چرا قطعی برق داریم؟ چرا وضعیت مرغ، تخممرغ و گوشت به اینجا رسید؟ چرا خرید مسکن تبدیل شده به یک «رؤیا». چرا تورم به این نقطه رسید؟ و از همه اینها مهمتر، چرا سطح چالش در این کشور بزرگ، از ادعای «ایران به فکر احیای امپراطوری است» در دولتهای قبل، رسیده به «حل مشکل مرغ و تخممرغ» در این دولت؟
قصد ریز شدن در تکتک این سؤالها را نداریم چرا که بررسی هر یک از حوزههایی که برشمردیم، تخصص خاص خود را میطلبد. در این یادداشت به دنبال یافتن پاسخ اصلی و آن مشکلِ در سرچشمه هستیم! پاسخ، « مدیریت » است.
«مدیریت»، گمشده بزرگ دولت یازدهم و دوازدهم است و ما سالها پیش در همین ستون درباره آن بارها نوشتیم و هشدار دادیم. « مدیریت بحران » یکی از شاخههای اصلی و حیاتی رشته مدیریت است که بر خلاف آنچه ابتدا در ذهن متبادر میشود، پیش از وقوع بحران کلید میخورد (نه پس از وقوع آن). مهمترین بخش مدیریت بحران هم، «پیشبینی» و «سناریوچینی» است. یعنی مدیر، با توجه به وضع موجود و آنچه مشاهده میکند، از بهترین تا بدترین سناریوها را مینویسد تا در صورت وقوع بحران در آینده، بسته به غلظت و میزان آن، یکی از راهحلهای پیشبینیشده را انتخاب و بهکار گیرد نه اینکه، غافلگیر شود! اصلا مدیریت بحران برای این است که غافلگیر نشویم! این تخصص، برای داشتن آمادگی ذهنی و عملی جهت مواجهه با «هر شرایطی» است.
در این بین «بازخوردها» (Feed Backs) هم بسیار مهمند. بازخوردها، مدتی پس از پیادهسازی یک ایده یا طرح از سوی مدیر، خود را نشان میدهد. اگر مثبت بود (ما را به هدف نزدیک کرد) آن مسیر تا رسیدن به نقطه مطلوب ادامه مییابد. اگر منفی بود (از هدف دورمان کرد) کمک میکند مسیر را تصحیح کرده و به راه ادامه دهیم. چیزی شبیه به قطبنما. بازخوردها از 6 یا 7 سال پیش بود که خود را نشان دادند! آنچه این روزها به شکل قطعی مکرر برق، تورم افسارگسیخته یا صفهای خجالتآور مرغ و گوشت میبینیم، همه بازخوردند. بازخوردهای راهی که در این 8 سال، برخی مدیران انتخاب کردند و به هشدارها و انتقادهای کارشناسی هم توجه نکردند.
وقتی کشوری در فصل زمستان دچار قطعی برق میشود، مبتدیترین مدیرها هم میفهمند که، فصل تابستان، قطعی برق جدیتر و گستردهتر خواهد بود. لذا، پیشبینیهای لازم برای، مواجه نشدن با چنین وضعی یا کاستن از میزان قطعی برق را انجام میدهند. آیا ما زمستان گذشته دچار قطعی برق نشده بودیم؟!
بیایید کمی خوشبین باشیم و فرض بگیریم، بنا به هر دلیلی مدیران مربوطه پیشبینی چنین وضعی را برای تابستان امسال نکرده بودند. یا پیشبینی کرده بودند منتهی، پیشبینیشان با آنچه روی داده، فرسنگها فاصله دارد و به هیچ یک از سناریوهایی که از قبل نوشتهاند هم، نزدیک نیست! مثلا گرمای تابستان بیش از پیشبینیشان شده و آنها مجبورند روزانه دو ساعت برق هر منطقه در تهران را قطع کنند. آیا تنظیم و اجرای یک «جدول خاموشی» هم کار دشواری است؟! یعنی واقعاً سازمانی به عریضی و طویلی «برق» که در هر منطقه این شهر یک شعبه دارد، قادر به تهیه و اجرای چنین جدولی نیست؟! مردم میبینند، تجزیه و تحلیل میکنند؛ هم تحریمها و گرمای شدید هوا را هم برخی افراد بیملاحظه را. انتظار نظم دادن به این قطعی برق، انتظار بالایی نیست. فقط کافی است یک خانواده بداند، مثلا هر روز برقش ساعت 16 تا 18 قطع خواهد شد؛ قطعا شرایط و برنامههای خود را با آن تنظیم خواهد کرد. اینکه جدول تنظیم و منتشر کنیم اما، یک روز ساعت 16 برق قطع شود و یک روز ساعت 20 یعنی، اصلا مدیریتی وجود ندارد. «مدیریت بحران» و سناریونویسی پیشکش!
