داستان یمن در ماه‌های پایانی

عربستان سعودی در اداره جنگ یمن و در برون‌رفت از آن دچار بحران اساسی است. حدود 52 ماه پیش، رهبر معظم انقلاب اسلامی با قاطعیت از شکست متجاوزین به یمن و به طور خاص از شکست خفت‌بار عربستان سعودی خبر داده بودند و این در حالی بود که در آن زمان همه علائم به نفع سعودی بود.

هواپیماهای بسیار پیشرفته آمریکایی، انگلیسی و فرانسوی کوچه و بازارها را بمباران می‌کردند و شورای امنیت سازمان ملل در قطعنامه 2216 که 25 فروردین 94 یعنی سه هفته پس از آغاز تجاوز سعودی به یک عضو آن صادر شد، طرف مظلوم و مورد تهاجم را به شدت محکوم کرد و خواستار سلب حیات او شد! کشورهای اسلامی چشم‌های خود را بستند و با زبانشان به حمایت از متجاوز روی آوردند و کشورهای عربی به جز یکی - دو استثنا، در کنار رژیم متجاوز قرار گرفتند و در ریختن خون برادران عرب خود شریک شدند!

در این میان جمهوری اسلامی متجاوزان را مثل همیشه محکوم کرد و تلاش خود را به توقف این جنگ معطوف نمود اما با این وجود به دلیل محاصره هوایی و دریایی یمن و عدم اتصال زمینی، ایران نیز کار زیادی نمی‌توانست انجام دهد. در اینجا یک ملت فقیر بود که در معرض دو جنگ قرار گرفته بود، جنگ رژیم سعودی و مؤتلفین آن و جنگ «برادران» که آلت دست واقع و بعضاً به امید موقعیتی کنار سعودی‌ها و اماراتی‌ها قرار گرفته بودند.

اما این باز برای غلبه بر مردم یمن کفایت نمی‌کرد بر این اساس سعودی‌ها و اماراتی‌ها، وارد مذاکره رسمی با کشورهای مختلف از جمله مصر، پاکستان، افغانستان ، ترکیه، موریتانی، اریتره و سودان شده و از آنان خواستند که یگان‌هایی را برای کمک به ارتش‌های سعودی و امارات در نظر بگیرند که البته در اکثر این موارد با پاسخ منفی مواجه گردیدند.

در این میان سه کشور مصر، پاکستان و ترکیه اگرچه انصارالله را محکوم کردند اما به مشارکت در جنگ رژیم سعودی نیز تن ندادند. پس از این بود که دولت سعودی به خصوص در مذاکره با دولت‌های پاکستان و افغانستان از آنان خواست، جهت اعزام نیروهای غیرنظامی خود در قبال دریافت مبالغی پول با ارتش عربستان همکاری نمایند.

براساس برخی اخبار دولت نوازشریف در پاکستان قبول کرد که در مقابل دریافت روزانه 9 دلار، به ازای اعزام هر نفر، افراد را به جنگ علیه یمن گسیل کند و البته علاوه ‌بر آن یک خانه مجلل در ریاض نیز از دولت سعودی دریافت کرد. کما اینکه چنین فرمولی در کابل نیز مورد بحث قرار گرفت، ولی در نهایت تعداد افغانی و پاکستانی‌هایی که در قالب گروه‌های مزدور به عربستان گسیل شدند از 30 هزار نفر کمتر بود.

عربستان پس از آنکه قطعنامه 2216 را از سازمان ملل گرفت، که در حکم مجوز ادامه جنگ بود، شورای همکاری خلیج‌فارس را به کمک گرفت و در نهایت توانست از همه آنان از جمله قطر، کویت و عمان قول همکاری بگیرد. از آن طرف بر مبنای بین‌المللی معرفی کردن جنگ، سعودی درصدد برآمد کشورهای آمریکا ، انگلیس و فرانسه را نیز ولو به شکل نمادین وارد عرصه نماید و این در حالی بود که از یک‌سو این سه کشور غربی تجربه چندان موفق در مدیریت درگیری‌ها نداشتند، از سوی دیگر اعتمادی به مدیریت سیاسی و نظامی سعودی نداشتند.

