جهان در آستانه «نظم جدید» است. همانها که میراثداران نظم کهنه میباشند از پایان عمر این نظم سخن گفتهاند؛ آمریکاییها، اروپاییها در دو سطح سیاسی و کارشناسی گفتهاند نظم دوقطبی و نظم نوین آمریکایی به پایان رسیده است. تکاپوی کشورهایی مثل آلمان و ژاپن برای شکلدهی به ارتش ملی بیانگر جدی بودن این باور در میان اضلاع بلوک غرب است وگرنه با وجود ناتو چه نیازی به احیای ارتشهای ملی در این کشورها وجود دارد. ملایمترین گزارهای که شنیده میشود نظم سهقطبی با حضور آمریکا، چین و روسیه است ولی چه کسی است که نداند آمریکا نمیتواند در کنار دو قدرت آسیایی مشارکتکننده در نظمی نو باشد. این خود بینظمی است همین حالا آمریکا، روسیه را بزرگترین رقیب نظامی و چین را بزرگترین رقیب اقتصادی خود میداند و از سوی دیگر چین و روسیه به آمریکا به چشم دشمن نگاه میکنند پس واضح است که نظم جدید نمیتواند با مشارکت آمریکا معنا و مفهوم پیدا کند.
نظم نوین جهانی فقط تغییر در واحدهای شکلدهنده به یک نظام بینالمللی نیست، تغییر در شیوه حکمرانی بینالمللی هم هست. در چشمانداز تحولات مهم بینالمللی هم تغییر در منطق و حکمرانی وجود دارد. در سالهای اخیر دو رویداد مهم بینالمللی را شاهد بودیم و در این عرصه میدان مانور قدرتهای نوظهور را مشاهده کردیم. یکی از این رویدادها بیماری فراگیر کرونا بود. براساس انگاره مسلط بر نظام گذشته بینالمللی، این عارضه سهمگین باید مانند موم در دستان قدرتهای مسلط قرار میگرفت و قدرتهای بینالمللی باید در جایگاه حل و فصلکننده قرار میگرفتند اما کووید19 نهتنها تحت سیطره آمریکا و... قرار نگرفت بلکه بر جان آنها افتاد و سالها بلای ناخوانده جان آنان شد و بیشترین تلفات انسانی و بیشترین لطمه اقتصادی را به آنان زد و از قضا کشورهایی مثل ایران که براساس انگاره نظام سابق باید برای رهایی از کووید به آنان پناه میبردند، بهزودی بر این بیماری تسلط پیدا کرده و بر آن مهار زدند در این میان غرب مستأصل، آنچنان به وحشت افتاد که به رسواترین شکل به سرقت محمولههای دارویی این بیماری روی آورد که یک مورد آن سرقت محمولههای واکسن کانادا توسط آمریکا بود. بلوای جهانی این بیماری، استیصال قدرتهای مدعی و مسلط را در پی داشت و برای کشورهایی نظیر ایران به لابراتواری برای اثبات توانایی تبدیل گردید. در این هنگامه بازارهای غذایی اروپا و آمریکا آنچنان به سرعت خالی شدند که گویی فردایی برای خود نمیدیدند و به دولتهای مدعیشان ذرهای اعتماد نداشتند بر این اساس دولتهای غربی مفهوم کلیشهای «دولتهای رفاهی» را از دست دادند. گویا کووید19 نه یک ویروس بیماریزا که موریانه تمدن غرب بود. بیماری کووید غرب را به زانو درآورد و در همان حال به محک صلاحیت و قدرتهای نوظهوری نظیر ایران تبدیل گردید.
