![آمریکا هنوز از ایران درس عبرت نگرفته](https://cdn.afkarnews.com/thumbnail/si3bejTz7kAn/rDxJk2yoXn9KV7c7C6kDwXaPFqBh_rqJ9gxKMPbWRfLhaRqCI9JPJVmNUth0ZaDgXTYXaWKO8q0wfYWGdiJBEedZbU5YLDeVfA-P2QXHk1l_T-CgKqtqLQ,,/n00100307-b.jpg)
به گزارش افکار نیوز به نقل از فارس، امریکن دیپلماسی در گزارشی به قلم اسکات ساویتز مینویسد: گری سیک، دستیار ویژه رییس جمهوری آمریکا در دوران انقلاب ایران که چگونگی کودتای سال ۱۳۳۲ ایران با حمایت آمریکا را توضیح داده در اواخر دهه ۱۹۷۰ توسط سیاستمداران آمریکائی نادیده انگاشته شد: دولت آمریکا حافظه کوتاهمدتی دارد. چرخش سریع چهرهها در داخل و خارج از واشنگتن تضمینکننده این است که هرچیزی که بیش از یک ربع قرن پیش روی داده، حتی رویدادهایی که اهمیت فوقالعاده دارند، به تاریخ باستان دور میپیوندد.
* انقلاب ایران شوکی بود برای ملحدان مدعی جهان کمونیست و غرب سکولار
انقلاب ایران بدون شک یکی از مهمترین رویدادهای اواخر قرن بیستم بود. شاید ویژگی برجسته آن بدیع بودن ایدئولوژیکیاش بود: در دنیایی که تحت سلطه نظامهایی بود که خود را با عبارات سیاسی و اقتصادی تعریف میکردند، انقلاب ایران شوکی بود برای ملحدان مدعی جهان کمونیست و غرب سکولار، چراکه این انقلاب باعثبرقراری یک دین سالاری ظاهراً نابهنگام شد.
در زمانیکه مخالفان آزادی در جهان در حال پیشروی بودند - در چهار سال قبل از این انقلاب نیروهای مارکسیست بسرعت در آمریکای مرکزی، آفریقا و جنوبشرق آسیا پیشرفت کرده بودند - انقلاب ایران واشنگتن و دیگر پایتختهای دنیا را شگفتزده کرد.
*الگوبرداری جنبشهای شیعی و سنی منطقه از انقلاب ایران
سرنگونی حکومت شاه ضربه سهمگینی برای منافع آمریکا بود، و جایگزینی یک حکومت دینسالار ستیزهجو ضربه سهمگینتر بعدی. بیش از ربع قرن[آیتالله] خمینی و جانشینانش یک چالش عمیق نظامی و سیاسی برای منافع آمریکا ایجاد کردهاند و حملات بیشماری را علیه آمریکا و متحدینش تحمیل کردهاند. درست همانطور که انقلاب فرانسه به شکلگیری قرن نوزدهم کمک کرد(برغم شکست دولت ناپلئونی جانشین آن در سال ۱۸۱۵)، انقلاب ایران نیز همچنان انقلابی مطرح است هرچند دولت آن در تقلاست که حاکمیت خود را حفظ کند.
انقلاب ایران و متعاقب آن ماجرای گروگانگیری محدودیتهای قدرت آمریکا و حمایت آمریکا از رهبران منطقه را نشان داد. این انقلاب، نمونهای قدرتمند شد برای اینکه نشان دهد چگونه میتوان یک ابرقدرت را به زانو درآورد.
علاوه براین، انقلاب ایران مستقیماً به تقویت و الهامبخشی جنبشهای اسلامی شیعه کمک کرد که در آینده نیز چالشی برای منطقه خواهند بود.
شاید پیروزی اولیه این انقلاب باعثتشویق رشد موازی جنبشهای مبارزاتی سنیها نیز شد چراکه دیدند علیرغم وجود اپوزیسیون ابرقدرت مسلمانان بنیادگرا در ایران توانستند قدرت را بدست بگیرند. این جنبشهای بنیادگرایانه سنی که القاعده تنها یکی از آنهاست مانند جنبشهای همتای شیعی خود هستند و احتمال میرود در دهههای آینده نیز همچنان از قدرتهای موجود در صحنه بمانند.
