«میگن کوه به کوه نمی رسه ولی آدم به آدم میرسه، یادته همه نقشه ها زیر سر من بود؟» ۱۴ سالی از این دیالوگ در سریال «خانه به دوش» گذشته اما راست می گفت کوه به کوه نرسید ولی مسیر ما هرچند دور به قزوین و آدمهای فراموش شدهاش رسیده است. فراموشی که نه به دست تقدیر، بلکه درگیر و دار گرههای کور ارتباطی از دیده شدن مغفول مانده و تاریخی را که روزگاری به دستان این آشنایان به هنر آلایش می شد را به آلزایمر مشکوک کرده است. راست می گفت همه نقشه ها زیر سر او بود. یادش بخیر چه خوش درخشید در «بوی خوش زندگی» ابوالحسن داودی تا در بی معرفتی های امروز به یاد نقش آفرینی در «جیب برها به بهشت نمی روند» زخم دنیای سینما بر پیکره افکار حرفهایاش را التیام بخشد. شاید هم خوب می دانست «پرده آخر» تنها یک فیلم برای تصاحب حق نیست بلکه دردی مشترک از دست دادن ها را به نمایش می گذارد یکی میراث خانوادگی و دیگری میراث هنری.
غلامحسین لطفی متولد ٢٠ آبان ١٣٢٨ از شهر قزوین و دانش آموخته کارشناسی ارشد بازیگری و کارگردانی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در سال ١٣۶١ و دکتری افتخاری تئاتر است.
این هنرمند که بر اثر سانحه سقوط از ارتفاع در سریال «بایرام» دچار شکستگی از ناحیه هر دو پا و آسیب جدی به کمر شده است، بی اطلاعی اهالی تلویزیون و سینما از احوالات خود را بی رحمی آدم ها می داند و می گوید: پنج سالی است که از پایتخت به قزوین آمده ام و تنها در مواقعی برای ادامه درمان به پایتخت می آیم. قزوین زادگاه من است. تا به این سن ازدواج نکرده ام و بعد از فوت پدر و مادرم به امید دو خواهر خود در این شهر زندگی می کنم. با وجود این فاصله، همیشه محترمانه به کار دعوت شده ام و هرگز همانند برخی هنرمندان خودم را برای حضور در کار به کسی تحمیل نکرده و نخواهم کرد.
ناراحتی از بعضی بی انصافی ها در صدایش به گوش می رسد: من برای کارم ارزش زیادی قائل هستم اما دعوت به کار با دستمزد ٣٠ سال پیش توهین به هنرمند است. ما هنرمندان به این دلسوزی ها نیازی نداریم در حالی که بسیاری از دوستانم هم با وجود تحصیلات آکادمیک در رشته کاری و تجارب خوب از فضای کار به دور مانده و به مشاغل دیگری مشغول هستند اما برخی افراد به واسطه روابط و آشنائیت ها هنرمند شده اند.
این هنرمند سینما و تلویزیون تاکید می کند: من با دیدن آنونس ها تصمیم به تماشای فیلم می گیرم و متاسفانه در طی چند سال اخیر هیچ فیلمی نظرم را جلب نکرده است. این در حالی است که ما توقع بیشتری از برخی فیلمسازان نظیر رامبد جوان داریم که در «قانون مورفی» این انتظار برآورده نشد. پایین کشیدن فیلم از پرده سینما نیز نمونه ای از این کم و کاستی ها است چرا که تضادهای عجیب و غریبی در فیلم ها دیده می شود که می تواند ناشی از بسته بودن دست و پاهای طنز پرداز و محدودیت در کلام و دیالوگ ها باشد.
این بازیگر سینما، فروش بالای فیلم های کمدی را صرفا استفاده از فحاشی و جوک های غیر اخلاقی می داند که برای جلب نظر مردم دست به نشان دادن هر عملی می زنند. کپی برداری در تولید و جذب مخاطب نیز از دیگر مشتقات برنامه های تلویزیونی است که حتی با الهام گرفتن از دکور برنامه های خارجی بدون هیچگونه ایده ای فعالیت می کنند. برنامه «عصر جدید» نمونه بارزی از این برنامه ها است که حتی در نشان دادن هنر بانوان هم دچار خود سانسوری شده اند. در حالیکه در برنامه های خارجی به دنبال کشف استعدادهای جدید و طنزپردازی هستند و با بهره مندی از توانایی افراد حتی بانوان نیز قدمی جدی برداشته می شود.
او توانایی ساخت سریال را در خود می بیند اما نداشتن توانایی مالی و حمایت برای فیلمسازی را عاملی برای عقب کشیدن از این عرصه معرفی کرد و تاکید می کند: فیلمسازی نیاز به بودجه دارد. من اگر بودجه لازم داشتم تا به حال کارهای زیادی را ساخته بودم همانند سال ۱۳۶۴ که با دقیقه ای ۲۵۰۰ تومان سریال «آیینه» را ساختم و خوشبختانه مخاطب خوبی هم داشته است. بنابراین هنر و نمایش نیاز به کار دسته جمعی، نیروی خوب و حرفه ای دارد. از طرف دیگر دستمزد کم بازیگران و بدقولی در پرداخت آن فعالیت هنرمندان حرفه ای را با مشکل روبرو کرده و اصلا با دستمزدها و شرایط بازیگران خارجی قابل مقایسه نیست. سالها از زمان ساخت سری دوم سریال «آیینه» گذشته است اما هنوز هم سازمان صدا و سیما به بنده بدهکار است و من این را بی احترامی به هنرمند می دانم .
لطفی، بازیگر سینما و تلویزیون، نویسنده و کارگردان از عمر رفته و تلاش های خود در این عرصه با ناراحتی می گوید: بهنوش بختیاری بازیگر تلویزیون با استوری خود در فضای مجازی، من را به یاد همه آورد. باید بگویم در حال حاضر هیچ وضعیتی ندارم، به علت عواقب افتادن از ارتفاع در سریال «بایرام» با بیماری دست و پنجه نرم می کنم، می خوانم، می بینم، می شنوم ولی نمی گذارم زنگ زده شوم.