دیگر برای کمهوشترین، کُندذهنترین و سادهلوحترین افراد هم، کوچکترین تردیدی باقی نمانده که، آنچه طی روزهای اخیر در ایران عزیز و به بهانه فوت مهسا امینی رخ داد، هیچ ارتباطی به مسئله آزادی زنان و حتی فوت ایشان ندارد. تصورش را بکنید مثلاً در آلمان، خانمی برخلاف قوانین داخلی این کشور تخلفی کرده و از سوی پلیس احضار شود. در اداره پلیس بنا به دلایلی مثل داشتن بیماری زمینهای دچار عارضه قلبی شده و فوت گردد. عدهای به خیابانها بریزند و خواستار سرنگونی نظام سیاسی حاکم بر آلمان شوند و برکناری جناب شولتز را فریاد بزنند! سپس شروع به بریدن گلوی پلیس، آتشزدن پلیس و حمله به زنانی کنند که، در حال اجرای آن قانون هستند! شعار «ضد خشونت» دهند و بدترین خشونتها را مرتکب شوند. عدهای نیز به بهانه فوت آن خانم، پرچم تجزیه آلمان را بالا بگیرند و آمریکا هم آلمان را تحریم کند! مضحک نیست؟ راستی کجای این «اتفاق» با «واکنشهای به آن اتفاق» منطبق است؟
اما چرا واکنشها به چنین رخدادهایی در ایران اینطور به فاجعه و خونریزی و پلیسکشی و در نهایت به مبحث براندازی ختم میشود؟ و سؤال دوم اینکه چند بار باید چنین اتفاقاتی در کشور رخ دهد تا مسئولین ما به فکر چاره بیفتند؟ چند پاسخ به نظر قابل طرح میرسد.
۱- از سؤال اول شروع کنیم. اگر بخواهیم به صورت کلان بحث کنیم، «ماهیت» ضد استکباری و مستقل جمهوری اسلامی ایران، مهمترین و اصلیترین دلیل وقوع این حملات و وقایع است. هر کشوری بنا به دلایلی دشمنانی دارد. جمهوری اسلامی ایران نیز به دلیل ماهیت ضد استکباریاش و ضرباتی که به طرحهای متعدد غرب بهویژه در منطقه زده (داعش فقط یکی از این طرحها بود)، طبعاً دشمنان بزرگتر و گردنکلفتتر و چه بسا حتی «پستتری» هم دارد. این جمهوری عزیز طی 4 دههای که از عمرش میگذرد صاحبان نظم فعلی جهانی را کم به ستوه نیاورده و چنین جمهوری که نام «اسلام ناب محمدی(ص)» را هم به حق، با خود یدک میکشد، از سوی چنین قدرتهایی، نمیتواند تحمل شود. برای فهم شرایطی که توصیف شد بهعنوان فقط یک نمونه و مثال، رجوع کنید به کتاب «صلحی که همه صلحها را بر باد داد» نوشته «دیوید فرامکین» تا ببینید طی سالهای 1914 تا 1922 چگونه این قدرتها مثل آب خوردن، اقدام به تغییر نقشههای جغرافیایی کشورها و مرزها کرده و سیاستهای استعماریشان را جلو میبردند بدون اینکه آب از آب تکان بخورد. یک کارمند ساده انگلیسی مینشست و نقشه خالی را جلو خود میگذاشت، و هر طور که دلش میخواست، مرزها را ترسیم میکرد و کشوری را خلق میکرد با ابعاد و اندازهای که دوست داشت! این روند از بین رفته و جبهه بزرگ مقاومت نیز بهاندازه خود کار را از این وضعی که توصیف شد رسانده به وضعی که امروز میبینیم. کدام وضع؟ نگاهی به سرزمینهای اشغالی فلسطین بیندازید! همینطور حادثه 11 سپتامبر و تحولات پس از آن و تحلیلهای متعدد پیرامون آن در رابطه با منطقه را مرور کنید. به پروژه داعش هم بیندیشید. همینطور دهها طرحی که انتهای همه آنها میرسید به «تغییر مرزها» و «تجزیه کشورها» به شکلی که منافع صاحبان نظم فعلی جهانی، تامین شود. بسیاری از این طرحها به برکت جمهوری اسلامی ایران و متحدان منطقهایاش به دیوار خورده. آیا حق ندارند از این جمهوری عزیز اسلامی عصبانی باشند؟ قطعاً حق دارند!! سرنگونی این جمهوری آرزوی صاحبان نظم ترک برداشته امروز جهانی است و برای تحقق این آرزو، دست به هر کاری میزنند و از کوچکترین فرصت و بهانه، نمیگذرند. واکنشها به فوت مهسا هیچ سنخیتی چه به لحاظ محتوا و چه به لحاظ اندازه و شکل با این واکنشها ندارد و صرفا یک «بهانه» است. به بیانیه مهم وزارت اطلاعات که روز شنبه گذشته منتشر شد هم اگر نگاهی بیندازید، منظورمان از این که میگوییم «حاضرند دست به هر کاری بزنند» و «دشمنان جمهوری اسلامی ایران جزو پستترین دشمنان هستند» را متوجه میشوید.
۲- بدون اغراق پلیس ایران، جزو مظلومترین و محجوبترین نیروهای نظامی دنیاست و برای رسیدن به درستی این ادعا، کافی است رفتار و کارنامه پلیس کشورمان را با رفتار و کارنامه پلیس بزرگترین مدعیان دنیا مثل آمریکا مقایسه کرد. با حملات ناجوانمردانهای که به این ضامنین امنیت میشود، معتقدیم باید بیش از گذشته از این قشر فداکار حمایت و دفاع کرد. باعث حیرت است که در این مملکت، به بانیان خسارت محض و برجام، مدال شجاعت و سکه اعطا میشود اما تا لحظه تنظیم این یادداشت نشنیدهایم به نیروهای پلیس که این روزها الحق و الانصاف، در مقابه با تجزیهطلبان و تروریستها سنگ تمام گذاشته و خون دادهاند، مدالی اهداء شده یا تشویق شده باشند. پلیس در همه کشورها، «حافظ شیرازه تنظیمهای اجتماعی» است و حمله به پلیس چه در فضای مجازی و چه در فضای حقیقی، میتواند این شیرازه تنظیم اجتماعی را سُست کند و به قول «امیل دورکیم» در چنین فضایی «افراد جامعه به حال خود رها شده و شاهد بیهنجاری اجتماعی(Anomie) خواهیم بود.» امروز حمله به پلیس دقیقاً برای رسیدن به همین هدف صورت میگیرد!
