائیلیها وزن را اعلام نکردند اما زمزمه اینکه در نظر دارند یک هاب گازی در مدیترانه تشکیل دهند مشخص میکرد که حجم گاز این دو حوزه زیاد است. برخی پژوهشها از 60 تریلیون فوت مکعب گاز در این دو حوزه خبر دادهاند و منابع آمریکایی بهطور کلی گفتهاند در مدیترانه حدود 122 تریلیون فوت مکعب گاز و ۱/۷ تریلیون بشکه نفت خام وجود دارد ولی اکثر منابع تخصصی این اعداد را اغراقآمیز دانستهاند.
ماجرای گاز در عین حال در دولتهای مستعجل و ضعیف لبنان در طول سالهای 2011 تا 2020 بهصورت کجدار و مریز مطرح بود ولی شرایط ناپایدار دولتها، اختلافات داخلی، اشتغالات ذهنی آنان در حوزه امنیتی و چالشهای سیاسی مانع پرداختن ویژه آنان به این موضوع مهم میگردید. با این حال در سال 1391 نبیهبری رئیس پارلمان پرونده گازی را تحت مدیریت خود قرار داد و براساس شرایط لبنان طرحی را تهیه کرد که بر مبنای آن خط 23 بهعنوان آغاز محدوده لبنانی قانا و کاریش مورد تأکید قرار داشت. به موازات آن دولت وقت لبنان به ریاست سعد حریری هم درگیر پرونده شد ولی حدی که در دولت بحث میشد از حد کارشناسیشده توسط تیم نبیهبری کمتر بود و روی خط 29 قرار داشت که مورد تأکید و توصیه نماینده آمریکا بهعنوان میانجی لبنان و رژیم صهیونیستی هم واقع شد. البته موضع رسمی لبنان در این میان آشکار نبود و پرونده هم به امضای رئیسجمهور نرسیده بود و از اینرو بحث در لبنان فی مابین حداکثری بری و حداقلی دولت در رفت و آمد بود. در این بین حزبالله تأکید میکرد که در زمینه ترسیم حدود مرزهای آبی و سهم لبنانی حوزههای کاریش و قانا ناگزیر منتظر موضع رسمی و قطعی لبنان است.
رژیم صهیونیستی روی خط 29 تأکید داشت در حالی که پذیرش این خط از سوی لبنان نه فقط حقالسهم این کشور را تحت تأثیر قرار میداد، بلکه مرزهای سرزمینی آن در مزارع شبعا را هم تحت تأثیر قرار میداد و این یک تهدید سرزمینی برای لبنان بود. حزبالله منتظر اعلام نظر دولت بود در این میان پرونده گاز لبنان از پارلمان و دولت به رئیسجمهور منتقل گردید و اظهارنظر در این باره به او واگذار شد. عون بر این اساس مذاکرات خود را شروع کرد و روی خط 23 جمعبندی نمود.
با اعلام موضع رسمی لبنان رژیم صهیونیستی دست به یک سلسله تحرکات نظامی در دریای مدیترانه زد و اعلام کرد به هیچ وجه فراتر از خط 29 را برای لبنان قایل نیست. حزبالله متقابلاً آرایش نظامی گرفت و چند فروند پهپاد اطلاعاتی خود را بهعنوان علامت هشدار وارد منطقه کرد و آسمان مدیترانه را تحت پوشش قرار داد. رژیم صهیونیستی این پهپادها را مورد هدف قرار داد ولی این برای حزبالله اهمیت نداشت چرا که این پهپادها ضمن آنکه تصاویر خود را به لبنان فرستاده بودند، مأموریت اصلی خود که عملیات هشدار بود را انجام داده بودند. کما اینکه رسانهها و پژوهشکدههای اسرائیلی اعلام کردند حزبالله جدی بودن خود را در تهدیدات نظامی نشان داد.
