مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپا یی در آخرین موضعگیری خود درباره آنچه امروز در افغانستان میگذرد، به صورت خواسته یا ناخواسته به جرم مشترک واشنگتن و اتحادیه اروپایی در ایجاد بحرانهای مزمن امنیتی در این کشور محروم و جنگزده اذعان کرده است. ژوزف بورل در این باره میگوید: «مساله مهم (در افغانستان) این است که اجازه ندهیم چین و روسیه کنترل افغانستان را در دست بگیرند. برای مقابله با پیامدهای آتی در این کشور، اتحادیه اروپایی، بریتانیا و آمریکا باید یک جبهه متحد استراتژیک درباره افغانستان تشکیل دهند. چین و روسیه اکنون گامهای دیپلماتیک خود را با طالبان برداشتهاند و این توازن قوا را تغییر خواهد داد و باید برای مقابله با آن فکری کنیم».
بورل با بیان این سخنان رسما اعتراف کرده است اگر منافع استراتژیک و حتی دغدغههای میانمدت و کوتاهمدت مشترک واشنگتن و اتحادیه اروپایی در افغانستان و شبهقاره هند تامین نشود، بازیگران غربی اقداماتی را با هدف بر هم زدن «توازن قوا» در کابل صورت خواهند داد که قطعا به سود امنیت افغانستان و منطقه نیست! این تهدید و گروکشی مدتهاست از مجاری پنهان و غیرآشکار غربی خطاب به کشورهای مختلف صورت میگیرد اما بیان آشکار آن از سوی مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی پرده از استیصال واقعی غرب در افغانستان برمیدارد. بدون شک اظهارات اخیر ژوزف بورل بسیار ارزشمند است زیرا پرده از استراتژیهای کلان اتحادیه اروپایی و ایالات متحده در کابل برداشته و از سوی دیگر، به تنهایی میتواند حکم یک سند حقوقی را جهت اثبات کارشکنیهای مستمر غرب در مسیر ایجاد صلح و ثبات در افغانستان داشته باشد.
بخشی از اظهارات اخیر بورل، منبعث از رویکرد استراتژیک کلان بازیگران غربی در نظام بینالملل بوده و بخش دیگر، به صورت خاص از نگرانیهای مشترک آمریکا و اتحادیه اروپایی در افغانستان نشأت میگیرد. در بعد کلان ماجرا، ما با قاعدهای کلی در حوزه سیاست خارجی بازیگران غربی مواجه هستیم. فراموش نکنیم سیاست خارجی آمریکا و اتحادیه اروپایی، به واسطه پیوند امنیتی واشنگتن و 26 کشور اروپایی در ناتو عملا در ارتباط مستقیم با یکدیگر تعریف میشود. بنابراین، ما در این معادله اتحادیه اروپایی را بازیگری جدا از واشنگتن نمیدانیم. در هر حال، ساختار ناتو بهگونهای طراحی شده که جهت بقای حداقلی خود در حوزه روابط بینالملل، نیاز به مداخله در کشورها و مناطق مختلف دنیا دارد. از این رو حتی زمانی که بحران در کشور یا منطقهای وجود نداشته باشد، بازیگران آمریکایی و اروپایی موظف به «خلق بحران» و سپس وارد کردن اعضای پیمان آتلانتیک شمالی به عرصه مدیریت بحران خودساخته هستند. ناتو دهههاست به اصلیترین مولد بحرانهای پایدار امنیتی در نقاط مختلف دنیا تبدیل شده است. اگر چه پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی، فلسفه وجودی ناتو (مواجهه با کمونیسم و نفوذ شوروی در نظام بینالملل) از بین رفته اما اعضای این پیمان اکنون بر روی قدرت چین، روسیه و ایران تمرکز خاصی دارند. آنها معتقدند هرگاه یک بازیگر یا کشوری به سوی این 3 بازیگر چرخش پیدا کرد، باید هر چه سریعتر از طریق ایجاد بحرانهای ساختگی- بویژه در حوزه امنیت داخلی ـ و تعمیق آن، توازن قوا را به سود منافع غرب تغییر داد.
نکته دیگر به دغدغههای خاص بورل و همراهانش در قبال کشور افغانستان بازمیگردد. اظهارات اخیر مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی به وضوح نشان میدهد «ثبات افغانستان» خط قرمز استراتژیک- امنیتی- نظامی واشنگتن، بروکسل و لندن محسوب میشود. به عبارت دقیقتر، سیاستهای کلان، میانمدت و خرد بازیگران غربی در افغانستان پس از اشغال این کشور توسط دولت جورج واکر بوش (سال 2001 میلادی)، ناظر بر این دغدغهها تعیین و تدوین شده نه متناسب با نیاز اساسی شهروندان افغان مبنی بر ایجاد صلح و ثبات دائم در این کشور!
بورل در عمل به شهروندان افغان و سیاستمداران این کشور هشدار داده است عدم تامین منافع و خواستههای غرب در افغانستان- که نمونه این خواستهها را در طول 2 دهه اخیر مشاهده کردیم- منجر به بر هم زدن عامدانه پازلهای امنیتی این کشور آسیایی از سوی بازیگران فرامنطقهای (واشنگتن، اتحادیه اروپایی و لندن) خواهد شد. در هر حال، ابراز این عصبانیت و خشم از سوی بورل حکایت از دغدغههای جدی غرب در قبال آینده افغانستان دارد. پس از اضمحلال دموکراسی آمریکایی در کابل و انهدام ساختار تزئینی اما پوچی که روسای کاخ سفید در طول 20 سال اخیر در کابل ایجاد کرده بودند، این نگرانی بیشتر جلوه کرده است. بهتر است ژوزف بورل و دیگر مقامات غربی بدانند آنها برخلاف آنچه میپندارند، فرصتی برای بازنویسی یا بازتولید قواعد و مهرههای بازی جدید خود در افغانستان ندارند!
سیدهفاطمه حسینی