شاید این فصل یکی از بهترین فصل های مریبگری نادر دست نشان بوده باشد چرا که تیم نیم فصل اول او یعنی ماشین سازی هم به لیگ برتر صعود کرده است.
جالب اینکه در هفته های اول حضور نادر در آبادان با توجه به امتیازاتی که صنعت نفت از دست داده بود کسی برای این شانس صعود در نظر نمی گرفت اما این تیم در نهایت به آنچه که می خواست دست یافت.
صعود صنعت نفت به لیگ برتر بهانه ای شد که به پای صحبت های نادر دست نشان بنشینیم.
به خودم ایمان داشتم
وقتی از ماشین سازی جدا شدم از چند تیم پپیشنهاد داشتم اما در نهایت صنعت نفت را انتخاب کردم چون هدفم صعود به لیگ برتر بود. با توجه به شناختی که از خودم داشتم به صعود امیدوار بودم اما وقتی به آبادان آمدم فهمیدم کار سختی را پیش رو دارم. به این خاطر که صنعت نفت سرمایه اصلی اش را از دست داده بود. دیگر تماشاگران زیادی برای تشویق صنعت نفت به استادیوم نمی آمدند و در بهترین شرایط تعداد تماشاگران صنعت نفت در بازی های خانگی به 2000 نفر می رسید. ضمن اینکه شروع من در صنعت نفت شروع سختی بود. این دلیل داشت. بازیکنان دو فصلی بود که با تفکرات مربی پرتغالی خو گرفته بودند و با ایده های وی تمرین و بازی می کردند در حالی که برخی از این ایده ها مورد قبول من نبود. این برای من خیلی سخت بود. منظور من تغییر بچه ها بود. در هفته های اول حضور در آبادان حس کردم بازیکنانی خیلی به تفکرات من دل نمی دهند و دوست دارند با ایده های گذشته پیش بروند! این منجر شده بود حتی یک یا چند بازیکن را کنار بگذارم. البته نه اینکه خدای ناکرده بازیکنان کم کاری کنند بلکه تغییر برایشان سخت بود . به هر صورت من با تلاش و پشتکار فراوان توانستم ذهنیت بازیکنان را تغییر دهم. در تمرین پشتکار زیادی نشان دادم تا روحیه مبارزه طلبی و حس برتری جویی را در ذهن بازیکنان نهادینه کنم. القای این تفکرات هر چند به سختی اما در نهایت انجام شد.
همان طور که گفتم نمایش تیم در یکی دو ماه اول باب میل من نبود.
من و بازیکنان عاشق هم شدیم
بیشتر بحث هایی که با بازیکنان داشتم فنی بود و صحبت مربی با بازیکن بر سر ایده های فنی است. جایی رسیده بودم که خطاب به بازیکنان می گفتم مثلا در فلان منطقه دریبل زدن درست نیست. سعی کردم باورهای غلط را تغییر دهم و بازیکنان وقتی اصرار و استمرار من را دیدند ایده ها را قبول کردند و جایی رسید که من و بازیکنان عاشق هم شدیم و از این جا به بعد بود که صنعت نفت جان تازه ای گرفت. اتحاد و همبستگی و هم چین هوش بچه ها به ما خیلی کمک کردم که به هدف نزدیک شویم.
جالب اینکه امیدها برای صعود به لیگ برتر در آبادان خیلی زنده نبود. حتی مدیران تیم هم صعود را باور نداشتند. در شهر که قدم می زدند مردم می گفتند در آبادان بمان و تیم را برای سال بعد بساز. به آنها می گفتم چرا فصل بعد؟ اگر خدا بخواهد در همین فصل به لیگ برتر صعود می کنیم. خوشحالم که در نهایت هم این چنین شد.
از اینکه مسبب شادی ام خوشحالم
بعداز نفت تهران شاید انتخاب های اشتباهی داشتم اما در هر جایی که بودم موفق بودم. اگر چه به لیگ برتر صعود نکردم اما در حد توان موثر بودم. مثلا با آلومینیوم اراک چهارم شدم. با نساجی سوم. از اینکه یک بار دیگر با صنعت نفت نشان دادم که ایده های فنی من و تلاش هایم در جهت موفقیت است و من هنوز توانمندی خود را از دست نداده ام خوشحال شدم. البته من به این مسئله ایمان داشتم اما حرف هایی که می زدند در جهت عکس باورهای من بود.