پس از این موضوع نماینده آمریکا بهعنوان میانجی وارد شد و طبق معمول گفت نه حد و خط لبنان و نه حد و خط اسرائیل، مابین خطوط 29 و 23 که اگر طرف لبنانی این را میپذیرفت حدود 2500 کیلومتر مربع از دریای خود را واگذار میکرد و لذا حزبالله محکم ایستاد و گفت نظر میانجی را نمیپذیرد و دولت جرأت پیدا کرد روی حد و خط اعلامی خود بایستد و از منافع لبنان دفاع کند. پس از آن دولت متزلزل «لاپید» شانس خود را امتحان کرد و اعلام نمود نیروهای اکتشافی خود را تا مرزهای خط 29 وارد میکند و در صورت ورود یا دخالت حزبالله علیه آن وارد عمل میشود. پس از آن حزبالله آرایش نظامی گرفت و در نهایت رژیم اسرائیل عقب نشست و خط 23 برای لبنان پذیرفت.
با بررسی اهمیت دو حوزه گازی کاریش و قانا و تأثیرات امنیتی، سیاسی، اقتصادی و ژئوپلیتیکی آن میتوان گفت پیروزی لبنان و حزبالله در این صحنه را فقط میتوان با اتفاق سال 2000 که رژیم صهیونیستی پس از حدود 18 سال، خاک لبنان را ترک کرد، مقایسه نمود. بنابراین پیروزی لبنان در این صحنه حتماً از پیروزی بسیار درخشان حزبالله در جریان جنگ 33 روزه - تابستان 1385 - بزرگتر، برجستهتر، راهبردیتر و ماندگارتر است. به همین جهت همانطور که سیدحسن نصرالله در سخنرانی اخیر تلویزیونی خود بیان کرد این یک جشن بزرگ ملی است.
درخصوص دستاوردهای این رویداد تاریخی، نکات زیر اهمیت دارند:
-1 این رویداد نشان داد، آنچه منافع ملی یک کشور را تأمین و امنیت آن را فراهم میکند، مقاومت و ایستادگی بر حقوق و منافع و هویت خود است. صحنه فعلی در بحث راهبردی گاز، نتیجه مقاومت ده ساله ملتی است که علیرغم تنگناهای زیاد اقتصادی، امنیتی و سیاسی که با آن مواجه بوده، روی حقوق خود ایستاده و به آن رسیده است. در حالی که اگر قرار بود با روند حاکم بر بینالملل - که پذیرش سلطه قدرتمندان بر ضعفاست - لبنانیها دنبال حقوق خود میرفتند، باید حد و خط نتانیاهو که خط 29 بود را میپذیرفتند چرا که در آن زمان توصیه بانکیمون دبیرکل سازمان ملل و نماینده آمریکا که از سوی بانکیمون تحمیل گردید این بود که خط 29 را بپذیرند و همه چیز هم حکایت از آن میکرد که لبنان چارهای جز تمکین به خط 29 ندارد چرا که در سطح بینالملل کسی از حد و خط واقعی لبنان حمایت نمیکند.
2ـ لبنان با دسترسی به خط 23 در واقع به یک پیروزی بزرگ رسیده که مخالفان حزبالله در لبنان هم با همه خصومتی که با مقاومت دارند، ناگزیر به تأیید و همراهی با آن و البته استفاده از آن هستند. کمااینکه سمیر جعجع و ولید جنبلاط آن را صراحتاً یک پیروزی بزرگ برای لبنان و تحت تأثیر مقاومت حزبالله ارزیابی کردند. پیروزی حزبالله یک بار دیگر سبب وحدت جامعه لبنان میشود و این موضوع عبور لبنان از اختلافات و چالشهای سیاسی را سرعت میبخشد. سیدحسن نصرالله به این نکته توجه داشت و لذا عنوان سخنرانی اخیر خود را وحدت لبنان قرار داد و از همه طرفها خواست از اختلافات عبور کنند و دولت را در تحقق عملی این پیروزی و برون بردن لبنان از بحران اقتصادی کمک نمایند.
