هم زمان با ادامه تصویربرداری سریال تاریخی « مستوران » از جدیدترین تصویر بیژن بنفشهخواه در این اثر رونمایی شد.
«مستوران» تصویربرداری خود را در شهرک مستوران سپری میکند و همزمان با تدوین توسط حسن حسن دوست، محمد برادران ساخت جلوههای ویژه را آغاز کرده است.
حمیدرضا آذرنگ، نازنین فراهانی، رویا میرعلمی، بیژن بنفشه خواه، علی دهکردی، الهام جعفرنژاد، عیسی یوسفیپور، رابعه اسکویی، صفا آقاجانی، مزدک رستمی، رسول نقوی، حامد محمودی و جواد انصافی از جمله بازیگرانیاند که مقابل دوربین «مستوران» قرار گرفتهاند.
چکیده ای از بیوگرافی بیژن بنفشه خواه
نام و نام خانوادگی: بیژن بنفشه خواه
زمینه فعالیت بیژن بنفشه خواه: سینما و تلویزیون
تاریخ تولد بیژن بنفشه خواه: ۱ فروردین ۱۳۵۲ (۴۳ سال)
محل تولد بیژن بنفشه خواه: تهران، ایران
والدین بیژن بنفشه خواه: رضا بنفشهخواه (بازیگر)
بیوگرافی بیژن بنفشهخواه
بیژن بنفشهخواه (زاده ۱ فروردین ۱۳۵۲) بازیگر ایرانی مجموعههای طنز تلویزیونی و فیلمهای سینمایی است. او در مجموعههای طنز «این چند نفر»، «بدون شرح»، «مرد دوهزارچهره»، «قهوه تلخ»، «ساختمان پزشکان»، «خانه اجارهای» و «راه طولانی» به ایفای نقش پرداختهاست.
بیژن بنفشهخواه یکی از محبوبترین بازیگران کمدی ایران است و در آثار طنز بسیاری بازی کرده. اما وقتی از خودش دربارهی بهیادماندنیترین بازیهایش میپرسیم، این چهار مجموعهی تلویزیونی را انتخاب میکند: «پژمان»، «ساختمان پزشکان»، «بدون شرح» و «راه طولانی».
البته بیژن بنفشهخواه علاوه بر بازیگری، فعالیت در حوزههای دیگر را نیز تجربه کرده؛ مثل اجرای مسابقهی بازیگری «ستاره ۲۰» که تازهترین فعالیت هنریاش محسوب میشود.
بیژن بنفشهخواه داستان نیمهتلخ و در بعضی صحنهها پرسوز و گداز روزگار نوجوانیاش را برای نوجوانان امروز به تصویر میکشد و از راه دراز و پرفراز و نشیبی میگوید که بیژنِ دیروز را رسانده به بیژن امروز!
اگر بخواهی از بین دورههای مختلف سنی، یکی را انتخاب کنی، بهترین روزهای زندگیات در چه دورهای شکل گرفته؟
بهترین روزهای زندگی من به سالهای دبیرستان برمیگردد؛ یعنی همان دورهی نوجوانی که آدم پر از انرژی است و بیبهانه خوشحال است.
میانهات با درس و مدرسه چهطور بود؟
بیژن بنفشهخواه : من بچهی درسخوانی نبودم و مدرسه برایم کابوس بود! در دورهی ابتدایی معدلم ۱۹-۱۸ بود. اما از اول راهنمایی سالی یکبار تجدید شدم تا اول دبیرستان که دیگر کلاً مردود شدم! البته یادم میآید پاییز آنسال دوباره از من و حدود 10 نفری که رد شده بودند، امتحان گرفتند و همهمان قبول شدیم و رفتیم پایهی دوم. پدرم هم از اوضاع درسیام ناراضی بود. اما از اینجور مسایل که بگذریم، دورهی نوجوانیام را دوست دارم و فکر میکنم نوجوانی میتواند دورهی طلایی زندگی هرکسی باشد.
