میگوید عاشق حسین(ع) است و صدایش را هم وقف او کرده؛ در شبهایی که بیشتر مردم شهر و روستا به مراکز پرجمعیتتر میروند، برای مردم روستاها و نقاط مختلف شهر، نوحهسرایی و مداحی میکند تا سهمی در رساندن صدای «لبیک یا حسین» به امام زمان (عج) داشته باشد.
با چهرهای که از تاب آتش جنوب تیره است، گرمابخش محافل حسینی میشود و هرجایی که میرسد، نام و یاد سید و سالار شهیدان امام حسین علیهالسلام را بلند میکند.
"اشک" و "مشک" قافیهای جدانشدنی از اشعار اویند و "کربلا" و "تشنهلب" با چشمهای تر و نالههای و صدای سینهزنی و سنج و دمام، جزیی جداناپذیر از او شدهاند.
محمد کاووسی میگوید: از 12 سالگی مداحی را آغاز کردم و هماکنون 25 سال است که حنجرهام را که موهبتی خدادادی است، وقف امام حسین(ع) کردهام.
این مشتاق حسینی، نذر حنجرهاش را کمتر کاری میداند که میتواند در ادامه راه آن امام همام انجام دهد و میافزاید: تا جان در بدن دارم، بنده و غلام حسین (ع) هستم و خواهم بود.
وی علاوه بر روضهخوانی، چاووشی خوانی نیز میکند و حافظ قرآن نیز هست، بااینکه خود از بچههای هیئت امام هادی (ع) است، خود را معطوف به هیئت خوشان نمیکند و برای تمامی هیئتهای بی روضه و مداح حکم «دایه» را پیدا کرده است.
وقتی مداحی تمام میشود، صلواتی میفرستد و منِ متحیر را تَرک موتورش سوار میکند و میبرد چند پارچه آبادی آنطرفتر! کسی چه میداند، شاید زلال دل روستاییان، اینگونه زلالش کرده که بیمنت رهتوشه برمیدارد و راهی میشود.
وقتی آزادگی امام حسین (ع) و عشق و دلدادگی چنین پیروانی را میبینم، مدام این شعر در مقابل چشمانم قرار میگیرد: بیا رهتوشه برداریم، قدم درراه بیبرگشت بگذاریم... به امید گوشه چشمی.