فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
ساقیا برخیز و دَردِه جام را
خاک بر سر کن غم ایام را
ساغر میبر کفم نِه تا ز بَر
بَرکِشم این دلق اَزرَقفام را
گر چه بدنامیست نزد عاقلان
ما نمیخواهیم ننگ و نام را
باده دَردِه چند از این باد غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را
دود آه سینهٔ نالان من
سوخت این افسردگان خام را
محرم راز دل شیدای خود
کس نمیبینم ز خاص و عام را
با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره بُرد آرام را
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هرکه دید آن سرو سیماندام را
صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را
شرح لغت: افسردگان خام: مرده دلان ناپخته/ محرم راز: راز دار/ گام: مردا و خواست
تفسیر عرفانی:
غم و سختی ایام را به خاک تیره بسپار. به شراب عشق الهی مشغول باش تا روزی به مراد دلت دست یابی. چون به او مسغول گردی نمیتوانی نظری به دیگری بیفکنی.
تعبیر غزل:
راهی که در پیش گرفتهای به ظاهر آسان مینماید. اما در پس آن سختیها و مشقات بسیاری کمین کرده است. یاری داری که دلسوز توست و تو را از این تصمیم باز میدارد. او خیر و صلاح تو را میخواهد و طریق مستقیم را به تو نشان میدهد.