در شرایطی که مناقشه ریاض و ابوظبی در عدن ( یمن) وارد فاز آشکار شده است، رسانه های منطقه ای و فرامنطقه ای از تمایل بن زاید و بن سلمان برای عادی سازی روابط خود با جمهوری اسلامی ایران خبر می دهند. بدون شک فاکتورها و مولفه های متعددی در تحقق این موضوع موثر بوده که از جمله آنها می توان به شکست سنگین ائتلاف متجاوز سعودی- اماراتی در یمن، ناتوانی لابی سعودی در کنگره آمریکا و کاخ سفید در جلب حمایت حداکثری و مطلق ترامپ از ریاض( خصوصا پس از ماجرای قتل قاشقچی) ،شکنندگی شرایط سیاسی نتانیاهو در سرزمینهای اشغالی و از همه مهم تر، افزایش قدرت و ابتکار عمل محور مقاومت در منطقه اشاره کرد. از سوی دیگر، نشانه ها و شواهد موجود نشان می دهد که دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان به سوی “عبور نسبی از دیپلماسی اروپایی” و “گذار به سوی دیپلماسی منطقه ای” گام بر می دارد.کلیت این گذار امری مبارک است اما در عین حال نباید از خطوط قرمز و حتی ظرافتهای بازی دیپلماتیک در فضای منطقه غرب آسیا نیز غافل شد. در این خصوص نکاتی وجود دارد که نمی توان به سادگی از کنار آن گذشت:
۱-آنچه امروز ابوظبی و ریاض را نسبت به تغییر رفتار و حتی در مواردی کتمان سازی و حذف مقطعی استراتژی های مخرب خود در قبال کشورمان مجاب ساخته،پشیمانی و ندامت این کشورها نسبت به رفتارهای ضد ایرانی آنها نبوده است! در ماورای این تغییر رفتار، برخی اهداف کوتاه مدت و میان مدت و برخی محاسبات ریزبینانه و متعاقبا، برخی انتظارات به چشم می خورد که باید به خوبی مورد رصد و تحلیل دستگاه دیپلماسی ما قرار گیرد. بنابراین اگر ذره ای تصور کنیم که تغییر رفتار شیخ نشینهای منطقه نسبت به ایران یک” کنش مشتاقانه ” از سوی آنهاست، سخت در اشتباه خواهیم بود! این تغییر رفتار نوعی “واکنش اجباری” نسبت به تحولاتی است که در منطقه و نظام بین الملل رخ می دهد .تحولاتی که مطلوب عربستان و همپیمانان آن نیست.
۲-ترسیم مختصات نقطه ای که امروز ریاض و ابوظبی در آن قرار گرفته اند،چندان دشوار نیست. آنها انتظار داشتند پس از انهدام پهپاد جاسوسی آمریکا توسط جمهوری اسلامی ایران، دونالد ترامپ فورا آتش جنگ علیه ایران را در منطقه شعله ور سازد. با این حال استراتژیستهای ارشد نظامی در واشنگتن به این نتیجه رسیدند که شعله ور شدن آتش هر جنگی علیه ایران، عواقب و تبعات بسیار سختی برای ساکنان کاخ سفید و به طور کلی حکومت آمریکا خواهد داشت.نکته جالب توجه اینکه پس از این حادثه، برخی از تحلیلگران آمریکایی ضمن پرده برداری از بهت و استیصال امارات و عربستان، خلط و همسان سازی دکترین بوش پسر و دونالد ترامپ در حوزه سیاست خارجی را اصلی ترین خطای راهبردی این دو دانستند، در حالی که احتمالا اگر بوش پسر نیز در راس معادلات سیاسی و اجرایی واشنگتن حضور داشت، همان تصمیم دونالد ترامپ ( مبنی بر عدم مواجهه نظامی با ایران ) را در قبال ماجرای سرنگونی پهپاد اتخاذ می کرد.
۳- تعیین و تنظیم روکرد جمهوری اسلامی ایران در برابر هرگونه چرخش گفتاری، رفتاری و راهبردی عربستان و امارات، مستلزم چینش ثوابت و متغیرات زیادی در کنار یکدیگر خواهد بود که مهم ترین آنها، رصد سقف ( ظرفیت) و میزان واقعی تغییر پذیری این دو بازیگر منطقه ای است. همچنین در این محاسبه راهبردی، باید «گذشته»،«حال» و « آینده » سعودی ها و اماراتی ها را نیز به صورت کامل در نظر گرفت. هرگونه واکنش جمهوری اسلامی ایران نسبت به استیصال و شکست سیاست های منطقه ای امارات و عربستان ، باید بر مبنای رصد هوشمندانه و ترسیم همه احتمالات در آینده (در قالب آینده پژوهی ) باشد. در این صورت، نه تنها شاخ و شانه کشیدن های پوشالی و تو خالی سعودی ها و اماراتی ها و نه در آن سو، فریادهای «دخیلک یا ایران» آنها ما را از مسیر موثر و منطقی خود ذره ای دور نخواهد کرد.
حنیف غفاری