*جنبشها در کشورهای حوزه خلیجفارس تهدیدی برای منافع آمریکا
نکته مهمتر اینکه تجربه ایران تجربهای مرتبط است چراکه پتانسیل تکرار شدن را بویژه در خلیجفارس دارد. اکثریت شیعه در عربستان سعودی و بحرین(در کنار اقلیتهای شیعه در کویت و جاهای دیگر) از سلطه سنیها بری جوامعشان ناراضی هستند. ایران از زمان ظهور انقلابش با عناصر شیعه در این کشورها و همچنین در عراق، لبنان و جاهای دیگر در ارتباط بوده است.
دولتهای حوزه خلیجفارس نیز از خطر سنیگری تندرو در امان نیستند؛ حتی(یا بویژه شاید) کشورهایی مانند عربستان سعودی بخاطر اینکه چندان دیندار نیستند بیشتر در معرض خطر بنیادگرایی اسلامی هستند. بطور کلی تعدادی از این کشورها – مهمتر از همه عربستان سعودی، اما به این کشور ختم نمیشود – در معرض خطر انقلاب در کشورهای خود یا شورشهای منطقه توسط جمعیتهای شیعه ناراضی هستند.
روی کار آمدن حکومتهای متخاصم در کشورهای پائین حوزه خلیجفارس میتواند چالشی خطرناک برای اهداف آمریکا در منطقه باشد چراکه احتمال دارد آمریکا پایگاههایی که در حال حاضر در این کشورها دارد را از دست بدهد. رهبران با آگاهی بیشتر از این تهدید برای منافع آمریکا میتوانند خود را برای تاثیر آحتمالی آن آماده و این اثر را کاهش دهند.
بخاطر تمام این دلایل، بررسی مجدد انقلاب ایران از جنبههای مختلف میتواند آموزنده باشد. بدیهی است که برای بررسی جامع و کامل تمام جنبههای انقلاب به نگارش چندین جلد کتاب نیاز است. از اینرو تمرکز ما در این مقاله بر یکی از برجستهترین جنبههای انقلاب ایران است: شگفتی که این انقلاب برای سیاستگذاران سیاسی و نظامی آمریکا بدنبال داشت.
آنها نه تنها از ماهیت ایدئولوژیکی منحصربفرد این انقلاب شوکه شدند بلکه همایی نیروهای سیاسی، اقتصادی و مذهبی که منجر به سرنگونی شاه ظاهراً شکستناپذیر شد نیز آنها را شوکه کرد. ارزیابی غلط دولت آمریکا از سیر تکامل سیاسی ایران طی دهه ۱۹۷۰ اوج خطاهای بیشمار توسط نهادهای مختلف بود.
در بازبینی درسهایی که آمریکا از آن دوره گرفت، هدف نکوهش مقامات آمریکا نیست بلکه هدف یافتن راههایی برای جلوگیری از تکرار این خطاها است. درک اشتباه سرنوشت شاه یک اشتباه خطرناک و پرهزینه بود؛ بکار بستن درسهای آموختهشده از این خطاها در کشورهای حوزه خلیجفارس میتواند به سیاستگذاران نظامی و غیر نظامی در جهت تصمیمگیری بهتر کمک کند.
بسیاری از درسهایی که از اتفاقات گذشته میتوان گرفت ممکن است در نگاه اول بقدری ساده به نظر آید که هر ناظری آن را بدیهی تلقی کند. بااینوجود سیاستگذاران نظامی و غیرنظامی آمریکائی در ایران پیش از انقلاب به این اطلاعات ظاهراً بدیهی توجهی نشان نمیدادند. در واقع بسیاری در جامعه تحلیلی آمریکا تلاش داشتند این درسها را انکار کنند. این نشان میدهد که باید این درسها را بطور صریح و آشکار بیان و بحثکرد. مهمترین درسهایی که میتوان گرفت عبارتند از موارد زیر:
- اصلاحات سیاسی ضرورتاً ثبات را تقویت نمیکنند و حتی ممکن است بیثباتی را تشدید کنند.
- صلحامیز بودن ظاهری یک جامعه مانع این احتمال نمیشود که آن جامعه بیثبات باشد.
- رابطه نزدیک آمریکا با یک کشور بجای تقویت ثبات میتواند ثبات آن کشور را تحلیل برد.
- انقلابها اغلب بدون نشانههای روشن قبلی رخ میدهند.