با این اوضاع درسنخواندن چهطور دانشگاه قبول شدی؟
بیژن بنفشهخواه : این موضوع باعث تعجب خودم هم شد! تقریباً آنقدر از قبولنشدنم مطمئن بودم که حتی «پیک سنجش» را که اسامی قبولشدگان در آن چاپ میشد، نگرفتم.
سال 1370 در مقطع سوم دبیرستان درس میخواندم و هنوز دیپلمم را نگرفته بودم. آنموقع هنوز میتوانستی قبل از گرفتن دیپلم در آزمون دانشگاه آزاد شرکت کنی؛ من هم همینکار را کردم و از بین رشتههای هنری، گرافیک، نقاشی و نمایش را انتخاب کردم و به همین شکل، تصادفی قبول شدم. حتی وقتی پدرم خبر قبولیام را آورد، فکر کردم شوخی میکند! خلاصه دو ترم مرخصی گرفتم و بعد از گرفتن دیپلم، در سال 1371 وارد دانشگاه شدم.
مواقعی هم که در مدرسه کتک میخوردم، به پدرم نمیگفتم. چون میدانستم در خانه هم یک دعوای دیگر با پدرم خواهم داشت. از شانس من، برادر بزرگترم هم درسخوان بود و از آنهایی بود که حتی اگر درس نمیخواند، ۲۰ میگرفت! مرا با او هم مقایسه میکردند. خلاصه درس، همهی زندگی مرا تحتتأثیر قرار داده بود؛ آنقدر که گاهی با خودم میگفتم «خدایا من رو بکش!».
بیژن بنفشهخواه (زاده ۱ فروردین ۱۳۵۲) است
خودمانیم، مشکل هنرمندان با درس و مدرسه چیست؟ چرا بعضیها مثل خودت خیلی با مدرسه حال نمیکنند؟
بیژن بنفشهخواه: نمیدانم، شاید یکجور ریشههای روانشناختی داشته باشد. مثلاً یادم میآید در دورهی راهنمایی بیخود و بیجهت کتک میخوردم. با ترکه و چوب نوجوانها را میزدند، فقط بهجرم اینکه چرا سرت را اینطرفی کردی یا با بغلدستیات حرف زدی! آنموقع خیلی راحت بچهها را کتک میزدند.
آخر مگر آدم، نوجوان ۱۲ساله را کتک میزند؟!
البته مدرسههای زمان ما خیلی شلوغ بود و کمبودهای زیادی داشتیم. وقتی در یک کلاس ۵۰ دانشآموز نشسته باشد، معلوم است که معلم نمیتواند درست رفتار کند، اما خوشبختانه شنیدهام که الآن اوضاع خیلی بهتر شده است.
پس حالا که در مدرسه کتک خوردهای، یکی از خاطرههایش را هم برای نوجوانان دوچرخهای تعریف کن.
بیژن بنفشهخواه : شاید برایتان جالب باشد که من و «نیما فلاح»، همکلاسی بودیم و دوستیمان به دوم دبستان برمیگردد. یکروز، نفری یک آینهی کوچک سر کلاس برده بودیم و موقعی که معلم پای تخته مینوشت، آن را درمیآوردیم و نور خورشید را روی تخته میانداختیم.
در یکی از این لحظهها، یکدفعه معلممان برگشت و نیما نور را انداخت توی چشم او! بعد هم سریع آینهاش را قایم کرد. معلممان هم آمد یک سیلی آبدار خواباند زیر گوش من! هرچه هم به او گفتم کار من نیست، باور نکرد که نکرد. شاید هم حق داشت، چون آینه را توی دست من دیده بود. البته من هم معرفت بهخرج دادم و نیما را لو ندادم؛ تازه بعدش هم که از کلاس بیرون آمدم ناظممان هم یک سیلی دیگر نثارم کرد!
یادم میآید در یک گفتوگو گفته بودی که ذهن بازیگوشی داشتی که سر کلاس مدام اینور و آنور میپرید.
