افسوس‌ها و دغدغه‌های امروزِ مجری محبوب دهه شصتی ها/ تصاویر

 چون که با کودک سر و کارت فتاد پس زبان کودکی باید گشاد. کودکی، دوره‌ای شیرین که همه انسان‌ها آن را پشت سر می‌گذاند و هرچیزی که در آن دوران یاد بگیرند تا آخر عمر در ذهنشان می‌ماند، دوره‌ای شیرین که جدای از دوستان و خانواده، بخشی از خاطرات آن با دیدن برنامه‌های تلویزیون و شنیدن صدای مجری‌ها رقم خورد. مجریانی که زبان کودکان و دغدغه آنها را می‌دانستند و تفاوتی میان خودشان و آنها قائل نمی‌شدند. گیتی خامنه، یکی از مجریانی است که زبان کودکان را یاد گرفت و تا امروز نیز آن را فراموش نکرد، مجری‌ای که هنوز هم دغدغه‌اش کودکان است، اما این‌بار با یک تفاوت که هم نگران کودکان امروز است، هم کودکان دیروزی که حالا پدر و مادر شدند.

در یک عصر سرد پاییزی پای دغدغه‌ها و صحبت‌های گرم گیتی خامنه نشستیم که می‌خوانید.

شما یکی از معروف‌ترین  مجریان نسل خودتان هستید، از ۱۳۵۸ تا ۱۳۷۰، مجری برنامه کودک بودید؛ از نوجوانی تا جوانی. مدتی خارج از کشور بودید تا این‌که سال ۱۳۸۹ برگشتید و دوباره به اجرا پرداختید. این مدت برای شما چطور گذشته است؟ 

 یک چیز را می‌دانم؛ به قول شاعر نام آشنای وطن، فریدون مشیری: «اگر آلوده یا پاکم؛ من اینجا ریشه در خاکم.»

 با مردم وطنم بزرگ شدم. جعبه جادو از دوران نوجوانی من تا همین امروز اسباب دوستی‌مان شد. با این مردم گریه کردم و خندیدم و طعم از دست دادن‌ها و به دست آوردن‌ها، پیروزی‌ها و شکست‌ها، شیرینی‌ها و تلخی‌ها را چشیده‌ام.

 به هر جا سفر کردم باز پیش دوستان قدیمی‌ام بازگشتم و با دختر و پسر این دیار، از بچگی تا بزرگسالی لحظه لحظه را نفس کشیده‌ام و این‌گونه پیوند عمیقی بین ما شکل گرفت که راز ماندگاری این یادگارهای عاطفی شد.

بعد از بازگشت به کشور، در سال ۱۳۸۹، اگرچه در برنامه «بچه‌های دیروز» شبکه تهران و چند برنامه دیگر حضور یافتید، ولی زود باز غیب‌تان زد. مدتی فعالیت نداشتید تا در سال ۹۵ در شبکه پویا مجری شدید و دوباره به عرصه اجرا برای کودکان و نوجوانان برگشتید. چرا مدتی فعالیت شما کم شده بود؟ 

همکاران همیشه نسبت به من لطف داشته‌اند و  پیشنهادهای کاری درزمینه‌های مختلف از جانب دوستان دریافت کرده‌ام و می‌کنم. اما مهم این است چه تعداد از این پیشنهادها این امکان را برای آدم فراهم می‌آورند که احساس کنی آن چیزی را که انجام می‌دهی، عاشقانه به دنبال آن بودی؟

کارهای‌تان را بر چه اساسی انتخاب می‌کنید؟

 تلاش می‌کنم با دقت زیاد از بین پیشنهادها انتخاب کنم، پاسخم به انجام بسیاری کارها منفی است و به تعداد کمی از دوستان پاسخ مثبت می‌دهم.

 از انجام همه آنچه تا امروز کرده‌اید راضی بوده‌اید؟

 کارهایی مثل «اردی‌بهشت» که از شبکه چهار پخش شد، جزو برنامه‌هایی بود که از اجرایش بسیار حظ بردم. کاری با درونمایه روانشناختی و مباحث عمیق و فاخر و کارآمد، از انجام کارهایی با مایه مباحث اجتماعی مثل «هزار داستان» نیز راضی هستم.