- نهادهای آگاه آمریکا ممکن است اغلب اطلاعات مهمی که در جوامعی که با آنها سروکار دارند در جریان است را دریافت نکنند.
در ادامه این درسها را بررسی میکنیم و میبینیم که چگونه این درسها از تجربیات آمریکا در انقلاب ایران بدست آمد.
- اصلاحات سیاسی ضرورتاً ثبات را تقویت نمیکنند
یکی از خطرناکترین فرضیههای غلط درباره ایران این بود که اصلاحات شاه قطعاً کشور را باثبات میکند. دولت شاه اعتقاد داشت که این اصلاحات با بازتر کردن جامعه هرنوع مخالفت باقیمانده با دولت را از بین میبرد. در واقع شواهد قابلتوجهی دال بر این امر وجود دارد اصلاحات شاه طی سالهای آخر قدرتش در حقیقت سقوط او را شتاب بخشیده است. به نقل از «جان دی استمپل» یکی از کارمندان سفارت آمریکا در ایران در اواخر دهه ۱۹۷۰: «شاه هیچگاه یک استراتژی قطعی برای پرداختن به مشکلات دشوار ناشی از افزایش فعالیتهای سیاسی نداشت. این رشد فعالیتهای سیاسی که در نتیجه تصمیم غیرقلبی خود شاه
برای اجازه آزادی بیشتر بود.»
بسیاری از اصلاحات شاه بیشتر سطحی و صوری بودند. هدف اصلی این اصلاحات بیشتر ساکت کردن منتقدین داخلی و خارجی بود تا تغییر دولت یا جامعه ایران. باوجود این بسیاری از اصلاحات شاه نیز حقیقی بودند و تقریبا تمام آنها موردتایید قلبی آمریکا واقع شد.
*الگوی انقلاب ایران الگوئی رایج در تاریخ انقلابها
تجربه ایران در اواخر دهه ۱۹۷۰، دورهای که در آن یک حکومت خودکامه برغم تلاشش برای کاهش کنترل مداخلهآمیز خود فروریخت، الگویی رایج در تاریخ انقلابها است. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی(USSR) یک نمونه آموزنده است؛ آن دولت سرسخت تحت سبعیت «استالین» نبود که فروریخت، بلکه بخاطر سیاست پرسترویکا و سیاست بحثآزاد «گورباچف» و زیر فشار تناقضات این دولت بود که سقوط کرد. انقلابهای قبلی نیز از همین الگو پیروی کردند.
همانطور که «کرین برینتون» در مطالعه مهم خود در سال ۱۹۳۸ به نام «آناتومی انقلاب» اشاره کرده: «یکی از آشکارترین همسانیها تلاشی است که تمام جوامع[پیش انقلابی] برای اصلاح دستگاه دولت داشتهاند. هیچچیز اشتباهتر از تصویر یک حکومت قدیمی بعنوان یک حکومت استبدادی اصلاحنشده نیست.»
*اصلاحات توسط دولتها و زمینهسازی برای انقلاب
وقتی دولت حلقه اقدامات مجاز را بزرگتر میکند برخوردها و اختلافنظرها پدیدار میشوند. نیروهای امنیتی بازداشتهشده توانایی یا تمایل کمتری برای اعمال نظم و قانون خواهند داشت و آتشهای کوچک مخالفت – که قبلاً با نیرویی پرقدرت خاموش میشدند - تبدیل به آتشسوزیهایی بزرگ میشوند. تندروترین اعضای جامعه مدام حدومرزهایی که جدیداً برقرار شدهاند را میآزمایند. آنها پیوسته علیه این حدومرزها اعتراض میکنند تا اینکه در نهایت دولت مجبور میشود اقتدار خود را ببخشد یا با نیرویی محدود به این فشارها پاسخ دهد که در اینصورت خود را در مظان اتهام ریاکاری و تزویر درخصوص
اصلاحات قرار میدهد.
دولت اگر در مقابل مخالفتها و اختلافعقیدهها بردباری از خود نشان دهد ضعیف یا بزدل جلوه میکند و اگر به وضع محدودیتها ادامه دهد فریبکار یا حتی خبیثبه نظر میرسد. نارضایتیهای قدیمی بطور کامل بررسی و ترتیب اثر داده نمیشوند و باعثافروختهشدن آتش خشم بیشتر میشود. واکنشهای ناهماهنگ و حتی نوسانی شاه به آنهایی که حکومت او را به چالش میکشیدند باعثایجاد خشم و غضبی خطرناک شد.