بیژن بنفشهخواه : بله، یک دلیل مشکلهای درسیام، همین نداشتن تمرکز بود. اما هیچوقت کسی سعی نمیکرد علت درسنخواندنم را کشف کند.کسی به این سؤال فکر نمیکرد، نوجوانی که تا پنجم ابتدایی معدلش بالای ۱۸ بوده، چرا یکهو تجدید میشود؟ فقط چه در خانه چه در مدرسه دعوایم میکردند که «چرا درس نمیخونی؟!»
بیژن بنفشهخواه بازیگر ایرانی مجموعههای طنز تلویزیونی و فیلمهای سینمایی است
به قول نوجوانها: «بیخیال بابا! تا این حد؟!»
بیژن بنفشهخواه : بله! مسئلهی درس، ذهن و زندگیام را پر از تنش کرده بود؛ تا آنجا که حتی یکبار با خودم فکر کردم بروم بالای ساختمان بلند مخابرات که نرسیده به سیدخندان است و خودم را بیندازم پایین! بعد در همان گیر و دار با خودم فکر کردم حالا اگر رفتم آنجا، اگر نگهبان همان دم در، جلویم را گرفت و از من پرسیدند «کجا؟» چه بگویم؟!
فکر کردم لابد نمیگذارند پایم به پشتبام هم برسد، بنابراین مجبورم از پنجرهای چیزی بپرم پایین. بعد یاد مادرم میافتادم و فکر میکردم من اگر اینکار را بکنم، مادرم چه حالی میشود؟ خلاصه اینقدر به این چیزها فکر میکردم که کلاً پشیمان میشدم!
در گیر و دار مسایل درسی و یأسهای فلسفی مربوط به آن، عشق و علاقهای هم در دورهی نوجوانی داشتی؟
بیژن بنفشهخواه : بله، یک آتاری داشتم که پدرم به قیمت ۱۰هزار تومان برایم خریده بود و البته خودش هم با آن بازی میکرد! برنامهی «دیدنیها» را هم خیلی دوست داشتم وکارتونهایی مثل «هاچ، زنبور عسل»، «سندباد»، «پینوکیو»، «خونهی مادربزرگه» و البته کارتونهای ژاپنی که بیشترشان افسردهکننده بود.
بازیگری چهطور؟ در دورهی نوجوانیات دوست داشتی بازیگر شوی یا آرزوهای دیگری در سرت بود؟
بیژن بنفشهخواه : آرزوهای بچگیام که خیلی یادم نیست، اما آنطور که پدر و مادرم میگویند، گویا میگفتهام که دوست دارم در نیروی دریایی کار کنم! اما بزرگتر که شدم، دیگر نمیدانستم میخواهم چهکاره شوم. تا وقتی که کنکور نداده بودم، تکلیفم با خودم روشن نبود. من حتی فکر نمیکردم موفق به گرفتن دیپلم شوم، اما هم دیپلم گرفتم و هم در رشتهی تئاتر درس خواندم؛ در حالی که اصلاً فکر نمیکردم بتوانم به دانشگاه بروم!
اما همین ورود به دانشگاه، موجب شد سر از بازیگری دربیاوری. درست است؟
بیژن بنفشهخواه : بله، البته در دانشگاه رابطهام با اساتید دانشگاه نسبتاً خوب بود. بیشتر استادهای دانشگاه آزاد (مثل مرحوم استاد سمندریان) هم از دانشگاه هنرهای زیبا آمده بودند و کادر اساتید، بسیار عالی بود.
اما من در شروع دانشگاه برای پرداخت شهریه، مشکل پیدا کردم و پدرم میگفت نمیتواند هزینهی دانشگاه آزاد را پرداخت کند. برای همین مجبور شدم از ترم دوم سر کار بروم که اولینش تئاتر عروسکی «بهروز غریبپور» بهنام «میکی و کارگاه۲» بود. بعدش هم رفتم سر برنامهی «۳۹» که همدورهی «ساعتخوش» ساخته و پخش شد؛ ساعتخوش، پنجشنبهها پخش میشد و ۳۹ جمعهها.