 خوانش آثار نویسندگان مطرح دنیا در «ایران‌صدا» جزو فعالیت‌هایی است که در آن عطش پایان‌ناپذیرم به خواندن این آثار را در آن با مخاطبین به شراکت می‌گذارم و بالاخره علاقه‌مندی و اولویت دیرینه من که کارکودک است؛ کارهای خوش‌ساخت متفاوتی که سازندگانش برای ساخت آن از دل و جان مایه می‌گذارند و ... همه از آن دست فعالیت‌هایی هستند که به زندگی حرفه‌ای من معنا می‌دهند.

اما این‌که تا چه میزان کامیار بوده‌ام که پیشنهادهایی از این دست دریافت کنم مقوله دیگری است.

تا به حال ایده‌ای به ذهن‌تان رسیده که خودتان تصمیم به ساخت آن بگیرید؟

از یک سو خودم همت آن را ندارم که به ارائه طرح و ساخت برنامه با توجه به معضلات ریز و درشت برنامه‌سازی در زمان حاضر بپردازم و از دیگر سو، بسیاری از کارهایی که دوستان محبت می‌کنند و برای همکاری از من دعوت می‌کنند، ابدا از آن دست کارهایی نیستند که انجام دادن آن‌ها به من احساس رضایت و شادمانی بدهد. به این جهت گاهی فاصله‌هایی در بین همکاری با پروژه‌های مختلف ایجاد می‌شود. 

از برنامه «دست کی بالا» بگویید که اینک در آن حضور دارید.

«دست کی بالا» با هدف ساخت برنامه برای مخاطب خردسال ساخته شد. وقتی که با تهیه‌کننده برنامه آقای مناجاتی و کارگردان  آن خانم حق‌جویی گفت‌وگو کردم؛ احساس اولیه‌ام این بود که دوستان گروهی سنی‌ را مد نظر دارند که اولویت بسیاری از برنامه‌سازان نیست، علی‌رغم این‌که آسیب‌پذیرترین قشر جامعه هستند که نقش آفرینی‌شان در شکل دادن به ساختار یک جامعه سالم و خوشبخت غیر قابل انکار است.

 کار، ساختاری ساده، جذاب و متنوع داشت که می‌توانست نیازهای متعدد کودک در رابطه با یک برنامه پر و پیمان را پاسخگو باشد.

بخش قصه‌گویی که اجرایش به من محول شد با توجه به پیشینه من در رابطه با فعالیت‌های مرتبط با قصه‌گویی نشان از هوشمندی و دقت نظر تهیه‌کننده و کارگردان داشت و در مجموع، گفت‌و شنودمان نشان از وجود فکر و طرحی در خور داشت که به جرأت می‌توانم ادعا کنم بعد از پیوستن به مجموعه، کاملا با محوریت انتظارات‌مان منطبق بود و حتی موفق‌تر از آن هم ظاهر شد.

۴ دهه از اجرای شما در نوجوانی برای کودکان می‌گذرد و اینک با مخاطبانی طرف هستید که پدران و مادران‌شان، در کودکی و نوجوانی مخاطب شما بوده‌اند. چه حسی دارد؟

نزدیک به نیم قرن است که آن‌چنان شرمنده مهر ناب هموطنانم می‌شوم که همیشه احساس می‌کنم دینی که نسبت به مردم دارم، با من است.

بچه‌های دیروز از کارمند بانک تا پزشک تا فروشنده تا راننده تاکسی و ... چهار دهه است که با عکس‌العمل‌های مهربانانه‌ خود در قبال آنچه باور دارند در کودکی به آن‌ها ارائه کرده‌ام، در صدد جبران هستند.  این یعنی این‌که امکان ندارد برای کودکان کاری انجام دهی و تا همیشه شاهد و ناظر حاصل بی‌نظیرش نباشی.