* اصلاحات و ریسکهایی برای ثبات سیاسی
در زمان کنونی تعهد برخی از کشورهای حوزه خلیجفارس به اصلاحات سیاسی مشاهده شده است. آمریکا به درستی هرگونه تلاش برای بازتر شدن، روادارتر شدن و لیبرالتر شدن این جوامع را تحسین میکند. باوجود این چنین اصلاحاتی قطعاً ریسکهایی برای ثبات سیاسی بدنبال خواهد داشت. برنامهریزان سیاسی، اقتصادی و نظامی آمریکا باید این ریسکها را در نظر داشته باشند و بدانند که عناصر که ظاهراً همبستگان آنها را در منطقه هستند ممکن است بسرعت به دشمنانی متخاصم تبدیل شوند.
- صلحآمیز بودن ظاهری ممکن است بیثباتی را در خود مخفی داشته باشد
ستایش ایران بعنوان «جزیره ثبات» توسط رئیسجمهور «کارتر» در جشن سال نو سال ۱۹۷۸ یک گفته عمومی و دیپلماتیک بود، اما دیدگاههای دولت آمریکا درباره این کشور در آن زمان را نیز انعکاس میداد. علیرغم فشارهای اقتصادی و افزایش نارضایتی از سکولاریسم ستیزگر شاه، عموماً این باور وجود داشت که شاه هم محبوب است و هم شکستناپذیر.
تظاهراتها و دیگر جلوههای نارضایتی بعنوان کار عده معدودی از تندروها رد میشدند. توانایی افرد تندرو برای تنظیم دستورکار سیاسی، صرفنظر از اعضای محدود آنها، عمدتاً نادیده گرفته میشد. ناظران سکولار آمریکائی اساساً و در درجه اول نگران تهدیدهای کمونیستها بودند و توجهی به جریانهای زیرین مذهبی در جامعه ایران نداشتند(تعداد معدودی از آنها در میان ایرانیهایی که این ناظران با آنها سروکار داشتند مشهود بود).
*عوامل بالقوه خطرناک در کشورهای حوزه خلیجفارس
کشورهای پائین حوزه خلیجفارس عمدتاً آرام به نظر میرسند – در برخی موارد بعلت اقدامات سرکوبگرانه نیروهای امنیتی - اما نارضایتی مردمی را نباید نادیده گرفت. انفجار جمعیت در منطقه جمعیت جوان بزرگی بوجود آورده که سطح تحصیلات ناکافی آنها مهارتهای معدودی برای کار بازاریابی در اختیارشان گذاشته است.
ماهیت استخراجی اقتصاد محلی - با استثناهایی - درآمدی میآفریند که برای جوانان اشتغالزائی نمیکند یا حداقل شغلهایی ایجاد نمیکند که افراد محلی توانایی و تمایل انجام آنها را داشته باشند. بعید به نظر میرسد که طرحهای وقتگیر و بیهوده بتوانند تفاوت در کشورهایی که نسبت محدودی از درآمدهای سوخت فسیلی به ازای شهروندان دارند را جبران کنند.
انبوه جمعیت جوان، افراد بیکار با آیندهای نامعلوم و زمانی که در دست دارند برای هر جامعهای خطر است. زمانیکه خشم آنها با شکایتهای مذهبی(یا شاید شکایتهای اجتماعی – اقتصادی در یک لفافه مذهبی) تشدید شود، همان چیزی که در بسیاری از جمعیتهای شیعه کشورهای حاشیه خلیجفارس میبینیم، نتیجه بلندمدت آن میتواند ناآرامی و اغتشاش باشد.
وجود پناهگاههای شیعی حامی در ایران و لبنان میتواند شعلههای خشم را بیشتر کند. شعبههای حزباله در جمعیتهای شیعه برخی کشورها نفوذ کرده است؛ اکثریت شیعه بحرین بارها علیه حاکمان سنی خود شورش کردهاند که شورشهای سالهای ۹۷-۱۹۹۵ و ۲۰۰۲ برجستهترین آنها بود. سنیهای جوان در برخی کشورها نیز ممکن است تهدیدکننده باشند. این جوانان که از بیایمانی بزرگترهای خود زده شدهاند و نیاز به شورش دارند اساساً از محیطهای خود خسته شدهاند.
