الحمدلله الذی جعلنا من المتمسّکین بولایة امیرالمؤمنین و الائمة علیهم السّلام.
برویم به سال ۱۰ هجری قمری و حجة الوداع؛ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از جبرئیل درخواست می کنند از خدا بخواهد تا ایشان را از ابلاغ وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام معاف بدارد؛ زیرا از کمی متقین و زیادی منافقین و فساد ملامتکنندگان و حیلههای مسخرهکنندگانِ اسلام اطلاع دارند اما با وجود این می دانند خداوند از ایشان راضی نمیشود مگر آنچه در حق علی بر او نازل کرده ابلاغ نمایند. «یا اَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَ انْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَالله یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ؛ ای پیامبر برسان آنچه ـ در حق علی ـ از پروردگارت بر تو نازل شده و اگر انجام ندهی رسالت او را نرساندهای و خداوند تو را از مردم حفظ میکند.»
سپس پیامبر خدا (ص) محکم، قاطع و مستظهر به وعده الهی فرمود: «ای مردم، این مطلب را درباره او بدانید و بفهمید و بدانید که خداوند او را برای شما صاحباختیار و امامی قرار داده که اطاعتش را واجب نموده است بر مهاجرین و انصار و بر تابعین آنان به نیکی و بر روستایی و شهری و بر عجمی و عربی، و بر آزاد و بنده و بر بزرگ و کوچک و بر سفید و سیاه. بر هر یکتاپرستی حکم او اجرا شونده و کلام او مورد عمل و امر او نافذ است. هر کس با او مخالفت کند ملعون است و هر کس تابع او باشد و او را تصدیق نماید مورد رحمت الهی است. خداوند او را و هر کس را که از او بشنود و او را اطاعت کند آمرزیده است.»
از فرازهای دیگر خطبه غدیر در اینجا می گذرم، اما شیعیان و محبان امیرالمؤمنین (ع)، لااقل در این ایام نگذرند. آیات قرآن، تأکیدات صریح پیامبر (ص) در غدیر، بشارت و انذار بی بدیل و خلاصه هر چه در توان ایشان بود به کار گرفته شد، اما پس از ماجرای غدیر با آن عظمت و بیعت مسلمانان، تنها هفتاد روز بعد، شد آنچه شد؛ سقیفه به پا شد و امر خدا و تأکید رسول خدا به کناری نهاده شد و علی (ع) بالاجبار، بنا به «مصلحت» و برای بقای اسلام، سکوت پیشه کردند؛ سکوتی به طول بیست و پنج سال.
آن علی (ع) بود و مسئله هم ولایت، امامت و وصایت بعد از پیامبر (ص) بود؛ مسئلهای که هدایت بشریت را تحت الشعاع قرار میداد.
هزار و چهارصد و سی سال سفر کنیم. دو فقیه، دو اسلام شناس، دو قاضی القضات، فارغ از قضاوت راجع به آنان، اصلا کارشان تشخیص مصلحتها و صلاحیتهاست، از مصلحت نظام تا مصلحت و صلاحیت کاندیداها و حتی رهبر مملکت؛ اما نکته شگفتانگیز ماجرا اینجاست که در سخنرانی و نامهنگاری خود نمیدانند، مصلحت را به مقتل میبرند.
آقایان! شأن شما که جای خود، جایگاه بزرگتر از شما نیز بالاتر از اسلام نیست، فلذا تشخیص مصلحت فرموده و بیش از این دشمن شادمان نکنید. تمسک به ولایت امیرالمؤمنین که شکرش را ابتدای متن بهجا آوردیم یعنی همین تشخیص مصالح؛ یعنی خود را سپر اسلام کنیم نه بالعکس.
مسعود پیرهادی