 به باور من نشاندن بذرهای انسانی در گرم‌ترین و طاقت فرساترین تابستان‌های روزگار، سایه مهر درختان ستبری را به تو هدیه می‌کند که زمانی آن را کاشته‌ای، و هرگز باور نمی‌کردی این‌گونه ثمر دهد. کار کردن برای کودکان از پر بازده‌ترین و پر ثمر بخش‌ترین فعالیت‌هایی است که نمی‌توان رقیبی برای آن متصور شد و در زمانه فعلی، در دنیایی این‌گونه عاصی و پریشان و بحران زده، اگر کودکان را در نیابیم ،می‌توانند بزرگ‌ترین قربانیان خطاهای خواسته و ناخواسته بزرگسالان باشند.

مخاطبان‌تان چند نسل تفاوت پیدا کرده‌اند. چگونه خواسته کودکان امروز را درک می‌کنید؟

چندی پیش برای نوشتن متن‌ها و کارگردانی برنامه «امپراطور کوچک» که برای تصحیح اشتباهات متداول تربیتی والدین آن را روی آنتن بردم، یک سال تحقیق و مطالعه کردم.

مطالب جمع آوری شده هم در ساخت برنامه ترکیبی «آبی‌تر» از رویا برای شناخت مخاطب و نیازهایش هم در اجراها و هم در کارهای بعدی به کمکم آمد و یکی از مزایای بزرگ کار با گروه بسیار پر انرژی  «دست کی بالا » تواضع و انعطاف‌پذیری گروه سازنده؛ تهیه‌کننده و کارگردان در تعامل با افراد گروه است که اجازه بهره‌گیری از نقطه نظرها و تجربیات دوستان را که همه کار بلد و عاشق کار هستند، به آن‌ها می‌دهد.

 پیش از آغاز درباره تغییرات محسوس و انکارناپذیر مخاطبان‌مان و خواسته‌های آن‌ها بحث و گفت‌وگوهای راهگشایی شکل گرفت. می‌دانیم که کار برای این گروه سنی، جزو حساس‌ترین و پر مسئولیت‌ترین کارهاست و نیازمند آموزش و به روز شدن دائم دارد.

 تغییراتی را که در مقایسه با اجراهای دیگر شاهد آن هستید، حاصل این تجربیات در طی چند دهه، تعامل و تلاش برای به روز شدن و دریافت و پاسخگویی به نیازمندی‌های کودکان امروز است.

تفاوت خواسته کودک امروز با کودک دهه ۶۰ چیست؟ 

در دنیایی که هنجارهایش زیر و رو شده و رشد تکنولوژی باعث شتاب گرفتن تحولات عمیقی شده که دریافتن و درک آن‌ها گاه از توان و عهده ما خارج است؛ کودکان ما هم به تبعیت از همه  این تغییرات دستخوش دگرگونی‌های کوچک و بزرگی می‌شوند که نسل آن‌ها را با نسل همسن و سالانشان در زمان‌های دیگر متفاوت می‌کند و دغدغه آنها را نیز تغییر داده است.

تعابیر تازه وضع شده زیادی در رابطه با پرورش کودکان باعث می‌شود با مواردی در دنیای کودکان مواجه شویم که در عالم کودکی کودکان دیروز کوچک‌ترین نشانی از آن نبود.

 کودکان دیروز آن‌چنان با مفهوم احترام و انقیاد و تکلیف مانوس بودند که حتی تصور زیر سوال بردن جایگاه‌شان، یک تابوی عظیم بود کودکان امروز اما به مدد دیدن و شنیدن و فراخ شدن جهان‌شان بیش از آن‌که به مسئولیتی که بر عهده دارند بیندیشند، پاسخ سوال‌هایشان را می‌خواهند.

 حالا در این میان هنرمندی که می‌خواهد با زبان هنر با شنونده و بیننده‌اش سخن بگوید، سخت درگیر و مسئول است، به خصوص اگر مثل سازندگان برنامه ما هدف نزدیک کردن والدین به کودکان و دور هم جمع کردن خانواده را هم مد نظر داشته باشد.