قبل از ورود به دانشگاه و در دورهی نوجوانی هم در فیلم یا سریالی بازی کرده بودی؟
بیژن بنفشهخواه : بله، اولین تجربهی بازیگریام به دوران ابتدایی برمیگردد و برنامهی نوروزی«سیمای سال»که من در آن یک آیتم بدون دیالوگ داشتم. در دورهی راهنمایی هم در یک سریال مربوط به گروه کودک بازی کردم. اول دبیرستان هم که رفتم، در یک فیلم۱۶ میلیمتری بهکارگردانی «سعید کلاهی» ایفای نقش کردم که البته اینها را جزء فعالیتهای حرفهای خودم نمیدانم. بعد هم که وارد دانشگاه شدم و بهطور تخصصی در رشتهی تئاتر مشغول تحصیل شدم.
البته قبلتر میخواستم بروم هنرستان که پدرم مخالفت کرد و گفت بهتر است در رشتهی تجربی یا ریاضی درس بخوانم. البته بهنظرم این موضوع بهنفعم تمام شد، چون کسانی که در این دو رشته درس میخواندند، بعداً در کنکور دانشگاه راحتتر در رشتههای زیرمجموعهی هنر قبول میشدند.
بیژن بنفشهخواه علاوه بر بازیگری، فعالیت در حوزههای دیگر را نیز تجربه کرده است
حالا هم که حساسیت پدر و مادرها نسبت به کنکور و رشتهی تحصیلی نوجوانهایشان خیلی بیشتر از زمان نوجوانی شما شده. ظاهراً فاصله و اختلافنظر و سلیقهی نوجوانها و بزرگترها هم بیشتر از دهههای گذشته شده. نظر شما چیست؟
بیژن بنفشهخواه : بهنظر من نباید بچهها را وادار کرد در رشتهای که دوست ندارند، درس بخوانند و باید به آنها حق انتخاب داد تا به حوزههایی که جذابیت بیشتری برایشان دارد، بپردازند. راستش صحبت دربارهی اختلافنظر نوجوانها و والدینشان هم کار آسانی نیست و بیشتر یکجور مسئلهی روانشناختی است.
با اینحال من در زمان نوجوانیام و نسبت به نوجوانهای امروز، نه اینقدر آزادی داشتم و نه این امکانات در اختیارم بود. این را هم بگویم که پدرم هم همین حرف را همیشه خطاب به ما میزد؛ و انگار که این جریان همینطور نسل اندر نسل ادامه دارد.
بعضی از نوجوانها گله دارند از اینکه پدر و مادرشان زبان آنها را نمیفهمند و گاهی حتی با هم جر و بحثشان میشود. بیژن بنفشهخواه بهعنوان یک نوجوان ظلمدیده و درکنشده، چه نظر و قضاوتی در اینباره دارد؟
بیژن بنفشهخواه : البته من نوجوانتر از آنم که بخواهم پیامی به نوجوانها بدهم! اما نوجوانهای این دوره و زمانه، قربانشان بروم هرچه بگویی در جوابت یکچیزی میگویند! آنقدر که من گاهی با خودم فکر میکنم: «حالا میمیری اگه جواب ندی؟! یکذره گوش بده خب نوجوانجان!».