خشونت آرمانگرایانه که موردتایید دین است جذابیتی خاص برای مردان جوانی دارد که مجراهای دیگری برای بروز غیرت و اشتیاق خود ندارند. چنانچه رشد درآمدها کندتر از رشد جمعیتها باشد، ناخشنودی از وضع بد اقتصادی حاصله میتواند همفکری و موافقت برای انجام چنین فعالیتهایی را بیشتر کند. سیاستهای آمریکا که بر مبنای ثبات این کشورها هستند – از فرضیههای جریان آزاد نفت گرفته تا حفظ حقوق پایگاهی در این کشورها – باید با درنظر گرفتن این مسائل بازارزیابی شوند.
- روابط نزدیک میتواند ثبات را تحلیل برد
تعبیر شاه بعنوان دستنشانده آمریکا ایرانیها را هم از حاکم خود و هم از اربابان مفروض او ناامید و دلسرد کرد. تلقی مردم ایران از جامعه آمریکا این بود که آنها با دیده تحقیر به فرهنگ، تاریخ و مردم ایران مینگرند که تاحدودی توجیه نیز داشت. افزایش تعامل ایرانیها و آمریکائیها منجر به شناخت و رواداری متقابل نشد(آنطور که در تبادلات میانفرهنگی مفروض است).
بلکه این احساس در ایرانیها بیشتر شد که موردسوءاستفاده مردمی قرار گرفتهاند که احترامی برای ایرانیها قائل نیستند.[آیتالله] خمینی در تفسیرهای اولیهاش درباره حکومت این موضوع را مسئلهای مهم نشان میداد و مدعی بود که توافقات قهری که به آمریکائیهای مصونیت میداد اقتدار کشور را لگدمال کرده است.
*حضور نیروهای آمریکائی در کشورهای دیگر میتواند عامل تحریککنند باشد
آمریکا تلاش کردهاند یک ردپای تاحدودی انسانی در برخی کشورهای حوزه خلیجفارس بجا بگذارد، هرچند مناطق کویت انباشته از پایگاهها و پرسنل آمریکائی است. این حضور –هرچند قطعاً درارتباط با جنگ عراق است – ممکن است این باور را به وجود آورد که آمریکائیها نه برای آزاد کردن کویت، بلکه برای اشغال آن آمدهاند. بسیاری از کشورهای میزبان نیروهای آمریکائی سعی دارند دیده شدن این نیروها را به حداقل برسانند.
بااینوجود تعداد آمریکائیهای حاضر در منطقه میتواند نارضایتیهایی در وطنپرستان محلی ایجاد کند، همانطور که استقرار همین تعداد نیروهای خاورمیانهای در آمریکا میتواند چنین نتیجهای داشته باشد. شکاف عمیقی که بین فرهنگهای عربی و آمریکائی وجود دارد، بویژه درخصوص نقشهای جنسیتی، میتواند در ایجاد حس توهین در هر دو طرف نقش داشته باشد. دخالت و حضور آمریکا(دو اصل از اساس سیاستهای ما) بطور بالقوه نتایج یا تاثیر خلاف انتظار خواهد داشت.
- انقلابها ممکن است بدون نشانههای روشن قبلی رخ دهند
تعیین اینکه یک انقلاب چه زمانی آغاز میشود اغلب کاری دشوار است. اما با نگاه به گذشته میتوان آن را مشخص کرد. آمریکائیهایی که در بندر بوستون چای غرق کردند فکرش را هم نمیکردند که با این کار آغازگر یک انقلاب شدهاند، همانطور که فرانسویهایی که تقاضای نمایندگان بیشتر برای طبقه عوام در سال ۱۷۸۹ را داشتند این را نمیدانستند.
همانطور که «برینتون» اشاره کرده «انقلاب واقعی همیشه شگفتیآور است.» همیشه عده معدودی تندرو وقوع انقلاب را اعلان میکنند اما سریعاً(و به درستی) در اکثر موارد ادعای آنها رد میشود. انقلابها از جمله انقلاب ایران، به ندرت دارای پیشآگاهیهای رسمی هستند. غیاب یک جنبش انقلابی مشهود در منطقه خلیجفارس شاهدی دال بر ثبات منطقه در آینده نیست.