در «دست کی بالا» به کدام جنبه از خواسته‌های کودکان بیشتر پرداختید؟ و هدفتان این بوده که چه چیزی به آنها آموزش دهید؟ 

در این برنامه داشتن نگاهی به نیازهای مختلف کودکان در زمان محدودی که داریم مد نظر بوده؛ از ورزش کودکان در کنار والدین‌شان گرفته تا ساخت کار دستی برای پر کردن اوقات فراغت و بهره گیری از قوه خلاق؛ اجراء ترانه و قصه گویی توسط کودکان باز به همراهی خانواده‌ها تا شنیدن قصه که به نوعی جمع بندی پیام‌های مورد نظر برنامه در بخش‌ها و آیتم‌های نمایشی برنامه است.

به نظر خودتان تا چه اندازه موفق بوده‌اید؟ 

من عوامل شکل دهنده برنامه از دکور گرفته تا طراحی لباس‌ها؛ بخش‌های نمایشی، کار مجری ، عروسک‌ها، کار دستی و قصه همه را با حفظ محوریتی مشخص به عنوان یک مجموعه شاد و متنوع و پر تحرک بسیار موفق می‌دانم و یک افسوس بزرگ را در تمام زمان‌های پخش برنامه با خود همراه داشته‌ام و آن اینکه علی‌رغم تلاش عاشقانه، تک تک اعضا گروه عملا برنامه به هیچ عنوان آنگونه که باید دیده نشده و نمی‌شود.

چرا برنامه آن‌طور که باید و شاید دیده نمی‌شود؟

 عدم همراهی مخاطب علی‌رغم موفقیت برنامه یک دلیل منطقی بسیار مشخص دارد و آن هم زمان انتخاب شده برای پخش برنامه است. پیش از این برنامه در ساعت ده و ربع صبح پخش می‌شد. بسیاری از بزرگ‌ترها و بچه‌ها گله می‌کردند که بچه‌ها به دلیل شرایط زمانی فعلی در آن ساعت خواب هستند و موفق به تماشای برنامه نمی‌شوند.

 آن‌ها به ما تذکر می‌دادند که پخش کار در عصرها و یا احتمالا باز پخش آن می‌تواند این عدم توفیق برنامه را به گونه‌ای به اقبال تماشاگر بدل کند.  بعد از مدتی زمان پخش به ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه صبح تغییر کرد که باعث از بین رفتن امکان تماشای برنامه توسط اکثریت کودکانی شد که در آن ساعت در حال استراحت هستند. عدم بازپخش برنامه باعث دلخوری مضاعف کودکان و خانواده‌های‌شان شد که در پیام‌های مکررشان از این تغییر ساعت بارها و بارها گله کرده و می‌کنند.

 دلسردی بچه‌های گروه که نگران دیده نشدن حاصل زحماتشان هستند بماند که خوشبختانه آن‌چنان عاشق کارشان هستند که بیننده تأثیر عدم رضایت آن‌ها از این تغییر ساعت را به هیچ عنوان احساس نمی‌کند. آرزوی بچه‌های گروه این است که بزرگواران دست اندرکار با توجه به خواست مخاطب مبنی بر تغییر ساعت پخش، باعث دلگرمی گروه سازنده و تماشاگران شوند.

با توجه به عملکرد والدین امروزی که کودکان دیروز هستند، جایی پیش آمده که احساس ناامیدی و افسوس کنید؟ 

فراوان این اتفاق افتاده است و افسوس خورده‌ام. همه می‌دانند بچه‌ها بیشتر از آنچه از باید و نبایدها و اوامر و نواهی والدین بیاموزند از عملکرد آن‌ها تأثیر می‌پذیرند.

بچه‌های دیروز خیلی اوقات از شیوه عملکرد پدرها و مادرهایشان گله می‌کردند؛ پدرها و مادرهایی که به هیچ یک از منابع اطلاعاتی دنیای امروز دسترسی نداشتند و با این وجود تلاش می‌کردند بهترین خودشان را انجام دهند.

