از اسفند ماه ۹۸ تا همین اواخر آبان ماه ۹۹ حدود ۹ ماه است که درگیر ویروسی شده ایم که اندازه اش میگویند به قدر یک قاشق چایخوری است! ولی میلیونها انسان را در روی کره زمین درگیر خود کرده است .
روزها و ماههای اول بیشتر رعایت میکردیم ، چه از نظر زدن ماسک و رعایت فاصله اجتماعی و ضدعفونی کردن چه از نظر رفت و آمد با اقوام و دوستان . در خانه هم مادر بودیم، هم معلم، هم ناظم، هم آشپز، هم قناد، هم نانوا ... جدای از آنکه باید امور خانه را رتق و فتق میکردیم، رسیدگی به درسهای بچه ها و عصبانی شدن به خاطر قطع و وصلی اینترنت و کلاسهای بچه ها مساله ای بود که اکثر خانواده ها را دچار استرس و تنش کرده بود . از طرفی برای سرگرمی و البته رعایت خرید کمتر از بیرون خودمان نان و کیک و غذاهای متنوع درست میکردیم تا مجبور نباشیم از بیرون تهیه کنیم و خب حوصله مان هم سر نمیرفت . ولی حالا دیگر از سر اجبار و عادت مانده ایم چه کنیم؟
عید نوروز آمد و رفت بدون هیچ دید و بازدیدی، ماه رجب و شعبان و مولودی های اهل بیت گذشت، دلمان به ماه رمضان و شبهای قدر بود که آنهم در گوشه خانه ها و روبروی تلویزیون طی شد، حتی روز عرفه و اعیاد قربان و غدیرمان هم در غربتی وصف ناشدنی تمام شد و این دوران به اتمام نرسید، هرچه فریاد زدیم خدایا مجالس محرم و صفر و اربعین حسینمان را از ما نگیر، باز هم فرجی نشد که نشد و آنها هم مثل تمامی محافل توسل و دعا و مسجد و منبر و هیات تعطیل شد.
در این ماهها توصیه های طب سنتی در یک گوشمان بود و طب نوین در گوش دیگرمان . شبکه های اجتماعی و گروههای مجازی پرشده است از مطالبی که دیگر نمیدانیم کدام را باور کنیم . هرکدام دیگری را محکوم میکنند و خود را محق میدانند . اتفاقا میبینی همانها که بیشتر رعایت کرده اند هم مبتلا شدند ! دیگر حرف از چای نبات و عرق نعناهای مادربزرگها نیست... یکی میگوید گلاب و بادکش و بخور جوش شیرین و لیموعسل و آویشن و زنجبیل و دارچین ، دیگری میگوید همه اینها بیخود است ، ضدعفونی با الکل و خوردن ویتامین D و این شربت و آن آمپول ... همه اینها به کنار از لحاظ روانی داریم افسرده میشویم . نه میتوانیم مهمانی برویم نه مهمان دعوت کنیم نه سفر برویم نه حتی اندک تفریحات معمول پارک و رستوران و ... را .
دلمان را خوش کرده ایم به توصیه های معنوی بزرگان و علما در باب خواندن دعای فرج و دعای هفتم صحیفه سجادیه و اذکار مختلف . خودمان را گذاشتیم جای آنها که به خاطر جنگ و زلزله و دیگر حوادث طبیعی بی خانمان شده بودند و ماهها سقفی بالای سر نداشتند ، پس حالا ما شرایط خیلی بهتری داریم، باز هم شکر . دلمان را بردیم پای دل مریضهایی که سالها گوشه خانه یا بیمارستان مانده اند و امید شفا دارند .. پس باز هم شکر.
خواندیم که هنگامی که افسرده میشوی بدان جایی در اعماق وجودت حضور " خدا " کمرنگ شده است! و تلنگری شد بر جانمان که باز هم صبوری کنیم .
حتی مرحله ای بالاتر هم هست همانطور که در پایان زیارت عاشورا میخوانیم الّلهم لَکَ الحمدُ حمدَ الشّاکِرین لَک عَلی مُصابِهم ... اینکه خدایا کمکمان کن که در برابر مصیبتهایی که بر ما وارد میشود بیشتر شاکر باشیم تا صابر !
پس خداوندا ! در این دوران که روز به روز بر غمهایمان افزوده میشود و خانواده ای را داغدار عزیزانش میبینیم و میشنویم ، و نمیدانیم که این بلا به چه علت اینگونه و با اینحجم و مدت بر سرمان نازل شده است ، و حتی قرار است کی به پایان برسد ، خودت کمکمان کن که بتوانیم باز هم شکرگزار نعماتت باشیم و بر مصائب صبوری کنیم . آمین
صفورا ترقی