3ـ لبنان با سیطره بر دو منطقه گازی قانا و کاریش در واقع بر سه چهارم این منطقه غنی تسلط پیدا کرده است و میتواند به هاب گازی مدیترانه تبدیل شود. یعنی هدفی که اسرائیل در سرمیپروراند، لبنانیها میتوانند از آن خود کنند. تبدیل لبنان بههاب گازی، ارتباطات آن با کشورهای مسلمان شمال آفریقا و کشورهای مسیحی جنوب اروپا تنظیم میکند و این موضوع میتواند ضمن شکستن محاصره اقتصادی لبنان، این کشور را از انزوای منطقهای خارج کرده و بار دیگر توجهات را به سوی آن جلب کند. و جالب این است که با توجه به موقعیت تثبیتشده حزبالله، همکاریهای اقتصادی آفریقایی، آسیایی و اروپایی بر بستر مدیترانه میتواند باثبات، امن و کاملاً اقتصادی و به صرفه باشد.
4ـ این پیروزی حداقل تا مدتها بحث از سلاح حزبالله را از دور خارج میکند چرا که همه لبنانیها دریافتهاند این پیروزی مرهون مقاومت حزبالله و مقاومت حزبالله وابسته به سلاح آن است. لبنانیها یک بار دیگر حس کردند سلاح مقاومت نه وسیلهای برای حل و فصل مناقشات قومی یا سیاسی، بلکه وسیلهای برای تأمین منافع ملی میباشد آن هم درآوردن منافع لبنان از حلقوم کروکودیل تحت حمایت سازمان ملل و آمریکاییها و اروپاییهاست. بنابراین سلاح حزبالله یک بار دیگر تثبیت شد، هر چند خباثت دشمنان حزبالله و کسانی که سالها تحت اداره رژیم اسرائیل قرار داشتهاند، با این توافق از بین نمیرود ولی مطمئناً تا سالها زمینه پذیرش مردمی ادعای مخاطرهآمیز بودن سلاح مقاومت از بین رفته است.
5ـ موضوع دیگر تأثیر ژئوپلیتیکی این رویداد برای لبنان، رژیم صهیونیستی و منطقه است. در صحنه داخلی لبنان، قبول خط 23 از سوی رژیم صهیونیستی، اعتراف به حقوق و موقعیت لبنان در زمین نیز هست. ضمن آنکه تمکین به حزبالله در دریا، تمکین در زمین هم هست کما اینکه پیروزی در دریا از پیروزی تاریخی حزبالله در زمین در سالهای 1996، 2000، و 2006 تأثیر پذیرفته است.
تأثیر این رویداد برای رژیم صهیونیستی این است که به خواسته دشمن خود تمکین کرده و در نهایت به حداقل رسیده است و باید بپذیرد که توافق در زیر سایه سنگین سلاح حزبالله رخ داده و سازمان ملل و آمریکا و اروپا نتوانستهاند کمترین کمکی به او کرده و کمترین تأثیری در توافق داشته باشند. بنابراین، این موضوع حداکثر مدارا را به رژیم اسرائیل دیکته میکند، در حالی که طرف مقابل این ملاحظه را ندارد. این پیروزی منطقه را در وضع تازهای قرار میدهد. وقتی جبهه اسرائیل در حوزه نظامی و سیاسی نتوانسته اهداف خود را ولو با وجههای اقتصادی تأمین نماید، مخالفان اسرائیل در منطقه را در پیگیری اهداف خود مصممتر میکند. همه میدانند منطقه شامات در واقع منطقه مقاومت است. این پیروزی یک بار دیگر کفه عمل را به نفع حزبالله سنگینتر کرده و این روی بقیه روندها از جمله عادیسازی عربی ـ اسرائیلی به ضرر تلآویو اثر میگذارد. کما اینکه این موضوع روی تهدیدات جاری رژیم صهیونیستی علیه سوریه اثر میگذارد و دمشق را در موقعیت بهتری قرار میدهد.
سعدالله زارعی