اما امروز، وقتی می‌بینم کودکی به تشویق یا تحت فشار پدر و مادر آنچنان سرگرم حضور در کلاس‌های مختلف است که فرصتی برای لحظه‌ای توقف در عالم کودکی‌اش پیدا نمی‌کند و یا وقتی شاهدم دختر یا پسر کوچکی به خاطر مشغولیت اجباری و ناخواسته پدر و مادر برای تأمین معاش و گذران زندگی هرگز شانس گذران زمان با والدین به شدت خسته و فرسوده‌اش را ندارد، وقتی می‌شنوم دختر و پسر کوچکی از مادیات و ماشین آخرین سیستم و ویلای آنچنانی و سفر تجملی و ... آن‌گونه داد سخن می‌دهند که گویا هیچ چیز جز برتری مالی عامل شناسایی انسان‌های موفق نیست، وقتی کودکان به تأسی از حال بد دل بزرگ‌ترهایشان آنچنان درگیر مسائل دنیای بزرگسالان هستند که فرصتی برای کودکی کردن پیدا نمی‌کنند، وقتی می‌بینم و می‌شنوم کودکان چطور از اعمال خشونت‌های بزرگسالان؛ از نوع فیزیکی گرفته تا مورد سوء استفاده قرار گرفتن در فضای مجازی آزرده می‌شوند.

 درحالی که شبانه روز شاهد این هستم که تبلت و موبایل و فیلم‌ها و موارد ویران کننده و منحط اخلاقی چطور جایگزین وجود پدر و مادر و مربی و دوست دلسوز و آگاه شده‌اند و یا زمانی که می‌بینم والدین با انتخاب بدترین فیلم‌ها و دیدنی‌های سخیف عالم در شبکه های مختلف اجتماعی و تصویری کودک را با خود برای دیدن و شنیدن سطحی‌ترین و آلوده‌ترین و مخرب‌ترین دیدنی‌ها و شنیدنی‌ها همراه می‌کنند غافل از تأثیرات پاک نشدنی این موارد و ...فراوان و از عمق وجود غصه می‌خورم.

آیا پیش آمده که خودتان و یا همکارانتان را مقصر این اتفاقات بدانید؟ 

همیشه به این اندیشیده‌ام که با توجه به ارتباط بسیار عمیق وگسترده با مخاطبین آن زمان و با در نظر داشتن حس اعتماد بی نظیر دو طرفه آن زمان‌ها؛ اگر آگاه‌تر بودم، قاعدتا می‌توانستم کارم را خیلی بهتر از آنچه انجام داده‌ام؛ به سرانجام برسانم.

 اما همیشه در پاسخ به این دغدغه؛ آن ضرب‌المثل غنی ناب را به خودم گوشزد می‌کنم: «اگر جوانان می‌دانستند و پیرها می‌توانستند!»

 وقتی کارم را آغاز کردم نوجوانی بودم که فراوان نمی‌دانست اما یک نکته غیر قابل انکار در زندگی حرفه‌ای من وجود داشت و آن اینکه من در هر زمانی بهترین خودم را انجام داده‌ام.

 بنابراین در پاسخ به سوال شما می‌گویم: آرزو می‌کردم آگاه‌تر و توانمندتر بودم و می‌توانستم کارم را بهتر انجام بدهم اما احساس گناه و تقصیر نمی‌کنم به این جهت که علی‌رغم نداشتن اطلاعات و تخصص بالا نهایت تلاش خودم را کرده‌ام. 

اگر پختگی حال حاضرتان را داشتید چه تفاوتی در اجرای شما و انتقال مفاهیم به وجود می‌آمد؟

من در حال حاضر به نسبت چهل سال پیش آدم دیگری هستم؛ با حفظ بعضی از داشته‌ها و تغییر بسیاری دیگر از آن‌ها.  جهان بینی این روزهایم باعث می‌شود به خودم سخت نگیرم. دنیا سفری است کوتاه با انتهایی مشخص برای همه؛ بی هیچ استثناء و تفاوتی و هر کسی موفق به خوب زیستن شود مقصد سفر را دریافته است. قاعدتا جهان بینی امروزم به ساخت برنامه‌هایی ترغیبم می‌کرد که هنر خوب زیستن و مثل همیشه کسب مهارت انسان بودن را به شیوه‌های هنری به کودکان گوشزد کنم.

