سیروس همتی شب گذشته ۳۱ مرداد با حضور در سومین قسمت از برنامهی « نشان ارادت »، دربارهی حال و هوای ایام محرم در دوران کودکیاش سخن گفت. او درمورد علاقهمندی به بازی در نقش حر صحبت کرد که بعد از تحت تاثیر قرار گرفتن از امام حسین (ع) شخصیت متفاوتی پیدا میکند. همتی همچنین معتقد است که مراسمها و آیینها میتوانند در سینما و تئاتر به شدت کاربردی باشند. در ادامه بخشی از صحبتهای سیروس همتی را میخوانید.
نمایشنامههایی برگرفته از خاطرات کودکی
سیروس همتی در ابتدای برنامه درمورد اولین مواجههی خود با امام حسین (ع) توضیح داد: عموی بزرگ من هر سال یک هیاتی داشت که ۱۰ روز مانده بود به محرم پرچمها را میدوخت، استکانها را میشست و گلاب آماده میکرد. یعنی همه چیز را فراهم میکرد تا برگزاری هیات خوب پیش برود. یادم میآید یک کُتَل هم بود که همیشه من و پسرداییام دعوا داشتیم که چه کسی آن را بردارد. همچنین حس و حال خوبی با آواها، آهنگها و آدمهای خاص در ذهنام دارم. شاید نمایشنامههایی که مینویسم برگرفته از آدمهای همان خاطرات کودکیام است که باعث شد کتاب (یک شاخه گل سرخ) که نویسندهاش هستم، یکی از بهترین نمایشنامههای دینی مذهبی مسابقهی بزرگ سال ۹۶ شود.
ارادت ویژه به حضرت عباس (ع)
بازیگر سریال «خداحافظ بچه» درمورد نواها و نغمههایی که در ذهناش به یادگار مانده، گفت: یک بلندگوی کوچک و یک زنبیل را به خاطر دارم که نوارها به شکل کاست بود و یک نفر در فاصلهی چند روز مانده به ایام به محرم میآمد، نوارها را میگذاشت و ما یکی از کاستهای مورد علاقهتان را انتخاب میکردیم. من عاشق آهنگهایی هستم که سوز دارند و بدون هیچ مانعی به درون ما میآیند. این خاطرات را از دوران کودکیام به یاد دارم که عاشق اباعبدللهالحسین (ع) و برادر عزیزش هستم. من و همشهریهایم ارادت ویژهای به حضرت عباس (ع) داریم.
آیینها در سینما و تئاتر کاربردی هستند
بازیگر سریال «دلدادگان» دربارهی سنتهایشان در دوران کودکی توضیح داد: ما سنت تشت گذاری داشتیم. یعنی چند روز مانده به محرم یک تشت را میچرخاندند و هر کسی که نذری داشت یا آب داخل تشت میریخت یا از تشت آب مینوشید. من این بخش از آیینها را در نمایشنامههای مذهبی از جمله نمایش (مسافران) استفاده کردهام. داستان نمایش به این شکل بود که دو روز مانده به عاشورا در روستا قرعهکشی میکنند و هر کسی اسم مادر یا هر کدام از اعضای خانوادهاش که واجبتر است به کربلا برود را در کاغذ مینوشت و در آب میانداخت. کدخدا هم به نیت امام حسین (ع) سه اسم را در میآورد و اینطور سهم آن شخص میشد که با گلریزان اهل روستا به کربلا برود.
من این مراسمها را خیلی دوست دارم و باور دارم که مراسمها و آئینها میتوانند در سینما و تئاتر به شدت کاربردی باشند. چند وقت پیش پیتر بروک فوت کرد و زمانی که در ایران تعزیه را دیده بود، گفته بود من باور کردم که تشت یک رود (رود دجله یا فرات) است. همچنین گفته بود باور کردم که پر قرمز و آن صدای نَکره یعنی اشقیا و آن پر آبی و یک بُرقع سبز یعنی انبیا است. همچنین موسیقی ما برگرفته از موسیقی تعزیه است و بهترین خوانندگان عصر حاضر ما یک زمانی تعزیه میخواندهاند.
تمایل برای بازیگری در نقش حر
بازیگر مجموعهی «نیسان آبی» در پاسخ به این سوال که دوست دارد جای کدام یک از شخصیتهای واقعه کربلا بازی کند، گفت: قطعا حر. او به شدت مردد و رنگ زرد هم در تعزیهها نشانه تردید است و اینکه چطور می شود در طول یک شب متحول میشود. من احساسم این است که کنتراست قشنگی دارد. یعنی شخصیت حر قبل از مواجهه با امام حسین (ع) و بعد از تحت تاثیر قرار گرفتن با امام حسین (ع) که خیلی متفاوت است.
داستان شمر در زمان حال
بازیگر سریال «پرانتز باز» دربارهی داستان نمایش «یک شاخه گل سرخ» توضیح داد: قصهی نمایش مربوط به زمان حال است. البته من فقط شمربن ذلجوشن را به زمان حال آوردم که میآید داخل یک کوچه و یک هیات را میبیند که روی در هیات نوشتهاند کاش من جای تو بودم آقا. بعد میرود داخل و میگوید من شمر هستم. نوشتهاید کاش من جای تو بودم آقا، خواستم بگویم که هنوز سر حضرت را نبریدهام، الان هم شب تاسوعا است، آیا کسی هست که جایگزین آقا کنم؟ این نمایش شامل سه اپیزود با سه آدم است که با زندگیِ هر کدام همراه میشویم و هر کدام که به لحظهی عمل کردن به کاری میرسند، جا میزنند.
همتی همچنین درمورد علت نرفتن خود به کربلا گفت: هر بار که خواستم به کربلا بروم، فکر کردم که یکی از شاگردانم و خانوادهاش به این پول نیاز دارند. من دبیر یکی از مناطق محروم تهران هستم.
قصهی ارادت دختر ختنی به علیاکبر (ع)
همتی همچنین در پایان برنامه از آرزوی خود برای روی صحنه بردن یکی از نمایشنامههایش صحبت کرد و بیان کرد: دوست دارم تمام آنچه از دوران کودکی از آیینها آموختهام را به شکل یک نمایش روی صحنه ببرم. من یکی از تعزیههایم، تعزیه (دختر خُتَن) بود که از آن یک نمایشنامه به نام (کاش میشد سرنوشت را از سر نوشت) تولید کردم که قصهی ارادت یک دختر خُتَنی به علی اکبر (ع) بود. این آرزو را دارم که یک نهادی به من کمک کند تا من بتوانم این نمایش را که به شدت به آن افتخار میکنم، برای ادای دین به این ایام روی صحنه ببرم.