به گزارش افکارنیوز، چهارشنبه هفته گذشته، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در جمع برخی از اساتید و دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد پرند، سرآغاز بسیاری از دعواهای سیاسی امروز در درون کشور را بیبرنامگی و بیکاری شماری از سیاسیون اعلام نمودند که در توجیه کار خود از مفاهیمی چون دین و آزادی بهره میگیرند و گفتند: اختلاف و رقابت سیاسی در جامعه نشاط ایجاد میکند، ولی جنگ علامت بیبرنامگی و ضعف است. اگر عقلانیت باشد، اختلافات موجب پیشرفت خواهد بود و هیچگاه تبدیل به نزاع و درگیری نمیشود؛ یعنی اختلافات در چهارچوب عقلانیت از مرز جنگ و دعوا نمیگذرند.

دکتر محسن رضایی به درستی احساس برخورد کردن نخبگان سیاسی و نبود عقلانیت سیاسی، بی‌برنامگی، بیکاری و کم ظرفیتی در بین برخی از مسئولین و سیاسیون را علت اصلی بروز تنش‌ها و دعواهای سیاسی در کشور اعلام نمودند.

حال این پرسش اصلی مطرح است که عقلانیت سیاسی به چه معناست و چرا اصولا نخبگان سیاسی ما به این همه مجادلات سیاسی با یکدیگر عادت کرده و تا این اندازه ناتوان از سیاسی نکردن مشکلات خود هستند؟!

به گزارش تابناک، برای ریشه‌یابی اختلافات و منازعات سیاسی در ایران، نخست باید جامعه‌شناسی سیاست ورزی در جامعه امروز ایران مورد بحثو بررسی قرار گیرد؛ یعنی نوع سیاست ورزی که نخبگان و سیاستمداران در کشور ما انجام می‌دهند. به همین منظور ضروری است پیش از آن شکاف‌ها و گسل‌های موجد مجادلات سیاسی در کشور شناسایی شوند.

اصولا مجادلات سیاسی در نمود بیرونی‌شان، پیرامون چهار دسته شکاف اصلی بروز می‌کنند:

۱ - شکاف‌های اعتقادی معرفتی که در آن تفاوت‌های فکری و ایدئولوژیک عامل شکل‌گیری گرایش‌های گوناگون سیاسی می‌شود؛ مثل گرایش‌های راست، لیبرال و چپ و سوسیال.

۲ - شکاف‌های سیاسی که به منازعه گروه‌ها و احزاب بر سر کسب قدرت برمی‌گردد.

۳ - شکاف‌های فنی کار‌شناسی که چگونگی پیشبرد امور، انتخاب اولویت‌ها و نحوه رویارویی با مسائل و موضوعات از سوی نخبگان سیاسی را شامل می‌شود.

۴ - شکاف‌های عاطفی که به تعلقات عاطفی و احساسی افراد و گروه‌ها نسبت به یکدیگر برمی‌گردد.

درباره جامعه ما باید گفت، متأسفانه بیشتر مجادلات سیاسی در ایران، عمدتا ریشه در شکاف‌های عاطفی و سیاسی دارد؛ یعنی تعلقات عاطفی مثبت و منفی بین افراد و نیز جنگ بر سر قدرت شکل‌دهنده این مجادلات است که در مقام توجیه، به صورت شکاف کار‌شناسی و حتی فکری و گفتمانی تئوریزه می‌شود و رنگ و صبغه متفاوت با واقعیتی که دارد، می‌گیرد.

اما پرسش دیگری که در اینجا مطرح می‌شود، این است که علت این احساسی، عاطفی برخورد کردن نخبگان سیاسی چیست؟

گویا دلیل عمده این مسأله(برخورد عقلانی نکردن با مسائل سیاسی) به سنت سیاست‌ورزی بین نخبگان و نیروهای سیاسی در کشور برمی‌گردد. اگر سنت سیاست ورزی را به دو صورت کلی عاطفی و عقلانی بخش کنیم، سنت غالب سیاست ورزی در ایران، جنسی عاطفی دارد. در سنت عاطفی همکاری و منازعات، همراهی‌ها و مخالفت‌ها، حمایت‌ها و ضدیت‌ها با مسائل و موضوعات گوناگون به تعلقات عاطفی و گرایش سیاسی نخبگان برمی‌گردد.

در واقع در سنت عاطفی، نوع تصمیمات از پیش معلوم است و بسته به اینکه چه کسی یا کسانی مسأله یا طرح یا راهکاری برای چالش‌ها ارائه داده‌اند، تصمیم گیری می‌شود. در حالی که در سنت عقلانی سیاست ورزی، سخن از دوستی و دشمنی با افراد نیست و موضوعات و مسائل بسته به اینکه ناظر چه کسی یا کسانی هستند، مورد داوری قرار نمی‌گیرد، بلکه این هدف‌ها هستند که همکاری یا مخالفت‌ها را می‌آفرینند.

در سیاست ورزی عاطفی به دلیل عمده شدن مسائل عاطفی و احساسی، مجادلات شکل سخت و انعطاف ناپذیری می‌گیرند و به سختی بازسازی و موجب می‌شود دو طرف(سیاسیون) هیچ نقطه مثبتی را از یکدیگر رسانه‌ای نکنند. در حالی که در سیاست ورزی عقلانی چون جنس چالش‌ها از نوع کار‌شناسانه و فنی است، انعطاف پذیری میسر و امکان همکاری و تفاهم بیشتر است.

اما نکته دیگری که باید به آن توجه کرد، این است که؛ آیا اساسا وجود چالش در جامعه نکته‌ای منفی است و آیا به دنبال تعطیل کردن فضای چالشی در کشور بود؟

در پاسخ به این نکته باید گفت که؛ وجود چالش و مجادله به خودی خود منفی نیست، بلکه مهم این است که محور چالش چه باشد؛ چالشی که افزون بر ایجاد نشاط در فضای جامعه، با تعمیق پشتوانه کار‌شناسی تصمیمات به کارآمدی نظام منجر می‌شود، نه تنها ضروری بلکه لازمه هر نظام سیاسی پویا و کارآمدی است.

اما به عنوان نکته پایانی، با این چالشهای احساسی، عاطفی که اتفاقا بیشتر مجادلات سیاسی درون کشور از آنها سرچشمه میگیرد، چه باید کرد؟!