در اکثر فیلمهایی که موضوع فرار از زندان مطرح است، لذت تماشاچی به این است که هوش زندانی بر زندانبان بچربد. اما پایانبندی متفاوت «سرخپوست» به واسطه شخصیت جاهطلب و انعطافناپذیر رئیسزندان، کمی عجیب است.
(احتمال لو رفتن داستان در این متن وجود دارد)
سال ۱۳۴۶ است، یعنی همان سالی که محمدرضا پهلوی تاجگذاری کرده و چند باری قاب عکس او روی دیوار به چشم میآید. «نعمت جاهد» با بازی نوید محمدزاده رئیس یک زندان در ناکجاآباد (احتمالاً جنوب ایران) است. فرودگاهی در مجاورت این زندان ساخته شده و باند آن در حال گسترش است، بنابراین چارهای جز تخلیه زندان و تخریب آن نیست.
جاهد کارنامه خوبی دارد و به همین دلیل قرار است به زودی رئیس شهربانی شود، اما این شادی او زودگذر است، چرا که هنگام تخلیه زندان، یکی از زندانیان به نام «احمد سرخپوست» گم شده و این موضوع کوک جاهد را ناکوک میکند. از این جا، درام رازآلود «سرخپوست» شکل میگیرد و تماشاچی شاهد یک دزد و پلیس بازی مهیج روی پرده سینماست.
آخرین ساخته نیما جاویدی ضعفهایی در عناصر میزانسن دارد و پرسشهایی را در ذهن ایجاد میکند. مانند اینکه کدام فرودگاه تازهساز خارج از پایتخت است که روزی دو ـ سه پرواز در سال ۴۶ دارد؟ آیا خودروی ژیان بلافاصله بعد از تولید و با فاصله کمتر از یک سال وارد ایران شده است؟ آیا زندان آن زمان به ماشینهای لباسشویی بزرگ مجهز بودهاند؟ آیا نیمقرن پیش زندانیان از مشاوره مددکاران اجتماعی بهره میبردهاند؟
با این وجود، «سرخپوست» در دکوپاژ فوقالعاده و باشکوه است. در روزگاری که کمتر نمای باز در سینمای ایران میبینیم، جاویدی با لانگشاتهای خود و بعضاً تلفیق نامحسوس آن با جلوههای ویژه بصری، تماشاچی را سر ذوق میآورد. تصویربرداری و نورپردازی در کنار انتخاب زاویه درست دوربین نماهایی دلنشین را خلق کرده است. گاه به این ترکیب موزون، موسیقی هم اضافه میشود تا مخاطب را حسابی کیفور کند. در کنار اینها، بازی کمنقص و کنترلشده بازیگران را هم اضافه کنید.
جاویدی در نگارش فیلمنامه تمام تلاش خود را کرده است تا قطعات پازل را به درستی کنار هم قرار دهد. تصمیم برای نشانندادن زندانی، یکی از درستترین تصمیمهای فیلمساز است که باعث هیجان بیشتر میشود. فیلمنامهنویس به جزئیات توجه داشته و سعی کرده است از کاراکترسازی با عناصر غیرانسانی هم غافل نشود؛ کاراکترهایی مانند قورباغه، گردنآویز چرمی یا حتی چوبه دار. اما از یک نکته غفلت کرده و آن خود کاراکتر زندان است. به عنوان نمونه شخصیتهای فیلم به تناوب در سلولها قرار میگیرند، جاویدی میتوانست با معرفی این سلول (شماره سلول، راهرو و بند) آن را هم به عنوان یک کاراکتر معرفی کند.
در اکثر فیلمهایی که موضوع فرار از زندان مطرح است، لذت تماشاچی به این است که هوش زندانی بر زندانبان بچربد. اما پایانبندی متفاوت «سرخپوست» به واسطه شخصیت جاهطلب و انعطافناپذیر سرگرد جاهد، پذیرفتنی نیست. هر چند که در طول فیلم، او آدمی عاشقپیشه معرفی شده باشد اما وجدان برای این مأمور قانون معنا ندارد و ایجاد تحول در شخصیتش محسوس نیست، بنابراین پایان فیلم، پایانی عجیب است.