حسن روحانی و محمدجواد ظریف، هفته گذشته، با عجله، تلاش نمایانی برای قدیسسازی از بایدن و ایجاد این تلقی که اگر بایدن به برجام برگردد، مشکلات اقتصادی یکسره و یکشبه حل خواهد شد، انجام دادند. در حالی که هنوز خود بایدن هم نمیداند درباره ایران چکار میخواهد بکند، روحانی و ظریف طوری حرف میزنند که گویی جلوتر از خود آنها میدانند سیاست دولت بعدی آمریکا چیست یا شاید هم در حال ایجاد این تلقی هستند که این خود آنها هستند که در پس پرده، درباره تعیین سیاست در موضوع ایران، به بایدن مشورت میدهند.
این رفتار هیجانزده، عجولانه و کمی به اصطلاح «تابلو»، این تلقی را ایجاد میکند که روحانی و ظریف در موضوع برجام روابطی پنهان با دولت بایدن برقرار کردهاند- آنچنان که نیویورکتایمز به نکاتی در این باره اشاره کرد و البته به سرعت از جانب وزارت امور خارجه تکذیب شد- و در خفا در حال گفتوگو درباره چیزی هستند که بشدت از آن منع شدهاند. این همان روندی است که در مذاکرات برجام هم مشاهده شد و نهایتا منجر به توافقی شد که در اصل پس پرده مذاکره شده بود و نظام در نهایت بیش از چند درصد نتوانست آن را تصحیح کند. علاوه بر این، رفتار روحانی و ظریف طوری است که بهسادگی میتوان فرض کرد آنها در تبدیل کردن برجام به مساله اول کشور و آغاز دیالوگ با دولت بایدن، منفعت شخصی دارند. اینکه آن منفعت چیست، امری است که باید در آن تامل کرد.
در درجه اول، واضح است حسن روحانی تصور میکند گریزگاهی برای پوشاندن ناکارآمدی فاجعهبار خود در حوزه اقتصادی پیدا کرده است. برای دولتی که دلار را 3 هزار تومان تحویل گرفته و 30 هزار تومان تحویل میدهد، بیگمان نعمتی است که برای مدتی -ولو کوتاه- توجه جامعه را از فاجعهای که آفریده، منحرف کرده و به نقطهای موهوم خیره کند. دولت بسیار مایل است بگوید اوضاع خوب بود تا اینکه ترامپ از راه رسید و همه چیز را خراب کرد. اما حقیقت این است که ترامپ کاری جز ادامه راه اوباما و بایدن ـ و تمدید تحریمها یی که آنها اعمال کرده بودند ـ نکرد. تحریمهای آیسا و سزار در دوره اوباما اعمال شد؛ در دوره اوباما بود که معلوم شد تحریمهای اقتصادی از جمله تحریم دلار با عناوین غیرهستهای اساسا تعلیق نشده، در دوران اوباما بود که اعمال همان تحریمهای تعلیق شده در برجام با عناوین غیرهستهای آغاز شد، در دوران اوباما بود که انتفاع اقتصادی ایران از برجام به FATF مشروط شد، در دوران اوباما بود که داعش به وجود آمد و در دوران اوباما بود که دانشمندان هستهای ایران ترور شدند. حالا هم روحانی و ظریف میتوانند چشمهای خود را ببندند و حقیقت را نبینند اما دود این تغافل مستقیما به چشم مردمی خواهد رفت که ناگهان ظرف چند ماه خواهند دید بایدن از حیث تداوم تحریم و فشار، اساسا تفاوت چندانی با ترامپ ندارد. اساسا آنچه از دولت اوباما- بایدن دیدیم جز این نبود که روی کاغذ توافق بکنند، با عاملیت روحانی و ظریف جامعه ایران را شرطی کنند، بعد اجرای تعهداتشان در توافق را به بهانههای مختلف گروگان بگیرند و از نظام امتیازهای بیشتر -و اضافی- بخواهند. هیچ دلیلی وجود ندارد که این رویه اصلاح شده باشد و بلکه برعکس با توجه به اینکه اعضای تیم بایدن آشکارا گفته میخواهد از دستاوردهای سیاست فشار حداکثری ترامپ استفاده کند، قطعی است که این روند با شدت بیشتری علیه ایران تداوم خواهد یافت. این یک اصل مهم است که دولت روحانی باید تکلیف خود را روشن کند و آشکارا تمایلی به این کار ندارد.
نکته بسیار مهم دیگر این است که روحانی و ظریف در مقام حرف میگویند به دنبال رفع تحریمها هستند اما در عمل، تلاشی برای وادار کردن آمریکا به لغو تحریمها از سوی آنها مشاهده نمیشود. اگر خوشبین باشیم ـ ساده ولی نه ـ طراحی مشکوک روحانی و ظریف این است که تجربه زیسته برجام را یک بار دیگر تکرار کرده و صرف تعهد کاغذی آمریکا را به معنای لغو تحریم تفسیر کنند و بعد هم که تحریم لغو نشد و همه دیدند در عمل چیزی تغییر نکرده، یا تقصیر را گردن انقلابیون در داخل بیندازند یا به دنبال برجامهای بعدی بدوند و نتیجه را به آن مشروط کنند. برجام نشان داد در عمل مکانیسمی برای لغو تحریم نیست بلکه زیرساختی است برای گرفتن اهرم هستهای از دست ایران و اعمال تحریمهای جدید، آن هم در حالی که امکان نشان دادن واکنش هستهای از ایران گرفته شده است. تجربه یک دهه گذشته نشان میدهد اگر لغو واقعی تحریم و کاهش فشارها یک راه داشته باشد، این است که ایران اهرمهای قدرت خود را توسعه داده و فشارهای طرف مقابل را هزینهمند کند. لااقل در ۲ مقطع در حدود یک دهه و نیم گذشته، یکی از 84 تا 87 و دیگری از اردیبهشت تا انتهای پاییز 98 وقتی ایران نشان داد میتواند فشارهای غرب را هزینهمند کند، به نتیجه واقعی که تعدیل پروژه فشار و بهبود اساسی پیشنهادهای آمریکا و اروپا در حوزه اقتصادی بود، بسیار نزدیک شد اما در هر دو، اول بار با فتنه 88 و در دومی با راه افتادن آشوب آبان بر اثر تصمیم بنزینی حسن روحانی، این فرصتها از دست رفت. اکنون بار دیگر در مقطعی مشابه قرار داریم. یک تصمیم درست و شجاعانه که اهرمهای هستهای و امنیتی ایران را احیا کند میتواند به تغییر اساسی محاسبات بایدن منجر شود و در غیر این صورت، بایدن، همان ترامپ خواهد بود که قرائت خاص خود از سیاست فشار را اجرا خواهد کرد در خفا به روحانی و ظریف خواهد خندید، همانطور که جان کری و وندی شرمن خندیدند و این خنده را در خاطراتشان یادآوری و ثبت کردند.
