حرفهای بعد از شکستها و پیروزیها برای همه مردم مهم است. آنها این حرف ها را گوش میکنند و همیشه تیمها، مربیان و بازیکنانشان را قضاوت می کنند. البته که برخی مربیان در این موارد فلسفیتر صحبت میکنند و برخی هم با ادبیات ضعیفتری خودشان را از چشم مردم میاندازند.
علی دایی همیشه میتوانسته تیمش برنده باشد، تفاوتی ندارد که تیمش یک موقعیت گل داشته یا ۱۰ موقعیت. داوری هم اگر دایی باخته باشد به ضررش بوده و اگر برده باشد با داور کاری ندارد. ضمن اینکه او مدام فوتبال ایران را با دنیا مقایسه می کند.
امیر قلعه نویی البته کمتر قابل پیش بینی است. برای او تفاوت دارد که بازنده باشد یا برنده. تیمش همیشه دو نیمه متفاوت داشته و البته اگر باخته باشد از هوادارانی که اهل کوفه هستند تا داور و بازیکنان ملی پوش خودش و کارلوس کیروش و سازمان لیگ و مدیر عامل و همه میتوانند مقصر باشند اما جالب است که پیش یا پس از این حرف ها میگوید :«مقصر این باخت من هستم! »
غلامحسین پیروانی شعر می خواند، بسته به احوالاتش، گاهی هم داور برایش « پنالت » نگرفته، دیگران هم برای خودشان هر کدام تکیه کلانم هایی دارند که معمولا عوض نمی شود اما...
ایوانکوویچ را باید دومین مربی دانست که ادبیات جدیدی را وارد فوتبال ایران کرده است. نفر اول بلاژویچ بود. او آسمانخراش و گرگ را وارد ادبیات فوتبال ایران کرد. به شدت هیجان زده بود و در مصاحبه هایش حتی برخی خبرنگاران یا منتقدان را به دوئل و مسابقه دادن هم دعوت می کرد! بعدها افشین قطبی هم به ببر و پلنگ و شیر اشاره کرد و با متانت بیشتر مسیر بلاژ را در پیش گرفت.
نفر دوم اما برانکو بود که ادبیات جدیدی را به فوتبال ایران وارد کرد و نکته اینجاست که برانکو شاگرد بلاژ بود اما دقیقا ۱۸۰ درجه با او متفاوت بود. ایوانکوویچ آرام حرف می زند. معدود دفعاتی پیش می آید که حرف هیجان انگیزی بزند. البته این اواخر تحت تاثیر درگیری با کیروش گاهی حرفهای جالبی میگوید اما مهمترین نوع و چگونگی حرف زدن را بعد از شکست از قشقایی بر زبان آورد.
او که این شکست را تلخ ترین شکست همه عمرش میداند روبروی خبرنگاران آرام و شمرده خودش را مسئول این شکست دانست و البته برعکس امیر قلعهنویی بعد از این جمله لیستی از مقصرها را اعلام نکرد. او حتی این بار کیروش و تیم ملی و برنامه ریزی لیگ را هم بهانه نکرد و گفت من مقصرم، حتی بدون ملی پوشان هم نباید می باختیم.
این کار پرفسور قلم های تیز شده خبرنگارها و عصبانیت هواداران را از بین برد. همه آماده بودند به برانکو بگویند که بردن قشقایی از لیگ دسته دوم که در میان بازیکنانش یک بازیکن در حد لیگ برتر هم وجود نداشته مگر ملی پوش می خواهد؟
همه آماده بودند که به برانکو حمله کنند و بگویند: کامیابی نیا، مسلمان، احمدزاده، علیپور، ماهینی، پریموف و ... برای شکست دادن تیم محلی قشقایی کافی نبودند که برانکو قلم و زبان همه را خاموش کرد.
او شکست را برگردن گرفت و دنبال ساختن افکار عمومی به سود خودش نرفت. این سبک از رفتار را چندین سال قبل از سوی جلالی می دیدیم، شاید منصور پورحیدری هم در زمان مربیگری چنین بود. اما برانکو در حالی این رفتار را نشان داد که فرصت داشت آن دسته از هواداران پرسپولیس را که مثل بسیاری از هواداران فوتبال چشم و گوش را می بندند و حرف ستاره خودشان را تکرار می کنند استفاده کند و حتی به کی روش هم حمله کند اما او کار بهتر را انتخاب کرد و صداقت به خرج داد.
ایوانکوویچ مسیر را درست طی کرد و شاید احترام و علاقه ای که امروز در میان مردم دارد بخش بزرگی از آن متعلق به همین صداقتی است که البته در درگیری هایی که با کی روش داشته این مهم تهدید شده است.