زمانی که می خواستم به آبادان بروم می گفتن این شهر حاشیه دارد و هزار و یک حرف و حدیث. اما من حاشیه ای در آبادان ندیدم. آن چه که من دیدم مردمان مهربان بودند که البته از صنعت نفت ناراحت بودند و دیگر حضورشان در استادیوم پر رنگ نبود. اما برای بازی با فجر سپاسی 15 هزار نفر به استادیوم آمده بودند و خیلی از تماشاگران هم بیرون ماندند. خوشحالی این آدم هاخیلی خوشحالم کرد! از اینکه خدا به بنده ناچیزش فرصت داد که مسبب خوشحالی این هم آدم شود جای شکر داشت. واقعا که احساس خوبی بود.
من مربی ام نه متخصص
اوایل مربیگری ام به من می گفتند نادر دست نشان متخصص آوردن تیم های دسته اولی به لیگ برتر است. این را که می شنیدم خوشحال می شدم اما بعد از مدتی فهمیدم این اصلا لقب خوبی نیست. من یک مربی هستم نه متخصص و توانمندی کار در تیم های لیگ برتری را هم دارم. کما اینکه در گذشته در پگاه رشت و مس کرمان نشان دادم که می توانم در لیگ برتر هم موفق باشم.دیگر دوست ندارم به من این لقب را بدهند و توانمندی من محدود به لیگ یک شود. به رشت که رفته بودم مردم به من لطف کردند و می گفتند که بیا دوباره تیم را به لیگ برتر بیاور. یاد و خاطره حضور در فینال جام حذفی با پگاه رشت برای من زنده شد و همراه تماشاگران از اینکه داماش به لیگ 2 سقوط کرده بود گریه کردم.
نه من متخصص نیستم و آسانسور فوتبال ایران هم نیستم. من یک مربی ام با توانمندی های تعریف شده.
نمی توانم به زور در آبادان بمانم
من صنعت نفت را دوست دارم. آبادان را همین طور و به مردم خوب آبادان هم علاقمند هستم.
پیش از صعود به لیگ برتر و حتی دو سه روز پیش از بازی مدیران تیم به من گفتند چه تیم به لیگ برتر صعود کند و چه در دسته اول بماند شما سرمربی تیم هستی. اینکه اکنون چه اتفای بیافتد من نمی دانم. نمی توانم به زور در آبادان بمانم.
بیشتر تیم هایی که در گذشته از دسته اول به لیگ برتر صعود کردند دست به چنین رفتاری زدند و خیلی سریع البته به لیگ یک برگشتند به این خاطر که ساختار خود را به طور کامل تغییر می دهند. در صورتی عقلانیت حکم می کند که ساختار حفظ و تقویت شود.
البته در مس این اتفاق برای من افتاد و دیدید که به همراه مس خوب نتیجه گرفتم و در داماش هم تا فینال جام حذفی پیش رفتیم. به هر صورت در مورد گذشته ها صحبت نکنیم بهتر است.
فعلا حضور من در آبادان قطعی نیست با همه قول هایی که به من داده شد و تا زمانی که قرارداد امضاء نکنم نمی توانم خبر از حضور قطعی خود در این تیم دهم. باشگاه هر تصمیمی برای من بگیرد برای من ناراحت کننده نخواهد بود چون چیزی که به زور به دست بیاید شیرین و دلچسب نخواهد بود.
از بازی مقابل فجر سپاسی خوشحالم
از بازی ای که تیمم در برابر فجر سپاسی به نمایش گذاشت خیلی خوشحالم. من در آبادان همان طور که در ابتدای مصاحبه ام هم گفتم خیلی سختی کشیدم تا تفکرات خود را به بازیکنان القاء کنم. ما به شایستگی به لیگ برتر صعود کردیم و بازی هایی را به راحتی بردیم که بازی های سختی بودند.
از این انتخاب ، از حضور در آبادان وصعود تیم به لیگ برتر که باعث خوشحالی مردم خوب آبادان شد بی اندازه خوشحالم.