با فرا رسیدن ماه صفر هر سال بحث نحوست یا عدم نحوست ذاتی آن بین محققان و پژوهشگران داغ میشود. با بررسی آیات قرآن به این نتیجه میرسیم که خداوند متعال برای زمان و مکان خاصی نحوست ذاتی قائل نشده است. اگر هم در آیات به نحس بودن روزهایی اشاره شده است، به خاطر اعمال زشت و قبیح آن قوم و عذاب نازله به خاطر آن اعمال بوده است و آن روزها دارای نحوست ذاتی نیستند. علامه سیدمحمدحسین طباطبایی در ذیل آیات 19تا20 سوره قمر میفرمایند: «از نظر عقلی نمیتوان دلیلی اقامه کرد که فلان زمان نحس است و فلان وقت سعد، چون اجزای زمان مثل هم هستند و ما هم که بر علل و اسباب مؤثر در حوادث احاطه علمی نداریم تا بگوییم فلان قطعه از زمان نحس است و قطعه دیگر سعد اما از نظر شرعی ۲ آیه در قرآن داریم که ظاهر این آیات و سیاق آنها بیش از این دلالت ندارد و آن ایام خاص (7 شبانهروز) که عذاب بر قوم ثمود نازل شد، روزهای نحسی بودهاند ولی دیگر نمیرساند که حتی همان روزها در هفته بعد و در ماه بعد و... ایام نحس هستند.
چون اگر تمام آن ایام نحس باشند در تمام سال، لازمهاش این است که تمام زمانها نحس باشند و همچنین ظاهر آیاتی که دلالت بر سعد بودن ایام دارد به خاطر همراهی آن ایام با امور بزرگ و افاضات الهی و کارهای معنوی است، مثل امضای تقدیر، نزول ملائکه و روح، انجام عبادات و... و اخبار هم نتیجهاش این است که نحس بودن ایام به خاطر کارهای زشتی است که در آن واقع شده است و سعد بودن ایام به خاطر کارهای نیک دینی یا عرفی است اما اینکه قطعهای از زمان خاصیت تکوینی سعد و نحس داشته باشد، قابل اثبات نیست (المیزان فی تفسیر القرآن، جلد 19، صفحات 83-79 با تلخیص).
همچنین استاد شهید مطهری در چند جا از آثار خود به دلایلی به بحث سعد و نحس ایام پرداخته و در انتها به نتیجهای مشابه استاد خود رسیده است. استاد شهید مطهری در جلد پنجم کتاب آشنایی با قرآن صفحه 241 میگوید: «کلمه «نحس» به معنی «شوم» است. در اینجا مفسران روی کلمه «نحس» بحث کردهاند که معنای شوم بودن یک روز چیست؟ واضح است که در اینجا قرآن نمیخواهد بگوید مثلا آن روز چون روز یکشنبه یا دوشنبه بود نحس بود و عذاب آمد. یکشنبه و دوشنبه هر هفته تکرار میشود. یا مقصود این نیست که چون مثلا 13 ماه صفر بود اینها معذب شدند. 13 ماه صفر هر سال تکرار میشود؛ و به علاوه اینجا دارد تصریح میکند: «فَکیفَ کانَ عَذابی وَ نُذُر» یعنی عذاب به علت تکذیب و به علت حقناشناسی و کفران یک نعمت بزرگ بود. پس روز، شوم بود ولی شومیاش نه از خود روز بود از آن جهت که روزی از روزهای هفته یا ماه است، بلکه به علت حادثهای که در آن روز پیش آمد این روز شوم شد.
حال بعضی روزها را مبارک میدانیم و بعضی روزها را شوم. این موضوع را مخصوصا تفسیر المیزان مفصل بحث کرده است. در آنجا راجع به این موضوع بحث کرده بودند و مخصوصا روایات زیادی را که در این باب هست آورده بودند و من علامت گذاشته بودم که در این جلسه آن روایات را برای شما بخوانم.