 قاعدتا چون مثل گذشته‌ها خیلی چیزی را جدی نمی‌گیرم، در سبک و سیاق اجرایم از جدی بودن اجرای آن زمان‌ها نشانی وجود ندارد. صاف و ساده و صمیمی؛ مثل خود بچه‌ها؛ سعی می‌کردم زندگی در لحظه را با آن‌ها تمرین کنم و به جای تکرار حرف‌های قلنبه سلنبه که خودم هم معنیشان را نمی‌فهمم؛ همراه آن‌ها زندگی خودم و دیگر انسان‌ها را علی رغم همه تفاوت‌ها پاس بدارم.
 
فکر می‌کنید آن‌طور که باید و شاید به برنامه کودک توجه می‌شود؟ چه از جانب سازندگان چه از جانب مسئولین سازمان و چه از جانب بینندگان؟ 

راستش را بخواهید به نظر من کمترین توجه البته همیشه این‌گونه نیست. نمونه‌اش همین کار«دست کی بالاست» که با حمایت و کمک مسئولین و تلاش همکاران، با صرف هزینه‌های مادی و معنوی ساخته شده؛ اما اولویت ندادن به کودکان و زمان مناسب پخش برنامه برای آن‌ها از نظر من باعث شده یکی از نامناسب‌ترین زمان‌ها علی‌رغم آگاهی از نقطه نظرهای کودکان و والدین به پخش آن اختصاص پیدا کند.

اما به یقین پاسخ به این سوال هم مثل همه پاسخ‌های دنیا همه یا هیچ نیست. عملکردها در این زمینه در خور تحسین و گاه در خور انتقاد است.

آن‌قدری که شایسته است به کار کودک توجه نمی‌شود، فکر می کنید چرا این اتفاق رخ می‌دهد؟ 

کار کودک همیشه دچار این بلا بوده و برنامه ما هم در این زمینه مستثنی نیست و معتقدم تا زمانی که سرمایه‌گذاران کارهای هنری تنها به برگشت سود مادی فکر می‌کنند، وارد تولید کار کودک نشوند.

 آن‌ها که کار برای کودکان همیشه اولویت‌شان بوده همیشه به نوعی سرمایه گذاری معنوی در کنار موضوعات مادی اندیشیده‌اند؛ چرا که داشتن تجربه در این زمینه به شما می‌گوید؛ قدردانی آدم‌ها و یاد آوری تأثیر پذیری از شما و برنامه‌های‌تان در طی چند دهه با هیچ‌ دست‌آورد ارزشمندی در دنیا قابل مقایسه نیست.

شما نسبت به سن‌تان بسیار خوب مانده‌اید، رازتان چیست؟ حوزه فعالیت شما که کار با کودکان است در این موضوع تاثیر داشته است؟ 

واقعا؟ خدا کند همینطور باشد(با لحن خنده). جدای از شوخی، بله. باور دارم کار با بچه‌ها تاثیر شگرفی در تعیین شیوه زندگی ما دارد.

من از بچه‌ها خیلی چیزها یاد گرفته‌ام. دوست داشتن بی قید و شرط، زندگی در زمان حال، حظ بردن از داشته‌ها، به رخ کشیدن حماقت، ژست نگرفتن و حسرت نخوردن و ...

زندگی بسیار ساده و رهایی دارم. خیلی بی تعلق‌تر و آزادتر از آنچه تصورش را بکنید. دوران‌های بسیار سختی را در زندگی‌ام تجربه کرده‌ام که بزرگترین و ارزشمندترین درس‌های زندگی‌ام را به من داده‌اند. قدردان داشته‌ها بودن یکی از بارزترین آن‌ها است.

می‌دانم باور می‌کنید اگر بگویم خودم را یکی از غنی‌ترین آدم‌های کره خاکی می‌دانم بدون آنکه داشته‌های مادی‌ام مؤید آن باشد. من بهترین دوستان عالم را دارم که جعبه جادو الفت و انس با بسیاری را به من هدیه داده و می‌دهد.