علاوه ‌بر آن، در این زمان، این سه کشور در درون خود دستخوش تحولاتی بودند. روی کار آمدن ترامپ در آمریکا و نیز تندروها در انگلیس سبب شد تیم بن‌سلمان بتواند با دادن رشوه‌های کلان، ورود عملی به جنگ و البته در حد محدود را به دست آورد. از نظر بن‌سلمان این تا حد زیادی کفایت می‌کرد و برای پیروزی بر یمنی‌ها جواب می‌داد. در این فضا عملیات نظامی که ششم فروردین 94 به نام «عاصفه‌الحزم» آغاز و به عملیات «اعاده الامل» رسیده بود، رو به شدت گذاشت.

اما زیاد طول نکشید که همراهان عرب سعودی دریافتند، یمن صخره سختی است و عبور از آن ممکن نیست. پیش از این مصری‌ها، عثمانی‌ها و اروپایی‌ها، یمنی‌ها را تجربه کرده بودند. مصر در دوره جمال عبدالناصر که در اوج قدرت و خوشنامی بود، در مواجهه با همین یمنی‌ها 50,000 نفر کشته داد و عثمانی در قرن 18 با تلفات زیاد ناگزیر به فرار از یمن شد و در این دوران، یمن تنها کشور عرب جهان بود که تحت امپراتوری عثمانی قرار نداشت. البته یمن یک بار دیگر نیز به تصرف عثمانی در آمد و عثمانی این بار هم در دهه1910 ناگزیر به فرار از یمن گردید.

کشورهای عربی خلیج‌فارس به زودی دور عربستان را خالی کردند و در واقع به جز امارات در صحنه باقی نماندند. در اینجا سؤال این است که چرا حتی وقتی بقیه صحنه جنگ علیه یمن را ترک کردند، امارات نه تنها کنار عربستان باقی ماند بلکه به مرور به طرف اصلی جنگ زمینی یمن نیز تبدیل گردید.

این سؤال از این جهت اهمیت دارد که حتی تندروترین و خوشبین‌ترین مقامات امارات هم قاعدتاً به‌اندازه واقعی خود توجه داشتند و این احتمال را می‌دادند که ممکن است آنان در جنگ یمن، نهایتاً با ایران طرف باشند! و برخلاف کشور سعودی که عمق راهبردی مناسبی دارد و موقعیت‌های اقتصادی-تجاری آن نیز غیرمتمرکز است، شش امیرنشین از هفت امیرنشین امارات اساساً در یک باریکه به طول حدود 300 کیلومتر و عمق حدود 50 کیلومتر در حاشیه جنوبی خلیج‌فارس و در فاصله نسبتاً ‌اندکی از ایران قرار دارند و موقعیت‌هایی که امارات را صاحب نام و اعتباری کرده است، به واسطه نزدیک و در تیررس بودن، در معرض تهدید دائمی قرار دارند بنابراین ورود این کشور کوچک و شکننده در جنگ یمن به هیچ وجه منطقی نبود، این هم منطقی نیست که تصور کنیم مسئولین اماراتی که به هر حال نزدیک به 50 سال تجربه حکومت‌داری داشتند، به‌دلیل ناپختگی وارد این معرکه شده‌اند.

آنچه منطقی به نظر می‌آید این است که سعودی‌ها، آمریکایی‌ها، اروپایی‌ها و صهیونیست‌ها در جمع‌بندی وضعیت منطقه و سیاست‌هایی که در نظر داشتند اجرا شود، روی جمهوری اسلامی ایران به طور کلی یک خط قرمز کشیده بوده‌اند.

به این معنا که در اتاق‌های طراحی عملیات از آینده‌ای نزدیک که در آن جمهوری اسلامی کاملاً ساقط شده، خبر داده بودند و امارات با قطعی تلقی کردن عدم امکان حمایت جدی جمهوری اسلامی از مردم مظلوم یمن وارد میدان گردید و به مرور این باور رسوخ بیشتری هم پیدا کرد و به ایفای نقش‌های بزرگ‌تر تمکین نمود.

جنگ یمن علی‌رغم اجرایی شدن برنامه پرحجم و بی‌رحمانه «اعاده‌الامل» ادامه پیدا کرد و از آن طرف انصارالله، به مثابه بازوی نظامی مردم یمن وسعت و قدرت بیشتری پیدا کرد تا جایی که سازمان ملل که در قطعنامه 25 فروردین 94 خود، آن را تروریستی و غیرقانونی خواند و خواستار خلع سلاح کامل آن و محرومیت از هر نوع فعالیت سیاسی شده بود، برای مذاکره با آن نماینده‌ای تعیین کرد و هم‌اینک یک دیپلمات برجسته انگلیسی -‌گریفیتس- با انصارالله ارتباط مستمر دارد. این انصارالله در زمان آغاز جنگ، فقط بر 4 استان از 18 استان یمن سیطره داشت.