در موضوع نحوست ایام ۲ مساله هست. یک مساله این است که ما برخی روزهای سال را مبارک میشماریم و برخی را نحس و شوم، به اعتبار حادثهای که در آن روز واقع شده؛ مقصود ما این نیست که این روز از آن جهت که این روز است مبارک است یا این روز از آن جهت که این روز است شوم است، بلکه مقصود ما این است که این روز برای ما یادآور حادثه پربرکتی است یا این روز برای ما یادآور حادثه شومی است. مثلا ما روز عید غدیر را روز مبارک میدانیم ولی نه به اعتبار اینکه هجدهم ذیالحجه است، که چون ماه، ماه ذیالحجه است و این روز هجدهمین روز ماه ذیالحجه است مبارک است اعم از اینکه در این روز حادثهای واقع شده باشد یا نشده باشد، اعم از اینکه در این روز پیغمبر صلیالله علیه و آله، علی علیهالسلام را به خلافت نصب کرده باشد یا نکرده باشد؛ این روز، روز مبارک است و چون این روز مبارک بود پیغمبر صلیالله علیه و آله، علی علیهالسلام را در این روز به خلافت نصب کرد؛ یعنی بخت حادثه یومالغدیر بلند بوده که در این روز واقع شده است؛ این روز از قدیمالایام و قبل از این هم روز مبارکی بوده، از اولی که این آسمان و زمین درست شده روز هجدهم ذیالحجه روز مبارکی بوده و حادثه غدیر در روزی که خودش مبارک بود واقع شد. یا چنین نیست که دهم محرم روزی بوده که از اولی که عالم ساخته شده اصلا این روز، بد ساخته شده، شوم ساخته شده و حادثه کربلا در روزی واقع شد که بالذات شوم بود و قهراً قبل از اینکه امام حسین هم شهید شود، هر سال که روز دهم محرم میآمد، روز شومی میآمد، از زمان حضرت آدم و قبل از حضرت آدم این روز شوم بوده و الان هم روز دهم محرم شوم است، تا قیامت هم این روز از آن جهت که این روز است، شوم است. حادثه کربلا هم در یک روز شوم واقع شد. یک وقت انسان اینطور فکر میکند.
این طرز فکر، اساسی نمیتواند داشته باشد. نه عقل میتواند آن را قبول کند و نه از نظر نقل ما میتوانیم تأییدی برای آن بیاوریم. ولی یک وقت به آن معنای دوم است: هجدهم ذیالحجه، چون در این روز برای ما حادثه مبارکی رخ داده است ما این روز را مبارک میشماریم. 18 ذیالحجه مبارکی خودش را از حادثه غدیر دارد نه حادثه غدیر از هجدهم ذیالحجه. دهم محرم شومی خودش را (نه اینکه بالذات شوم است) از شهادت امام حسین دارد، نه کشته شدن و قتل امام حسین شومی خودش را از دهم محرم دارد. نظیر لفظ و معنا میشود. الفاظ از نظر اینکه الفاظند یعنی حروف الفبا هستند، ترکیب میشوند از الف و ب و پ و ت و ث و ج تا آخر. هیچ لفظی با هیچ لفظ دیگری فرق نمیکند ولی الفاظ برای معانی مختلفی وضع میشوند، بعضی الفاظ برای معانی بسیار عالی و لطیف وضع میشوند، مثل اینکه ما از الف و دو تا لام مشدّد و یک الف دیگر و یک «ه» لفظ «الله» را ساختهایم که نام خداوند است. چون معنا مبارک است، لفظ هم برای ما لفظی است مبارک، حتی احترام دارد و وقتی که به صورت کتبی درمیآید، دست بیوضو هم به آن نمیزنیم.
همینطور اسمای پیغمبران و ائمه؛ یا اسمهایی که بر یک معانی خیلی عالی مثلا از مقدسات بشر دلالت میکند مثل لفظ «علم» که گویی خود این لفظ هم برای ما جلالتی دارد. در مقابل، ما الفاظی را وضع میکنیم برای معانیای که مُسْتَقْبَحٌ ذِکرُه است، یعنی بشر قبیح میشمارد که نام آنها را ببرد: «ما یسْتَقْبَحُ ذِکرُهُ». بعد چون آن معنا چیزی است که بشر نمیخواهد آن را بازگو کند، گویی قبح معنا در لفظ اثر میگذارد و الا بدیهی است که لفظ، بالذات قبحی ندارد، قبح از معناست، لفظ به تبع معنا و چون نام این معناست قبیح شمرده میشود. حال اگر کسی در مجلسی شروع کند الفاظ زشت به زبان آوردن، مردم به او میگویند این کلمات چیست که به زبان میآوری؟ ممکن است جواب بدهد مگر کلمه هم با کلمه فرق میکند؟! راست هم میگوید، مگر کلمه هم با کلمه فرق میکند؟ هیچ کلمهای با هیچ کلمه دیگری فرق نمیکند اما کلمه به اعتبار معنیاش با کلمه دیگر فرق میکند. وقتی میگویند این کلمات را به زبان نیاور، چون این کلمه را که شما میگویید، آن معنا به ذهن میآید و بنا نیست بشر در مجامع آن معانی را در ذهن خودش مجسم کند.
به این معنا البته درست است که برخی روزها روزهای مبارکی است. حتی میتواند یک سلسله دستورهای شرعی بر اساس همین روزها برقرار شود برای اینکه این روز یادآور آن حادثه است. مثلا امام حسین را در نیمه شعبان یا بیستوهفتم رجب زیارت میکنیم. بیستوهفتم رجب با بیستوچهارم رجب، خودش بالذات هیچ فرقی نداشته ولی بیستوهفتم رجب به اعتبار بعثت پیغمبر اکرم شرافت پیدا کرده است. همینطور که گفتیم گاهی لفظ به اعتبار معنایش شرافتی پیدا میکند که بیوضو نباید دست روی آن گذاشت. بیستوهفتم رجب به اعتبار بعثت پیغمبر، 17 ربیع به اعتبار ولادت پیغمبر، سوم شعبان به اعتبار ولادت امام حسین و نیمه شعبان به اعتبار ولادت حضرت حجت شرافتی پیدا میکند که میگویند امام حسین را هم اگر میخواهید زیارت کنید، در این روز زیارت کنید که این روز یادآور چنین حادثه مبارکی است؛ یعنی حتی یک سلسله احکام و دستورها بر این اساس برقرار میشود و هیچ مانعی هم ندارد. میرسیم به مساله نحوست ذاتی ایام.
