تاریخ انقلاب اسلامی ایران را که مرور کنیم، به افرادی بر میخوریم که اگر چه اسلحه به دست نگرفتند، اما همیشه در حال مبارزه بودند و نقش اساسی در شکل گیری و استحکام پایههای انقلاب داشتند.
آیت الله عبدالحسین دستغیب یکی از شخصیتهایی است که خیلی قبلتر از آغاز نهضت انقلاب اسلامی، مخالفتهای خود را با حکومت پهلوی اعلام کرده بود؛ مبارزات او از زمان کشف حجاب توسط رضاخان آغاز شد و در مسیر مبارزه خود از هیچ اقدامی کوتاهی نمیکرد و وقتی او را ممنوع المنبر کردند روی زمین مینشست و برای مردم سخنرانی میکرد و میگفت مرا از منبر منع کرده اند، نه از صحبت کردن.
یار شیرازی امام خمینی (ره)، نقش پررنگی را در مبارزات مردمی خصوصا در شیراز و شهرهای اطراف آن داشت. مبارزات دستغیب علیه رژیم پهلوی از زمان کشف حجاب آغاز شد و تا سالهای پایانی این رژیم ادامه داشت و در سالهای ۴۱ تا ۵۷ در تمامی تحولات انقلابی شیراز نقش داشت.
یکی از اتفاقاتی که شهید دستغیب در آن نقش اساسی داشت، مخالفت با لوایح شش گانه آمریکا بود؛ تاثیر سخنرانی او در مخالفت با این لوایح به حدی بود که سرلشکر پاکروان در پیامی تلگرافی با او اتمام حجت میکند و مینویسد: «پس از تبادل نظر با استاندار، آقای استاندار با روحانی مزبور ملاقات و وی را متوجه عواقب وخیم این نوع خلاف نموده، به خصوص تذکر داده شود در صورت ادامه این وضع، شخص نامبرده مسئول هر گونه پیش آمد ناشی از این تحریکات خواهد بود.»
دستغیب از ابتدای شکل گیری نهضت انقلاب اسلامی با امام خمینی (ره) همراه بود و در جریان دستگیری امام در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ سخنرانی کوبندهای را علیه رژیم شاهنشاهی در شیراز ترتیب داد، به صورتی که بعد از سخنرانی، تظاهرات فوق العادهای در خیابانهای شیراز به راه افتاد.
پس از این تظاهرات ساواک شیراز در گزارشی به این شرح مینویسد: «بدینوسیله به استحضار عالی میرساند، در تعقیب اخبار منتشره از رادیو از ساعت ۱۹ روز جاری عدهای از علما منجمله آقایان سیدعبدالحسین دستغیب، آیتالله محلاتی، سید مجدالدین مصباحی، ساجدی و تعدادی از سران محلات شروع به تحریکات نموده و در مساجد جامع، گنج و صاحبالزمان مردم را تشویق به اجتماع کردند و ضمن انتقاد شدید از نحوه عمل دولت، در اعتراض به دستگیری آیتالله خمینی مردم را تحریک نمودند»؛ به دنبال همین گزارش، آیت الله دستغیب توسط ماموران رژیم پهلوی دستگیر و بعد از آن به تهران تبعید شد؛ او بار دیگر در سال ۴۳ دستگیر و به تهران تبعید شد.
در همین ایام با نادیده گرفتن عدم خروج از حوزه قضائی تهران، آیتالله برای دیدار با امام خمینی (ره) به قم رفت؛ سید هاشم دستغیب، فرزند شهید محراب درباره دیدار او با امام خمینی اینطور میگوید: «حاج شیخ حسن خلیلی پیغام آورد که امام گفتهاند معطل نشوید و فوراً به قم بیایید و بر خودم هم وارد شوید. ما ماشین گرفتیم و شب مستقیم رفتیم قم. «توسط مرحوم حاجآقا معین» وارد شدیم منزل یکی از علما، ظاهراً منزل همشیرههایشان بود. او گفت امشب اینجا بمانید و فردا منزل امام بروید. وی رفت منزل امام تا این مطالب را بگوید، طولی نکشید که برگشت و گفت آقا پاشید، هر کاری کردم ایشان قبول نکرد که امشب بمانید. همین الآن بیایید اینجا، تقریباً نیمه شب بود ما خدمت امام خمینی (ره) رفتیم.»
بعد از آن در همه سالهایی که موج خفقان بر کشور حاکم بود، آیت الله دستغیب نقش اساسی در پیشبرد انقلاب داشت و مبارزات مردم را علیه رژیم پهلوی هدایت و راهبری میکرد.
دی ماه سال ۵۶ بود که رژیم پهلوی برای کم کردن محبوبیت امام خمینی (ره) نزد مردم اقدام به انتشار مقاله توهین آمیزی کرد که این اقدام رژیم با واکنش تند آیت الله دستغیب همراه بود؛ به طوری که ساواک در نامه سری که به محمدرضا پهلوی مینویسد، نقش آیت الله دستغیب را اینطور ذکر میکند: «یادشده همچنین متعاقب حوادث اخلالگرانه دیماه سال ۲۵۳۶ شهر قم، با ایراد سخنرانی خلاف مصالح مملکتی، تحریکاتی را بین متعصبین مذهبی شهر شیراز به عمل آورده که این تحریکات در انجام فعالیتهای اخلالگرانه افراطیون مذهبی در شیراز مؤثر بوده است.»
او در ۲۵ خرداد و ۸ تیر سال ۵۷ هم سخنرانیهایی علیه رژیم پهلوی انجام داد و در آنها مردم را به مبارزه علیه رژیم پهلوی دعوت کرد که نتیجه آن برپایی تظاهرات بزرگ و بالاگرفتن آتش اعتراضات بود.
گسترش مبارزات در این ایام با افزایش سخنرانیهای آیت الله دستغیب همراه بود؛ در جریان اتفاقات ۱۷ شهریور ۵۷ و اعلام حکومت نظامی در شهرهای بزرگ، ماموران نظامی رژیم شبانه به منزل او ریختند و بعد از دستگیری، او را به زندان فرستادند؛ آیت الله دستغیب حدود دو ماه در زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری رژیم پهلوی به سر برد؛ آزادی او خونی تازه در رگهای مبارزات مردمی شیراز تزریق کرد.
سخنرانیهای آیت الله دستغیب به قدری در هدایت افکار عمومی به سمت انقلاب و ترغیب مردم به مبارزه با حکومت پهلوی موثر بود که رژیم شاهنشاهی مدام از سخنرانیهای او احساس خطر میکرد و پس از هر سخنرانی او ساواک بیانیه صادر میکرد و یا در نامههای اداری خود از او نام میبرد.
سرانجام این عالم محراب در تاریخ ۲۰ آذر ۱۳۶۰ در مسیر نماز جمعه به دست سازمان منافقین در تروری کور به شهادت رسید.