- نهادهای آگاه آمریکا ممکن است از برخی اطلاعات مهم مطلع نباشند
انقلاب ایران بالاتر از همه محدودیتهای اطلاعاتی را نشان داد. آمریکا به چند دلیل در این زمینه ناآگاه بود. آمریکائیهای حاضر در ایران عمدتاً با نخبگانی تعامل داشتند که به انگلیسی تکلم میکردند و تنها تعداد کمی از پرسنل سفارت به فارسی صحبت میکردند. هرچند آمریکائیها شاید عدم اعتماد یا اراده این نخبگان را درک کرده بودند، اما غیرمحتمل است که توانسته باشند از طریق این فیلتر شناختی کامل از جامعه ایران بدست آورند.
علاوهبراین، عدماعتقاد به اهمیت دین بعنوان یک ایدئولوژی سیاسی نیز در این گمراهی نقش داشت. تقویت متقابل دیدگاهها درباره ثبات شاه میتواند یک مطالعه موردی برای شمول در ویرایشی جدید از اثر «قربانیان گروهاندیشی» به قلم «ایروینگ جانیس» باشد. بالاتر از همه اینکه تمایلی برای بررسی و درنظرگرفتن احتمال پیامدهایی فاجعهبار وجود نداشت.
*لزوم آمادگی در برابر تغییرات پیشبینینشده
این نقایص باید در گفتمان و طرحهای کنونی ما اصلاح شود. در مواجهه با پیامدهای بالقوه نامطلوب ما باید نقش وکیل مدافع شیطان را بازی کنیم و بدانیم که چیز «باورنکردنی» وجود ندارد. برای پرداختن به ماهیت پویای سیاستگذاری و بویژه در منطقهای که ممکن است مبتلا به انقلاب باشد باید بتوانیم پیامدهای غیرمنتظره را تصور و پیشبینی کنیم.
*آشنائی بیشتر با زبان و مردم محلی برای بهرهبرداری بیشتر از فرصتها
در بلندمدت ما باید تعداد آمریکائیهایی که مجهز به مهارتهای زبانی و فرهنگی مهم هستند را افزایش دهیم. نباید از فرصتهایی که از گوش دادن به صحبتهای راننده تاکسیهای پرخاشگر، خواندن شعارهای دیواری(درک معنای نوشتههای روی داورها) و فهم شعارهای معترضان حاصل میشود نباید غافل بود. با درک بهتر زبان جوامع خاص و صحبت کردن به زبان طیف گسترده این جوامع میتوانیم بطور بالقوه توانایی خود برای پیشبینی خطرهای احتمالی بهبود بخشیم.
- نتیجهگیری
سه دهه از انقلاب ایران، که طبق استانداردهای سیاستگذاری آمریکائی یک جاودانگی است، گذشته با اینوجود ما با نادیده گرفتن تاریخ به خودمان ظلم بزرگی میکنیم چراکه تاریخ انباشته از درسهایی مرتبط با رهبری امروز ما است. شناخت تاریخ منطقه(هم در مقیاس دههای و هم در مقیاس هزارهای) به سه دلیل اهمیت دارد: با این کار نمونههایی از راههای مفید و خطرناک مواجهه با چالشها بدست میآید، میتوانیم جوامع امروزی را براساس ریشههای آنها توصیف کنیم و فعالان منطقه خود بطور دقیق از تاریخ آگاه شده و در واکنش به ریتمهای آن عمل میکنند.
درواقع ایران انقلابی خودش هنوز یک تهدید به شمار میرود و شناخت ریشهها و بنیانهای ایدئولوژیکی آن برای مقابله با «بازوی بلند تهران» که از لبنان تا افغانستان و فراتر از آن کشیده شده ضروری است. درسهای شناساییشده از انقلاب ایران –که تنها در صورتی میتوانیم آنها را «درسهای آموختهشده» که خرد اجتناب از تکرار آنها را داشته باشیم – بویژه درخصوص ثبات چند کشور پائین حوزه خلیجفارس اهمیت دارد.
با بازآشنا کردن خودمان با محرکههای انقلابها میتوانیم تهدید آنها برای آمریکا و منافعش را کاهش دهیم. شناخت پتانسیل ناتوانی در کشورهای پائین حوزه خلیجفارس برای جلوگیری از عدم آمادگی در مقابل تغییرات چشمگیر باشد.