بیژن بنفشهخواه فرزند رضا بنفشهخواه (بازیگر) است
سال | نام سریال | کارگردان | پخش |
---|---|---|---|
۱۳۹۴-۱۳۹۵ | سه شو (مجری) | شبکه ۳ | |
۱۳۹۴ | مسابقه ستاره بیست (مجری) | ||
۱۳۹۴ | حالت خاص | افشین اربابی | |
۱۳۹۴ | سر به راه | سعید سلطانی | |
۱۳۹۳ | دست نزن جیزه | امیر غفارمنش | |
۱۳۹۲ | روزهای بد، بهدر | سعید آقاخانی | نوروز ۹۳ |
۱۳۹۲ | پژمان | سروش صحت | |
۱۳۹۱ | دزد و پلیس | سعید آقاخانی | |
۱۳۹۰ | سهمی برای دوست | مسعود اطیابی | تیرماه ۱۳۹۱ |
۱۳۹۰ | راه طولانی | رضا کریمی | |
۱۳۹۰ | خانه اجارهای - سری اول | رامین ناصرنصیر | |
۱۳۸۹–۱۳۹۰ | ساختمان پزشکان | سروش صحت | |
۱۳۸۹–۱۳۹۱ | قهوه تلخ | مهران مدیری | |
۱۳۸۷ | مرد دوهزارچهره | مهران مدیری | نوروز ۸۸ |
۱۳۸۷ | پنهان، اما آشکار | سیدمحسن یوسفی | |
۱۳۸۷ | طلاق در وقت اضافه | سیدمحسن یوسفی | |
۱۳۸۶ | پیامک از دیار باقی | سیروس مقدم | |
۱۳۸۶ | آرزوهای شیرین | سیدوحید حسینی | |
۱۳۸۵ | تلهفیلم «تعطیلات پردردسر» | شهاب عباسی | |
۱۳۸۴ | اکسیژن | مهدی مظلومی | |
۱۳۸۲ | باغچه مینو | رضا صفدری | |
۱۳۸۱ | زیر آسمان شهر - سری سوم مهمان | مهران غفوریان | |
۱۳۸۱ | بدون شرح | مهدی مظلومی | |
۱۳۸۰ | طبقه وسط | مهران غفوریان | |
۱۳۷۹ | کلبه سپید | مهرداد رایانی مخصوص رحمان سیفی آزاد |
کارگردان تلویزیونی: «بیژن صمصامی» |
۱۳۷۹ | آبدار شاه | رحیم رحیمیپور | |
۱۳۷۸ | گلهای ۷۸ | مهران غفوریان | نوروز ۷۹ |
۱۳۷۸ | حرف تو حرف | مهران غفوریان | |
۱۳۷۸ | این چند نفر | مهران غفوریان | |
۱۳۷۷–۱۳۷۸ | عید آن سالها | سعید ابراهیمیفر | |
۱۳۷۷ | ایستگاه ۷۷ | ||
۱۳۷۶ | گلهای ۷۶ | مسعود آبپرور | نوروز ۷۷ |
۱۳۷۵ | نوروز ۷۵ | داریوش کاردان | شبکه ۱ |
۱۳۷۴–۱۳۷۵ | دزدان مادربزرگ | مهدی صباغزاده | |
۱۳۷۴ | آخرین ستاره شب | منوچهر پوراحمد | |
۱۳۷۳ | لبخند سوم | مسعود رشیدی | |
۱۳۷۳ | همسران | بیژن بیرنگ مسعود رسام |
|
۱۳۷۳ | جُنگ ۳۹ | داریوش کاردان | |
۱۳۷۳ | پسر بابا | محسن تقوی | بخشی از مجموعه «پیک سپید شادی» |
۱۳۷۳ | پیک سپید شادی | محسن تقوی | برنامه کودک و نوجوان شبکه ۱ |
شبکه خانگی
سال | نام | سمت | کارگردان | توضیحات |
---|---|---|---|---|
۱۳۹۲ | شرف خانواده فاضل | پوریا جاویدپور | پخش در شبکه نمایش خانگی[۲] | |
۱۳۹۲ | شوخی کردم | مهران مدیری | پخش در شبکه نمایش خانگی[۳] | |
۱۳۹۲ | مسابقه شام ایرانی (سری چهارم) |
شرکتکننده | محمد شایسته | میزبانِ شب دومِ مسابقه[۴] |
۱۳۸۷ | بمب خنده | مهران مدیری | ابتدا در نیمهٔ دیماه ۱۳۸۹ در فضای وب و سپس بصورتِ لوح فشرده (بطور غیرمجاز) منتشر شد که با واکنشِ «مهران مدیری» مواجه شد.[۵] |