۳- اما آنچه در دو بند بالا شرح دادیم برای وقوع، به بستر نیاز دارد و این بستر چیزی نیست جز «رسانه». شاید یکی از بزرگترین درسهایی که از این چند روز اغتشاش میشد گرفت، اثبات «جایگاه بالای رسانه» در جنگهاست. در هیچ جنگ سختی- تاکید میشود هیچ جنگی- چه بزرگ مثل جنگ این روزهای اوکراین و چه کوچک مثل آنچه به صورت پراکنده در کف برخی خیابانها شاهد بودیم، رسانه غایب نبوده. امروز در کنار جنگ بزرگ اوکراین که بین روسیه از یک طرف و دهها کشور غربی و شرقی گردنکلفت از طرف دیگر جریان دارد، یک جنگ بسیار بزرگ رسانهای و نرم نیز جاری و ساری است که نقش و تاثیر آن، کم از جنگ سخت و نظامی نیست. حالا شما بفرمایید، این بستر (رسانه و فضای مجازی) در کشور ما در اختیار خودمان است یا دشمن؟ کدام کشور را در دنیا سراغ دارید که کنترل افکار عمومیاش را به دشمن سپرده باشد؟ یک مورد، فقط یک مورد نشان دهید، کشوری در دنیا زیرساختهای اطلاعرسانی و کسب و کار مردمانش را در اختیار نه یک کشور دیگر که، در اختیار دشمنانش گذاشته باشد. این فضا «باید» سر و سامان یابد. «جادوی رسانه»، این توان حیرتانگیز را دارد که، کم را زیاد، زیاد را کم، حق را باطل و بالعکس، باطل را حق جلوه دهد. این تکنولوژی این توان را دارد که به اقلیت بقبولاند تو اکثریتی و بدین ترتیب اقلیت را با این توهم، به سروصدا و حرکت وادارد. این مبحث، مبحث طولانی است و یادداشت جداگانهای را میطلبد. فقط برای این که مبحثمان ناقص نماند، توصیه میکنیم نگاه کنید به نظریه «مارپیچ سکوت» (Spiral of Silence) «الیزابت نوئل نویمان» دانشمند علوم سیاسی و ارتباطات آلمان. ریشه این نظریه مهم علوم ارتباطات باز میگردد به یک نکته روانشناسی. طبق این نکته «کسانی که در اقلیتاند، ترجیح میدهند سکوت کنند و بالعکس، کسانی که فکر میکنند در اکثریتند، پر سر و صدا میشوند.» با ابزار رسانه میشود به یک اقلیت، القای اکثریت بودن را کرد و به حرکت وادارشان نمود و از آن سو، اکثریت را از حرکت بازایستاند و به سکوت وادارشان کرد. رفتار این روزهای بسیاری از سلبریتیها را میتوان، با این نظریه تبیین کرد!
۴- نکته آخر یک توصیه است که در عین حال پاسخ سؤال دوم این یادداشت هم هست. وقتی کشوری چنین دشمنان پلید و قسمخوردهای دارد که برای رسیدن به اهدافشان حاضرند دو هواپیمای مسافربری را سرنگون کنند! وقتی «رسانه» چنین جایگاه مهمی در همه شئون زندگی و در مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی دارد، وقتی کشوری دهها بار از یک سوراخ گزیده میشود یعنی، باید به طور جد چارهای بیندیشد. ما فکر میکنیم در کنار قلع و قمع فاحشههای سیاسی و تروریستهای ریز و درشت و تجزیهطلبان داخلی و خارجی، و در کنار تبیین واقعیت برای مردم و معترضین واقعی و افشاء ماهیت دشمنان این جمهوری عزیز، باید به وضعیت رسانهها و فضای مجازیمان، درست مثل آمریکا و فرانسه و انگلیس و... سر و سامان بدهیم. دشمن با استفاده از همین فضای بیدروپیکر طرح صیانت را «سانسور» و سر و سامان دادن به این فضای یله و رها را «کره شمالی کردن کشور» جا زد! با استفاده از همین فضای یله و رها، آتش آشوب را روشن کرد و اکنون مثل کارشناسی دلسوز، برای عبور از این فتنه، نسخه میپیچد! همیشه، یک راهحل بیشتر هم در نسخهشان دیده نمیشود: «جایی برای اعتراض تدارک ببینید»(!) به دولت محترم پیشنهاد میکنیم برای شروع، تمام خساراتی که طی این روزها به مردم وارد شده را فاکتور کنند و برای اوباش اجارهای و برخی از چهرههای سیاسی تندرویی که با دروغ و ابزار رسانه آتش آشوب را روشن کرده و اکنون خود را کنار کشیده و ژست کارشناس گرفتهاند بفرستد. هزینه که برایشان بالا رفت، متوقف خواهند شد. پس از آن میتوان نشست و با کمک جامعهشناسان، روانشناسان و کارشناسان واقعی راهکارهای ریشهای و علمی برای عدم تکرار چنین اتفاقاتی یافت.
جعفر بلوری