برنامه نود دقیقا دو سال و نیم قبل (۲۰ اسفند ۱۳۹۷) اجباراً به پایان رسید. دلیل اصلی تعطیلی این برنامه به درستی روشن نشد اما در اینکه دلیلش سیاسی بود تردیدی نیست.
پس از تعطیلی نود، عادل فردوسیپور تلاشهایی برای بازگشت به راهاندازی یک برنامه اینترنتی داشت که ظاهرا با سنگاندازی و ممانعت همان جریان سیاسیای که نود را تعطیل کرده بود، به جایی نرسید.
اگرچه اگر نود تعطیل نمیشد همچنان برنامهای پربیننده باقی میماند، اما تعطیلی نود شاید از نیکبختی فردوسیپور بوده باشد. با گسترش شبکههای اجتماعی و برنامههای ورزشی اینترنتی، هیچ عجیب نبود که در آینده برنامه هفتگی نود به همان سرنوشتی دچار شود که مجلات کیهان ورزشی و دنیای ورزش در اواسط دهه هفتاد گرفتارش شدند.
در میانه دهه هفتاد، انتشار روزنامههای ورزشی موجب ریزش خوانندگان کیهان ورزشی و دنیای ورزش شد. طبیعتا یک نشریه هفتگی نمیتوانست با موج روزنامههای نورسیده رقابت کند. مردم هم دیگر نمیتوانستند یک هفته منتظر بمانند تا اخبار فوتبال و سایر ورزشها را در کیهان ورزشی و دنیای ورزش بخوانند.
مجله فیلم هم از اواخر دهه هفتاد، البته به شکلی خفیفتر، دچار همین مشکل شد. یعنی نشریات سینمایی رقیب از راه رسیدند و ذائقه مخاطب، بویژه مخاطبان جوان، عوض شد و مجله فیلم هم بخش قابل توجهی از خوانندگان و نیز منتقدانش را از دست داد.
برنامه نود هم دیر یا زود رونق بازارش از دست میرفت. همه میدانستند که فردوسیپور و سازمان چندان همسو نیستند. پس چه بهتر که پایان نود محصول تقابلی سیاسی و فرهنگی بود. این بهترین پایان ممکن برای فردوسیپوری بود که هیچ وقت حاضر نشد مثل جواد خیابانی مبلغ هنجارها و ارزشهای رسمی شود.
هر چه بود، داستان نود تمام شد. با روی کار آمدن دولت رئیسی هم شانس احیاء نود حتی از شانس احیاء برجام هم کمتر به نظر میرسد. به فرض بعید، احیا هم بشود، دورهاش گذشته است. دست کم دوران اوجش سپری شده.
با این حال فردوسیپور میتواند در شبکههای اجتماعی فعال شود و مسائل روز فوتبال ایران و جهان را در فضای مجازی بررسی کند. مثلا در اینستاگرام و تلگرام خودش. طبیعتا مخاطبان خودش را نیز خواهد داشت و چون در چنین فضاهایی فعالیتش و مواجههاش با مردم هر روزه است نه هفتگی، احتمالا مخاطبانش در قیاس با برنامه نود بیشتر هم خواهد بود.
چرا او چنین کاری نمیکند؟ شاید چون مواجههاش با مردم در تلویزیون، غیر مستقیم بوده. سلبریتیها در شبکههای اجتماعی فقط ستایش نمیشوند؛ انواع نقدها و حتی دشنامها را هم تحمل میکنند. فردوسیپور در نوزده سال و هفت ماهی که برنامه نود را تهیه میکرد، چنین رویارویی مستقیم و گشودهای با مردم نداشت.
او حتی به ندرت حاضر میشد با نشریات مصاحبه کند. چه رسد به اینکه اهل تن دادن به گفتوگوی انتقادی باشد. ترجیح میداد به عنوان مصاحبهشونده در برنامههای تلویزیونی خندوانه و دورهمی حضور یابد. یکبار هم با مجله فیلم مصاحبه کرد. حتما یکی دو بار هم با نشریات ورزشی مصاحبه کرده، ولی در مجموع از خبرنگاران و ژورنالیستها پرهیز داشت.
سال ها حضور در تلویزیونی که آشکارا فضا و ساختاری غیر دموکراتیک دارد، قاعدتاً کمک چندان به مشی دموکراتیک "پاسخگویی" و "تنْ به نقد دادن" نمیکند. البته فردوسیپور در کل "شخصیت دموکراتیکی" دارد ولی "موقعیت" هر فردی میتواند به "شخصیت" او لطمه بزند. موقعیت فردوسیپور دموکراتیک نبود. چون طی آن نوزده سال کسی نمیتوانست خارج از رادیو و تلویزیون برنامه ورزشی درست کند و رقیب فردوسیپور شود.
اگر هم رقبا از راه میرسند، بعید بود کیفیت و جذابیت کارشان بهتر و بیشتر از نود فردوسیپور شود، ولی همین تعدد رقیبان ضعیفتر بود که از اتوریته مجله فیلم کاست.
اما از این نکات که بگذریم، این هم از عجایب است که هیچ علاقهای ندارد با مردم درباره فوتبال حرف بزند. او این امکان را در برنامه نود از دست داده است ولی در شبکههای اجتماعی که میتواند راجع به فوتبال با مردم حرف بزند. زندهیاد حمیدرضا صدر، در اینستاگرامش درباره بازیهای لیگ قهرمانان اروپا برای مردم حرف میزد و کامنتهای آنها را هم میخواند و گاهی جواب میداد.
احتمالا برای فردوسیپور هیچ جا برنامه نود نمیشود. قابل درک است، ولی گاهی در زندگی باید عبور کرد. از هر چیزی. هر چقدر هم که عزیز باشد. او احتمالا هنوز به بازگشت نود امیدوار است و به همین دلیل مخاطبان و دوستداران میلیونیاش را به فضای مجازی نمیآورد.
این امیدواری احتمالا او را به سرنوشت مجید وارث دچار خواهد کرد. وارث با یک اشتباه لفظی، به کلی کنار گذاشته شد. فردوسیپور محسود مقامات واقع شده و کنار گذاشته شده. اما مجید وارث در عصر اینترنت کنار گذاشته نشد. فردوسیپور در چنین روزگاری حذف شده، اما چنان عمل میکند که گویی در عصر وارث است.
و نهایتا، گویا فردوسیپور هویتش را گره زده به نود. او ظاهرا خودش را بیش از هر چیزی "مجری برنامه نود" میداند. در حالی که باید مثل هوشنگ گلمکانی، سردبیر مجله فیلم، پایان یک "عصر" را بپذیرد و وارد عصر جدید شود: هر مرگ اشارتیست به حیاتی دیگر.