اما از حق نگذریم، برخی از این طیف (نه همه آنها) اینطور نیست که در همه حوزهها مدیریت ضعیفی داشته باشند. آنها عملاً، مدیریت را به دو شاخه تقسیم کردهاند. شاخه اجرایی و شاخه ادعایی. اجرایی همان است که بلد نیستند و در بالا تشریح کردیم. اما در بخش ادعایی، مدیریت آنها نظیر ندارد. به روزنامهها، مصاحبهها، گزارشها و موضعگیریهایشان نگاه کنید! در حالی که
«عامل وضع موجودند»، در نقش «منتقد وضع موجود» ظاهر میشوند. مسکن را به وضعی که همه میبینیم دچار کرده و افتخار میکنند که در طول مدیریتشان، حتی یک خانه نساخته یا ساخته شدن یک آپارتمان را افتتاح نکردهاند! اما تا دلتان بخواهد، از وضع مسکن انتقاد و آن را آسیبشناسی علمی میکنند. گاهی تئوری هم میبافند! آنها در فرار از پاسخگویی، و ظاهر شدن در نقش طلبکار در عین بدهکاری، حقیقتا مدیران توانمندیاند!
نکته آخر این یادداشت درباره، دولت سیزدهم به ریاست
آقای رئیسی است. با توجه به شرایطی که مدعیان اصلاحات و اعتدال بهوجود آورده و بلایی که بر سر معیشت مردم آوردهاند، ایشان چه بخواهند چه نخواهند، تبدیل به امید این مردم شدهاند و دولت ایشان، نه حق دارد و نه فرصت این را دارد که
«اشتباه کند». بخشی از هر جامعهای، درست یا غلط، انتظار دارند مشکلات به سرعت حل شود. مثلا، تا تابستان سال آینده مسئله قطعی برق حل شده باشد. تورم مهار و مدیریت، سر و سامانی گرفته باشد. آنها منطقا خوب میدانند که، سر و سامان دادن به اقتصاد، با فشردن یک دکمه مثلا قرمز صورت نمیگیرد بلکه نیاز به برنامه و تیمی یکدست، متخصص و باانگیزه است. البته در هر جامعهای عده معدودی هم وجود دارند که، تصور میکنند، راهحل، همان دکمه قرمز است. بهویژه اگر در این مدت ضربات اقتصادی جدی خورده باشند. به قول روانشناسان، و طبق نظریه «شکاف همدلی»، افراد غالباً بر اساس وضعیت روحی و فکری که دارند، اوضاع را تحلیل میکنند. این یعنی، اگر کسی خانه خود را از دست داده یا خانهاش از 100 متر شده، مثلا 45 متر، با روحیه خردشدهای که دارد، شرایط را تحلیل میکند و نباید از او انتظار تحلیل منطقی را داشت!
گاهی مشکل اصلی، خود مدیر است لذا با رفتن او، بخشی از مشکلات خود به خود حل میشود. صرفِ تغییر یک دولت خسته با یک دولت جوانِ حزباللهی، بخش مهمی از راهحل مشکلات موجود است. لذا میتوان امیدوار بود، با رفتن دولت فعلی، بخشی از مشکلات خود به خود حل شود، حتی اگر سنگاندازیها از دو ماه پیش از آغاز دولت سیزدهم، شروع شده باشد!
قطعا آقای رئیسی این روزها مشغول چیدن کابینه و دریافت پیشنهادها یا حتی شاید فشارها از سوی طیفهای مختلف است. انتخاب مدیران لایق در کنار شناسایی و حذف مدیران نالایقی که این روزها با عجله، حسابشده و با اهداف مشکوک، انتخاب و وارد مراکز دولتی میشوند! شاید باید جزو اولویتهای نخستین ایشان باشد. انتخاب تکتک اعضای کابینه و مدیران مهم است و هرگونه اشتباه میتواند ضربهای به آن اعتماد باشد.
و سرانجام اینکه، اعداد و ارقام رسمی که در همین دولت فعلی منتشر شده نشان میدهند، آقای رئیسی وضعیت اقتصادی خوبی را از دولت فعلی تحویل نخواهد گرفت. با استناد به همین آمار و ارقام میتوان حدس زد، شاید دو سال شاید هم بیشتر، فقط باید آواربرداری کرد! مخاطب این نکته هم، عاملان وضع موجودند که، از لحظه اعلام رسمی نتایج انتخابات و در حالی که هنوز خود در راس کارند، منتقد وضع موجود شده، خطاب به دولتی که هنوز تشکیل نشده میگویند «وعدهها چه شد؟!»
جعفر بلوری