در روایات ما پیدا میشود چیزهایی که از آنها حتی بیش از این، مفهوم میشود.
مثلا مسافرت کردن در حالی که قمر در عقرب است یا مسافرت کردن در فلان روز خوب نیست، مسافرت کردن در فلان روز خوب است، این چیزهایی که اصطلاحا «نجوم احکامی» نامیده میشود. اینها چیست؟ درباره اینها ما یک عده روایات داریم که ظاهر آنها همینها را تأیید میکند و از طرف دیگر یک عده روایات داریم که شدیدا اینها را نفی میکند، مثل آنچه در نهجالبلاغه است که در کتب روایات هم ذکر شده است که وقتی امیرالمؤمنین سلامالله علیه میخواستند به جنگ نهروان بروند، در حالی که سوار شده و آهنگ رفتن کرده بودند، اشعث قیس کندی آمد در حالی که یکی از خویشاوندانش همراهش بود، گفت: یا امیرالمؤمنین! توقف بفرمایید و حرکت نکنید برای اینکه این مرد سخنی میگوید. فرمود: چه میگوید؟ او آمد و گفت: من منجم هستم، اوضاع کواکب دلالت میکند که اگر شما در این ساعت حرکت کنید و بروید به جنگ، شکست میخورید و همهتان کشته میشوید.
امیرالمؤمنین بشدت به او حمله کرد و فرمود: هر کسی که حرفهای تو را باور کند باید خدا و قرآن را تکذیب کند. ما وظیفه داریم در کارها به خدا توکل و اعتماد کنیم. و بعد فرمود: «سیروا عَلَی اسْمِ اللهِ» به نام «خدا» حرکت کنید و هیچ به حرفهای اینها ترتیب اثر ندهید. رفتند و پیروز هم شدند و میدانیم که در هیچ جنگی لشکریان امیرالمؤمنین به این سرعت و به این تمام پیروز نشدند که غیر از 9-8 نفر از خوارج بقیه همه تارومار شدند.
عبدالملک بن اعین، برادر زراره بن اعین است. روزی آمد خدمت امام صادق علیهالسلام و عرض کرد: یابنَ رسولالله! من گرفتار این نجوم شدهام و این نجوم در من وسواس ایجاد کرده. ضمنا این آدم منجم هم بود، به همین نجوم احکامی عمل میکرد، به این حسابهایی که اوضاع ستارگان مثلا دلالت میکند بر اینکه اگر امروز از طرف جنوب بروی چنین میشود، از شمال بروی چنین، مسافرت چنین است و ازدواج چنان. کمکم عادت کرده بود و خیلی مصیبت بود که تمام کارهایش را بر اساس راهنماییهای نجومی انجام بدهد و این سبب شده بود که اصلا زندگیاش فلج شود، چون یک روز مثلا چندم ماه بود نحس بود، یک روز قمر در عقرب بود، روز دیگر فلان ستاره در پیش رو بود. گفت: یا بن رسولالله! من اینطور شدهام. در حدیث نوشتهاند -در وسائل است- حضرت با کمال تعجب فرمودند: تو به این چیزها عمل و اعتنا میکنی؟! گفت: بله یابن رسولالله، چطور؟ فرمود: الان حرکت میکنی میروی به خانهات و تمام این کتابها را یکجا آتش میزنی. امر امام بود؛ رفت تمام کتابها را یکجا آتش زد.
روایات زیادی در نهی ترتیب اثر دادن به این امور داریم. یک سلسلهروایات سومی داریم که از آنها انسان اینطور میفهمد که نحوست ایام و اوضاع کواکب یا اساسا در زندگی انسان اثر ندارد یا اگر هم اثری داشته باشد، 1- توکل به خدا 2- توسل به ائمه و 3- صدقه دادن، اثر اینها را از بین میبرد. من خودم از آن زمان که این روایات را دیدم، اصلا بنایم بر این است که در هیچ کاری به این امور ترتیب اثر ندهم که:
سه و پنج و سیزده با شانزده
بیستویک با بیستوچهار و بیستوپنج
هفت روز نحس باشد در مهی
زان حذر کن تا نیابی هیچ رنج
فکر نمیکنم چنین چیزهایی هم وجود دارد. توکل میکنم یا اگر مثلا از سفر خودم نگرانی داشته باشم، بالاتر از توکل، صدقهای هم میدهم».
محمدامین علیدوست