یکی دیگر از این رویدادها، بحران اوکراین بود. در بحران اوکراین همه غرب رو در روی یک کشور آسیایی - اروپایی یعنی روسیه قرار گرفتهاند. صورت مسئله خیلی ساده است، همه کشورهای اروپایی و آمریکایی و کشورهای آسیایی متصل به آنان با احساس نگرانی از بازگشت قدرتمندانه روسیه به عرصه جهانی و با احساس نگرانی از به هم پیوستن روسیه و چین درصدد محاصره روسیه برآمده و آن را به میدان جنگ فراخواندند. توانایی غرب از حیث سیاسی، اقتصادی، تکنولوژیک و نظامی کاملاً واضح است. قدرت سیاسی غرب یعنی اجتماع نزدیک به 80 کشور و قدرت اقتصادی آن یعنی نزدیک به 8 تریلیون دلار مراودات تجاری در مقابل روسیهای با حدود 480 میلیارد دلار قدرت تجاری و قدرت تکنولوژیک آن یعنی جایگاه اول تکنولوژی در مقابل کشوری در مرتبه هفتم یا هشتم تکنولوژی و قدرت نظامی آن یعنی جمع قدرت نظامی آمریکا و اروپا در مقابل کشوری که قدرت نظامی آن حدود یکچهارم آنان میباشد. براساس منطق حاکم بر نظام پیشین بینالمللی، نتیجه این رویارویی بهطور قطع پیروزی آسان غرب بر روسیه بود و تئوریسینهای اقتصادی و نظامی غرب در هفتههای اول هیچ تردیدی در آن نداشتند و در ایران هم نظریهسازانی که با شاقول غرب تحلیل میکنند، از افتادن روسیه به دام غرب سخن میگفتند. این جنگ برای غرب تاکنون قطعاً بیش از 200 میلیارد دلار هزینه داشته است. این جنگ بیش از شش ماه به درازا کشیده شده در حالی که روسیه سر جای خود ایستاده است. تحریمهای پیدرپی اقتصادی غرب نتوانستهاند وضع اقتصادی روسیه را به هم بریزند روسیه از سرریز افزایش قیمت نفت توانسته هزینههای جنگ را کارسازی کند و مانع انتقال فشار اقتصادی به مردم خود شود. در این میان غرب نزدیک به یک میلیون نیروی نظامی خود را درگیر جنگ کرده است و حال آنکه روسیه کمتر از یک دهم نیروی نظامی خود یعنی حدود 130 هزار نفر را وارد کارزار نموده است. فشار اقتصادی که قرار بود روسیه را به سرعت از پای درآورد، به جان اروپا و آمریکا افتاد و آنان حدود 70 درصد افزایش قیمتها را پذیرا شدهاند. دولتهای انگلیس و ایتالیا سقوط کردهاند و همه بررسیها از شکست قطعی حزب دموکرات آمریکا در انتخابات آینده این کشور خبر میدهند. جالب است آش غرب آنقدر شور شده است که جو بایدن به دشمن خود ونزوئلا برای ورود به بازار نفت متوسل شده و نتوانسته قول درست و حسابی از عربستان سعودی برای افزایش صادرات نفت بگیرد.
میراثداران نظم کهنه در مقابل ایران نیز نتوانستند انسجام خود را حفظ کنند. مقامات فرسوده رژیم اسرائیل به بایدن در جریان سفر او به تلآویو فشار آوردند تا اگر نمیتواند اقدامی علیه ایران انجام دهد، موضع محکمی بگیرد و بایدن بهطور علنی و با صراحت در مصاحبه با شبکه 12 تلویزیون رژیم صهیونیستی که شبکه ارتش است گفت در دوره ریاستجمهوری من سطح منازعه ایران و آمریکا کاهش یافته است و او این را یک دستاورد میداند و یا وقتی لاپید از رئیسجمهور آمریکا خواست عربستان سعودی را وادار به علنیسازی رابطه با اسرائیل کند، جو بایدن گفت این موضوعی زمانبر است و فعلاً امکان آن وجود ندارد!
کسانی که از یکسو سفر منطقهای بایدن را تجزیه و تحلیل کردهاند با صراحت و بدون استثنا از شکست کامل بایدن خبر دادهاند کما اینکه بیشتر کسانی که به تجزیه و تحلیل اجلاس سهجانبه اخیر تهران میان ایران، روسیه و ترکیه پرداختهاند به موفقیت ایران و دو کشور منطقهای دیگر برای ایجاد آرایش جدید سخن گفتهاند. هیچ کس تردید ندارد که روسیه و ایران در قالب نظم قبلی نمیگنجند و بهخصوص برگزاری اجلاسی چندوجهی در تهران و ادبیات صریح و ستیزهجویانه رهبران آن علیه غرب آغازی بر تحولات سریع در منطقه ارزیابی میشود. در همین ایام صحبت از قریبالوقوع بودن پیوستن ایران، عربستان و آرژانتین به پیمان «بریکس» شده است. بریکس یک پیمان اقتصادی رو به گسترش است که در کنار پیمان شانگهای یک موقعیت جدید بینالمللی به حساب میآید.
پس نظم جدید عملاً شروع شده و اضلاع نظام قبلی از هم گسسته است. نظم نوین جهانی نظامی ناشی از یک، دو، سه یا چهار قدرت نیست. تنوع اعضای دو پیمان شانگهای و بریکس بیانگر یک نظم جمعی مسئولانه است. این یک نظم هژمونیک - سیطرهگرایانه - نیست، نظمی همکاریجویانه است. نظم قبلی اولاً یک نظم سلبی و ثانیاً یک نظم امنیتی بود و ثالثاً نظمی اقتصادی و... بود و لذا اساس این نظم پسزدن قدرتهای محلی و منطقهای بود. نظم جدید اساساً نظمی منطقهگر است. در همین روزها چینیها از ایران دعوت کردند تا به ساختار تکمیلگرای تجاری بپیوندد این یعنی چین با همه عظمت اقتصادیاش قدرتهای منطقهای را بهعنوان شریک ضروری به رسمیت میشناسد.
بعضی در این تحولات بزرگ بینالمللی، تهران را به خویشتنداری و بیطرفی فراخوانده و از واژه نقش موازنهدهنده میان شرق و غرب سخن گفتهاند. این یک پیشنهاد منفعلانه است، اگر وارداتی نباشد. ایران در این روند نباید به نام بیطرفی، چشم خود را به فرصتهای بزرگ تحولات ببندد و به خود ضرر بزند.
سعدالله زارعی