البته روحانی و ظریف هر چه کنند نمیتوانند این حقیقت را پنهان کنند که دولت آنها در ایران رو به زوال است و هیچ طرف خارجی قاعدتا به دولتی دل نمیبندد که هم زمان زیادی بر سر کار نیست، هم کارنامه درخشانی نداشته و محبوبیتی ندارد و هم تقریبا قطعی است که پس از پایان کار، مخالفانش بر سر کار خواهند آمد. البته شاید دولت بایدن تصمیم بگیرد به هر قیمت به غربگرایان در ایران کمک کرده و آنها را یک بار دیگر به کشور تحمیل کند اما حتی اگر این تصمیم را گرفته باشد باید توجه کند که نشان دادن تعلق خاطر شدید به یک جریان خاص در ایران، دلیلی موجه برای کنار گذاشته شدن آن جریان از صحنه نیز ایجاد خواهد کرد.
هیجانزدگی روحانی و ظریف حتی منطق مذاکراتی هم ندارد. شرطیسازی جامعه در حالی که هنوز تکلیف هیچ چیز روشن نیست، میتواند طرف مقابل را به این نتیجه برساند که دولت در ایران بشدت نیازمند یک توافق است که چنین به مردم خود آدرس غلط میدهد و در این صورت محتملترین اتفاقی که رخ خواهد داد، این است که برای تحقق همان چیزی که روحانی و ظریف آرزومند آن هستند یعنی بازگشت شکلی به برجام، شرطهای عجیب و غریب خواهد گذاشت و امتیازهای اضافی خواهد خواست. جالب است که این اتفاق خیلی طول نکشید و تونی بلینکن گزینه اول بایدن برای وزارت خارجه همین دیروز اعلام کرد برای بازگشت به برجام باید ایران در حوزه موشکی امتیاز بدهد. ظریف اگر مذاکرهکننده قابلی بود حداقل باید این مقدار میفهمید که عملیات شرطیسازی با نیازمند نشان دادن کشور، مذاکرات را از محتوا تهی میکند و با هیجانی کردن وضعیت جامعه، طرف مقابل را به این نتیجه میرساند که حالا که فشار اجتماعی روی تصمیمگیرندگان هست، میتواند امتیازهای کمتری بدهد و امتیازهای بیشتری بخواهد. جالب است که این اتفاقات عینا همین 5 سال پیش رخ داده و برای کشوری به عظمت ایران ناپسند خواهد بود اگر فقط طی 5 سال از یک سوراخ ۲ بار گزیده شود.
البته نکته جالب این است که جامعه ایرانی پس از پیروزی بایدن چندان هم شرطی نشد. فاجعه اقتصادیای که دولت روحانی آفریده آنچنان بزرگ است که جامعه به وعدههای سیاست خارجی او نیز دیگر هیچ اعتمادی ندارد و بلکه برعکس بخوبی درک میکند حتی برای یک گشایش در عرصه سیاست خارجی باید کسانی بر سر کار بیایند که حداقلی از اعتبار در داخل و خارج برایشان باقی مانده باشد.
البته پیداست که روحانی و ظریف کوتاه نخواهند آمد و اگر چنین باشد باید خود را برای پذیرش تبعات آن هم آماده کنند. نظام جمهوری اسلامی در مقابل دولت ترامپ، پشتسر دولت روحانی ایستاد و اجازه نداد این دولت ساقط یا استیضاح شود. حال اگر قرار باشد همین دولت با بایدن زد و بند کند و علیه سیاستهای نظام بهپا خیزد، طبعا باید با آن معاملهای متفاوت از گذشته کرد. نویسنده این سطور تصور میکند همچنان تیم روحانی-ظریف به یک توافق پشتپرده با آمریکا و غافلگیر کردن نظام فکر میکند. از دید آنها نتیجه این توافق این خواهد بود که بایدن یکشبه به برجام بازمیگردد و در این صورت نظام برای اینکه این بازگشت واقعا فایدهای داشته باشد، چارهای جز مذاکره نخواهد داشت. در واقع دروغی بزرگتر از آنچه محمدجواد ظریف 4 روز قبل به روزنامه ایران گفت و در آن مدعی شد «اساسا نیازی به مذاکره نیست» وجود ندارد. دولت میخواهد بدون لغو تحریم و صرفا با هدف باز کردن دست آمریکا در انتخابات ایران، مذاکره را به کشور تحمیل کند. روا نیست ظرف 5 سال از یک سوراخ ۲ بار- و در دومین بار شدیدتر- گزیده شویم.
محمدباقر ادیب