می خواهید بدانید در لحظه مرگ چه می بینیم؟

قبل از مرگ حالاتی برای انسان رخ می دهد و انسان صحنه ها و چیزهایی را مشاهده می کند که تا قبل از آن توانایی دیدن و صحبت کردن با آنها را نداشت. با توجه به نکات بسیار ظریف و دقیقی که در احادیث به این موضوع پرداخته اند بسیاری از مشکلات مرگ و بعد از مرگ و قبل از مرگ حل خواهد شد.

حالات محتضر

انسان در حالت احتضار و اواخر حضورش در دنیا بین دنیا و برزخ است و گفته می شود یک پایش در دنیا و یک پایش در آخرت است. گاهی به دنیا می آید و گاهی به برزخ می رود ، گاهی بیهوش می شود و به آن عالم اشراف پیدا می کند و گاهی به هوش هست و به این عالم اشراف دارد .در این تغییرحالتها، مسایلی اتفاق می افتد که به بعضی از آنها اشاره می کنم.

نکته قابل توجه دیگر آن که بخش قابل توجهی از محدودیت هایی که در عالم ماده هست در عالم برزخ وجود ندارد. در دنیا محدودیت زمانی ومکانی هست و از نظر حواس چیزی قابل ادراک هست که جسم باشد و مکان داشته باشد.

در روایتی به نقل از امام علی (علیه السلام) و روایات متعدد دیگر نقل شده در آخرین لحظات عمر، باطن و ملکوت بعضی از چیزها را انسان مشاهده می کند یعنی در آخرین روز از روزهای دنیا و اولین روز از روزهای آخرت ناگهان چهره ای در مقابل انسان آشکار می شود که ناشناس است واز او می پرسد، تو که هستی که من تو را نمی شناسم. پاسخ می دهد من اموال تو هستم که در طول عمرت جمع آوری کردی. اموال انسان یک حقیقت ملکوتی و یک حقیقت ناسوتی دارد. حقیقت ناسوتی و دنیوی آن همین حساب بانکی، زمین ، خانه ، ماشین و ... است که آنها را مال دنیا می گویند و آنچه ما می بینیم شکل دنیاییش است. اما شکل برزخی هم دارد که آن شکل با شکل دنیایی فرق می کند. با خانه نمی توان حرف زد اما با شکل برزخی خانه می شود حرف زد. خانه شعور ندارد اما حقیقت ملکوتی آن شعور دارد لذا انسان می تواند با آن محاوره داشته باشد.

گفته شده اگر انسان یک بار نماز را ببیند عاشق نماز می شود به گونه ای که شاید از عشق نماز اصلاً خوابش نبرد.

حضرت فرمود: این چهره می گوید من اموال تو هستم که در طول عمرت جمع آوری کردی. آن شخص می گوید می دانی که من چقدر نسبت به تو حریص بودم، چقدر زحمت کشیدم و شب و روز دویدم تا تو را جمع کردم، وضع من را می بینی چقدر گرفتارم؟ سختی حالت من را در حالت احتضار مشاهده می کنی ؟ در این شرایط بسیار سخت چه کمکی می توانی به من بکنی؟ مال به او می گوید تو به اندازه یک کفن از من حق داری. آن را بگیر و همراه خودت ببر، غیراز آن حقی از مالت نداری بقیه آن باید برای اهل دنیا بماند.

بعد از مرگ وصیت فقط به یک سوم از مال انسان نافذ است. اما همان یک سوم را هم نمی تواند همراه خودش ببرد تنها چیزی که انسان می تواند ببرد فقط کفن است.

میت از این چهره ناامید می شود. چهره دیگری در مقابلش تمثل پیدا می کند ، ازاو می پرسد تو که هستی؟ می گوید من اهل تو هستم. اهل غیر از زن و بچه است. حقیقت ملکوتی اهل نیزغیر از حقیقت دنیاییش است. حقیقت دنیایی اهل یعنی خانواده، زن ، بچه و اطرافیان. حقیقت ملکوتی اهل از او می پرسد تو که هستی؟ می گوید من اهل تو هستم . به او می گوید می دانی من چقدر برای شما زحمت کشیدم حق و ناحق کردم ، استراحت خودم را فدای شما کردم و برای خوشی و رفاه شما چه تلاشی کردم ؟ الان گرفتارم چه کمکی می توانید به من بکنید؟ اهلش به او می گویند ما تو را تا قبر همراهی می کنیم و دفن می کنیم. و دیگر نمی توانیم داخل قبر بیاییم باید بعد از دفن بر گردیم و به زندگی خود برسیم. انسان از اهلش هم ناامید می شود.

چهره سومی در مقابلش ظاهر می شود. از این چهره می پرسد تو که هستی که من تو را نمی شناسم و ندیدم؟ می گوید من اعمال تو هستم، اعمالی که در طول عمرت انجام دادی. به او می گوید می دانی من نسبت به شما خیلی دل خوشی نداشتم. شما بر من سخت بودید. وقت نماز که می شد با خود می گفتم باز باید بلند شد و نماز خواند. صبح باید از خواب بلند شد. روزه ماه مبارک رمضان برای من خیلی سنگین بود. البته  در روایت این گونه آمده که این شخص و نوع انسان ها این طور هستند که عمل برایشان سنگین و سخت است اما قطعا برای همه، این حالت نیست زیرا برخی افراد عاشقانه عبادت می کنند.

سپس به او می گوید می دانی که نسبت به تو دل خوشی نداشتم حالا هم گرفتاری من را می بینی چه کمکی می توانی به من بکنی؟ عمل به او می گوید من همیشه همراه تو هستم در قبر، برزخ، قیامت و همه جا و تو را تا بهشت همراهی می کنم و اصلاً بهشت توخود من هستم . اگر بد هم باشد یعنی شخص اعمال بدی داشته باشد باز هم به او می گوید من همه جا همراه تو هستم و اصلاً جهنم تو خود من هستم.

خلاصه سخن

انسان در لحظه احتضار و مرگ هوشیاری و آگاهیش بیشتر شده و حقیقت و ملکوت عالم و چیزهایی که  با آنها در ارتباط بوده از جمله مال، اهل و اعمالش  را می بیند و با آنها سخن می گوید.