در نهایت جشن تلویزیونی جامجم برگزار شد و پس از دو سه هفته حرف وحدیث این برنامه ۹۰ عادل فردوسیپور بود که پربینندهترین و محبوبترین برنامه سیما شد. عادل در یکی از سختترین سالهای کاریاش، جایزه ای ارزشمند را با رای مردمی برد که شاید بسیاریشان مدتهاست کمتر برنامهاش را میبینند اما حاضر نشدند در روزگار سختش تنهایش بگذارند.
او پس همه تهدید ها و تحدیدهایی که بر سر راه پخش برنامهاش برایش ایجاد کردند، توانست سال را به پایان برساند و محبوبترین برنامه سال را داشته باشد. محبوبیتی که این بار نه بر اساس ۴۰۰ تماس تلفنی روابط عمومی نظرسنجی شده باشد بلکه با آرای چندین میلیونی مردمی.
او وقتی روی سن رفت بغضی داشت به درازای یکسال . از روزی که برای برنامه ۲۰۱۸ مستاصل نشسته بود و نگذاشتند کارلوس پویول را روی آنتن برنامهاش ببرد. از همه فشارهایی که قبل و بعد از برنامهاش به او وارد کردند. از تمام دعواهایی که بر سر اجرای برنامه ۹۰ میان او و مدیر جوان شبکه ۳ ایجاد شده بود.
آیا عادل بی تقصیر بود؟ نه! چون او قواعد سازمانی بین مسئول و برنامهساز را کامل اجرا نکرده بود اما آیا مستحق چنین برخوردی بود؟ باز نه!
چون مدیر جوان برای رسیدن به مشروعیت و نشان دادن توان مدیریتی فکر میکرد حتما نیاز به شکاندن شاخ عادل فردوسیپوری دارد که مدیران با تجربهای چون پورمحمدی و ضرغامی و میرباقری با همه مخالفتهایی که طیف مدیران سیاسی و طرز فکر غالب دلواپسانه در رسانه ملی وجود دارد، او را از گزند افتادن در جبهه اپوزیسیون حفظ کرده اند چون میدانند عادل برند رسانهملیشان است. ویترین به نمایش گذاشتن وجود سلایق فکری مختلف روی قاب تلویزیون.
آنها و حتی جوانهای قدیمیتری که حالا دیگر مدیران با تجربهتری در قاب سیما شده اند چون زین العابدین و شیعه می دانند فردوسیپور با همه سرکشیهایش و همه محبوبیتی که بین مردم دارد، همه کار میکند تا شاگرد اولشان فقط روی آنتن شبکه سه باشد. هیچ جایی بیرون از رسانه ملی تعریف نمیشود و برای همین روی سن چنین اختتامیهای هم با بغض می گوید: «من فرزند رسانه ملی هستم.»
چیزی که به نظر میرسد هیجان جوانی مدیر جوان از راه رسیده شبکه سه در تمام این یکسال، هنوز برایش باور پذیر نشده است. هنوز فکر میکند ریاست یعنی رام کردن اسب سرکش. حاصل چه میشود؟ در نظرسنجی مردمی یک جشنواره مردمی سیما، ناگهان یک شیرناپاک خوردهای دست میبرد در آرای مردم.
بحرانی ساخته میشود ملی. چون اینجا پای اعتماد عمومی در میان است. یک وزارتخانه، یک رسانه ملی و تمام پلیس فتا می افتند دنبال یافتن مقصر و مقصر شناسایی میشود اما حس لوامه افکار عمومی بی آنکه چیزی مشخص شده باشد و اصلا بتوان ارتباطی میان عامل دستکاری آرای مردم و متهم پیدا کرد، یکی دیگر را مقصر میشناسد. رفتاری که بی شک تا قبل از اثبات ، ظلم مطلق است اما گریزی از آن نیست در این دعوایی که احتمالا در ضمیر ناخودآگاه افراد ایجاد شده .
در چنین شرایطی اختتامیه برگزار میشود. ۹۰ جایزه را میبرد. هر دو جایزه هیات داوران و آرای برگزیده مردمی.
عادل روی سن میرود، خود را فرزند رسانه ملی مینامد و با بغض میگوید سختترین سال زندگی اش را گذرانده است. نه یکبار که بارها این جمله را تکرار می کند. هربار کارگردان تلویزیونی برنامه جشن از روی صورت عادل ، قاب تصویر را روی صورت علی فروغی مدیر جوان شبکه ۳ میبندد، درحالی که کنارش علی دارابی نشسته است.
هر بار فروغی سردتر از بار قبل میشود و دارابی برآشفتهتر. روی سن اما چهره میرباقری، علی عسگری و احسانی و دیگران بشاش است. قوای عاقله رسانه ملی احتمالا از این اتفاق هم خیلی خوشحال نیستند اما خودشان واقفند به آنچه در این یکساله گذشته و یحتمل در آینده خواهد افتاد.
بی تردید اگر اگر باز تدبیری نیاندیشند سال بعد این فضا رادیکالتر هم خواهد شد. همین ویدئو و تیزهوشی کارگردانی از دل رسانه ملی، بغض گلوی عادل را یک بغض ترکیده ملی در شبکههای اجتماعی کرد. این نشان میدهد حتی در دل رسانهملی هم به نحوه اتفاقات درون سازمانی انتقادهایی وارد میدانند و چه خوب اگر قوای عاقله رسانه ملی تدبیری کنند برای ترسیم مدلی صحیح در روابط میان مدیران جوان و مجریان به زعم آنها سرکش که مردم دوستشان دارند و رسانه ملی برای ساختنشان هزینهای هنگفت چه مادی و چه معنوی پرداخته است.