از اینکه می‌توانم برای زندگی‌ام تصمیم بگیرم، روی گذران لحظه‌هایم کنترل دارم. کسی یا چیزی بسیار به ندرت می‌تواند آشفته‌ام کند، امکان مطالعه و نوشتن روزانه حداقل سه تا چهار ساعت را دارم، فرصت و شانس تأمل کردن در باره زندگی و آموختن و اصلاح رفتار و بهتر شدن را دارم.

مثل گذشته گول دنیا را نمی‌خورم و غصه‌ام را نگه می‌دارم برای دردهای واقعی...و کلی چیزهای خوب دیگر که اگر دنیا و آدم‌هایش به این میزان گرفتار و دردمند نبودند، به مراتب حظ بیشتری از آنها می‌بردم و از این هم بهتر می‌ماندم.

فکر می‌کنید مهم‌ترین نصیحتی که باید به کودکان دیروز می‌کردید و آن را انجام نداده‌اید چیست؟ 

زندگی بچه‌های دیروز خیلی سخت بود، درباره اکثریت آن‌ها حرف می‌زنم. بعضی‌ها که همیشه خوشبخت‌تر از بقیه همنوعان‌شان بوده‌اند. روزهای پر التهاب انقلاب تا شب‌های موشک باران، از درد دور شدن از پدر و برادر که در جبهه می‌جنگید، تا شنیدن خبر شهادت عزیزترین‌ها، از چنگ زدن لباس‌ها در تشت‌های بزرگ در حیاط بعد از شکستن یخِ حوض تا سختی تهیه یک پیت نفت تا بی‌برقی‌های مکرر روزهای گرم تابستان، از ایستادن در صف‌های مختلف تا دشواری انجام درس و مشق‌های بی‌انتها، تازه اگر هزینه تهیه کتاب و دفتر و مداد فراهم بود.

هر چند به نظر من دیروزی‌ها علی‌رغم وجود همه دشواری‌ها هنر خوب زندگی کردن را بهتر می‌دانستند، اما در لحظه زندگی کردن و از آن لذت بردن را خیلی خوب بلد نیستند. فکر می‌کنم این را باید به آنها یاد می‌دادیم.

بهترین و مهم‌ترین نصیحت شما به کودکان امروز چیست؟

به گمانم بچه‌های امروز را نباید نصیحت کرد، چون شنیدنش را اصلا بر نمی‌تابند. در قبال وظیفه‌ام نسبت به آن‌ها به گونه‌ای زندگی می‌کنم که این ذهنیت را در گوشه‌ای از ذهن‌شان ایجاد کنم که زندگی فقط بازی‌ها و گیم‌های کامپیوتری و موبایل و تبلت و دنیای سلبریتی‌ها و رقابت برای بیشتر داشتن نیست.

 بد نیست گاهی به این فکر کنی که چیزی با ارزش‌تر، زیباتر و خواستنی‌تر از همه این‌ها وجود دارد که هر کسی یک جوری صدایش می‌کند.

 از نظر شما و با توجه به باز خوردها این برنامه، آیا قابلیت این را دارد که کودکان دهه ۶۰ را هم پای خودش بنشاند؟ 

بر خلاف تصور ما، جذاب بودن برنامه برای بچه‌ها در سنین غیر از خردسالی تعجب شخص من را برانگیخت. فکر می‌کنم انرژی مثبت، جنب و جوش و تحرک، دکور شاد و رنگارنگ و ترغیب کودکان به اندیشیدن در قالب‌های خلاقانه به شیوه غیر مستقیم این قابلیت را به برنامه می‌دهد و جذابیت آن را به غیر خردسالان هم تسری می‌بخشد.

 این نکته را براساس تقاضاهای مطرح شده برای شرکت در برنامه و مشارکت خودخواسته و با نشاط کودکان در سنین بالاتر که به شخصه در برنامه‌ها شاهد بوده‌ام عنوان می‌کنم.