مرجانه گلچین نوشت:
کاش فردا جور دیگری رقم بخورد
آفتاب که می دمد کرکره مغازه ها بالا برود ،
پیاده روها از عابران شاد
پر شود و مغازه ها از خریدار ،،
کاش فردا
داروخانه ها مملو از ماسک و دستکش های مانده در قفسه ها باشد ،،
کاش فردا
پزشکان و کادر درمان،
دور هم جمع شوند چای بنوشند و از مرخصی های نوبتی بگویند.
تخت های بخش بستری خالی باشد و سکوتِ بیمارستان را تنها بخش زنان و زایمان در هم بشکند ،،
کاش فردا
سر سلمانی ها شلوغ شود، آرایشگاه ها پر از عروس های در انتظار داماد باشد،
کاش فردا
زنگ خانه هامان به صدا درآید ، مهمان بیاید،
یکدیگر را بغل کنیم،
دست همدیگر را بِفشاریم،
و روی همدیگر را ببوسیم ،،
کاش
دوباره کارت عروسی چاپ کنیم و تعداد مهمانان را حساب کنیم،
تالارها رزرو شوند و صدای بوق و سرو صدا و شادی ماشین عروس و ماشین های دنبال عروس، سکوت نیمه شب را بشکنند.
کاش فردا جور دیگری رقم بخورد
همه از انزوا در بیاییم،
و زندگی کنیم.
دلم لک زده واسه یکم زندگی کردن