در قرآن بیان شده است که ملائکه کاری جز با امر و وحی الهی انجام نمیدهند: "لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ" (1) اطاعت امر توسط عقل انجام می شود. بنابراین ملائکه موجوداتی عاقل هستند. درباره نحوه اطاعت ملائکه از خداوند ملاصدرا اینگونه بیان میکند که: اطاعت ملائکه از خداوند همانند قوه حس و خصوصاً حواس باطنی از نفس است. زیرا همانطور که برای درک مدرَکات حسی به امر و نهی ای نیاز نداریم، ملائکه نیز برای اطاعت کردن از خداوند به امر و نهی نیاز ندارند و می تواند این امر و نهی همان تجلی تکوینی وجود خداوند در مقام ملائکه باشد. ملائکه همانند ادراک حسی در انسان بدون گذر زمان یا نافرمانی یا سستی، آن چیزی که به آن مأمور هستند را اجرا میکنند. همان طور که گفته شده است: "لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ" (2) نسبت قوای انسان به نفس مانند نسبت ملائکه به رب است . (3)
همچنین ملائکه در ماجرای سجده به آدم بیان میکنند که "نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ" (4). ملائکه تنها به امر الهی عمل می کنند و عمل آنها تسبیح و تقدیس است.
قدرت ملائکه
ملائکه تجلی دهنده اراده و قدرت الهی در مخلوقات هستند و این رابطه طولی است. در نتیجه قدرت ملائکه همان قدرت الهی است و چون قدرت الهی بی نهایت است پس قدرت ملائکه نیز بی نهایت است.
ملائکه بالاتر، اعوان و انصار دارند. در واقع برخی ملائکه بالاتر از بقیه ملائکه هستند. به تعبیر دیگر فرشتگان مانند لشگری هستند که فرماندهانی داشته و نیز سرباز صفر تا درجات بالاتر دارند.
به این مسأله، اینگونه نیز می توانیم نگاه کنیم و آن را تحلیل کنیم که با توجه به آنکه جبرئیل از پیامبر بالاتر نیست و تجلی علم پیامبر(صلی الله و علیه وآله) است، همینطور بقیه ملائکه تجلیات بقیه مؤمنین هستند.
مؤمنین وقتی کاری انجام می دهند در حقیقت ملائکه آن کار را انجام می دهند. همانطور که ملائکه پایین تر نسبت به ملائکه بالاتر رابطه طولی دارند، ملکات نیک انسان های مؤمن نیز در طول و تنزل یافته ملکات پیامبر(صلی الله و علیه وآله) است.
ملکه در انسان به معنای آن است که آنقدر صفت نیکی در انسان رسوخ کرده باشد که انسان برای انجام آن نیاز به فکر کردن نداشته باشد. همین ملکات انسان در برزخ و قیامت باعث جهنمی شدن و یا بهشتی شدن انسان می شود. زیرا خود انسان بر اساس ملکاتش بهشت یا جهنم را می سازد.
از طرف دیگر نیز قبلاً بیان نمودیم که همه امور بدست ملائکه انجام می شود. بنابراین ملائکه و ملکات انسان رابطهی خاصی با هم پیدا می کنند. ملائکهای که کرام الکاتبین هستند در واقع بر نفس انسان نقش می زنند و ثبت اعمال انسان همان ساخت نفس انسان می باشد که توسط ملکات صورت می گرفت. بنابراین هر انسانی دائماً محل نزول ملائکه یا محل نزول شیاطین است. همچنین رابطه ملائکه با خداوند نیز رابطه طولی است و قرآن افعال را گاهی به خدا و گاهی به ملائکه نسبت می دهد. ناگفته نماند که شیاطین نیز قابل تحلیل با همین بیان هستند.
عصمت ملائکه
ملائکه از نظر اغلب علمای شیعه دارای عصمت هستند. دلیل عقلی ای که برای عصمت ملائکه می توان آورد این است که معصیت به معنای مخالفت با امر الهی بوده و نتیجه تضاد در انگیزه ها و هدف ها است. در حالی که ملائکه مجرد بوده و مجردات بسیط هستند. بنابراین تضاد در آن ها ممکن نیست.
بنابر این تمام گروه هاى فرشتگان به تصریح قرآن و روایات متواتر، معصوم اند؛ تنها درپاره اى از روایات مربوط به قصه هاروت و ماروت، خلاف آن بیان شده که روایات دیگر آن را ردّ کرده است، و نیز در روایتى که از طریق اهل سنّت در مورد قصه دردائیل نقل شده است و روایت دیگرى که قصه فطرس را بیان مى کند، خلاف این معنا بیان شده است؛ این روایات علاوه بر آنکه خبر واحدند، خالى از ابهام نیز نیستند.
اثبات عصمت ملائکه
برای بیان دلیل نقلی در اثبات عصمت ملائکه نیز می توان به آیاتی ارجاع داد: "لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ" (5) و همچنین " بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ" (6) دلیل دیگر آن است که ملائکه در ماجرای سجده به آدم به نحوی به بشر طعنه زدند که فساد و... میکند. پس اگر خودشان معصیت میکردند که نباید آنگونه میگفتند.(7)
از همین جا نادرستی سخن افرادی که به ملائکه خطا و اشتباه را نسبت می دهند آشکار می شود. ممکن است درباره ماجرای سجده به حضرت آدم و سوال ملائکه اشکال شود. این آیه که" أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها" (8) اعتراض بر خدا نبود بلکه کانه تعجب از کمال حکمت و علم الهی که بر عقلا مخفی بوده است. و بیان سوال برای پیدا کردن جواب و وجه حکمت الهی اشکالی ندارد.
اختیار ملائکه
بر این اساس که هر موجودی به اندازه درجه و شدت وجودی اش دارای اختیار است می توان گفت که ملائکه نیز مختارند و ملائکه بالاتر نسبت به ملائکه پایین تر اختیار بیشتری دارند. اما اگر اختیار را به معنای متداول آن بگیریم باید بگوییم که ملائکه مجبورند و این از برخی روایات قابل برداشت است. البته این بحث به برداشت ما از اصل بحث جبر و اختیار بر میگردد. زیرا اگر اختیار را در موجودات مادی معنادار بدانیم دیگر درباره موجوداتی مانند ملائکه نه جبر و نه اختیار مطرح نمی شود زیرا جبر جایی است که اختیار معنادار باشد که در جای خود باید مورد بحث قرار بگیرد.