در حین جنگ این تسلط بر 14 استان توسعه یافت و هم‌اینک شامل سیطره بر ده استان یمن می‌باشد. بنابراین منطقه سرزمینی تحت سیطره انصارالله حین این جنگ به 2/5 برابر رسیده است. از جهت قدرت تسلیحاتی هم انصارالله وضع جدیدی پیدا کرده است.

زمان صدور قطعنامه 2216 شورای امنیت سازمان ملل، صحبت سر گرفتن تعدادی آر.پی‌جی از دست نیروهای انصارالله بود و هم‌اینک نماینده دبیرکل با نیروهایی مذاکره می‌کند که در همین هفته موشک رُکان3 (RoKan) آن با طی حدود 1300 کیلومتر مسافت به شرقی‌ترین نقطه سعودی اصابت کرد.

کاملاً واضح است که اقدام عربستان برای مهار انصارالله برای رژیم سعودی بی‌نتیجه بوده و البته با هنر بن‌سلمان، هم‌اینک شیر خفته یمن بیدار شده و ضمناً می‌داند که عاقبت مواجهه با چنین شیری چه می‌شود. سعودی یا باید فرار کند و یا تن به مرگ دهد.

در این میان می‌توان سه نتیجه مهم مترتب بر جنگ یمن را برشمرد:

 

1-مسئله امنیتی رژیم سعودی که چهار سال پیش قرار بود با جنگ حل شود، در ماه‌های پایانی این جنگ نه تنها کاهش پیدا نکرده بلکه افزایش هم پیدا کرده است. شکست در جنگ یمن روحیه مخالفان آن در محیط منطقه‌ای، در داخل یمن و در داخل عربستان را بالا می‌برد و به همین میزان ضریب ایمنی این کشور پایین می‌آید و لذا شکست عربستان در جنگ یمن می‌تواند به فروپاشی آل‌سعود بینجامد و یا به فروپاشی آن کمک کند.

 

2- پیروزی انصارالله که پیروزی یمن در جنگ است، به موقعیت امنیتی رژیم اسرائیل هم آسیب جدی وارد می‌کند. تا پیش از این رژیم صهیونیستی عملاً حاکم مطلق دریای سرخ از تنگه باب‌المندب تا خلیج عقبه بود به گونه‌ای که هواپیماهای جنگی آن بدون مواجه شدن با هیچ خطری از آسمان دریای سرخ عبور می‌کردند و وارد آسمان سودان شده و خارطوم را مورد تهاجم نظامی قرار می‌دادند و به سلامت بازمی‌گشتند گاهی هم برروی آسمان بخشی از اردن، بخشی از عربستان و بخشی از دریای سرخ بودند و اهداف خود در اطراف این دریا را مورد تهاجم خویش قرار می‌دادند.

پیروزی انصارالله وضع امنیتی این آبراه را دگرگون می‌کند و به تضعیف موقعیت اسرائیل منجر می‌شود و این در حالی است که در دهه‌های گذشته، رعب ناشی از سیطره امنیتی اسرائیل بر این آبراه و بر محیط پیرامونی آن، بسیاری از کشورهای مسلمان آفریقایی را با رژیم اسرائیل هماهنگ کرده بود. در واقع پیروزی یمنی‌ها بر سعودی، منطقه را تا حد زیادی از سیطره این رژیم نیز خارج می‌کند.

 

3- پیروزی انصارالله در یمن و به طور کلی پیروزی یمنی‌ها در مواجهه با رژیم‌های عربی، موقعیت آمریکا در این منطقه را نیز به خطر می‌اندازد. همه می‌دانند که برای شکست دادن یمنی‌ها یک ائتلاف غربی- عربی شکل گرفته بود و لذا اینجا صحبت از شکست یک ائتلاف است نه شکست یک کشور. آمریکایی‌ها در حال حاضر در منطقه ما حدود 30 پایگاه ثابت نظامی از ترکیه تا افغانستان دارند و علاوه‌بر آن حدود 70 شناور کوچک و بزرگ نظامی آنان نیز در آب‌های منطقه حضور دارند که تعداد این ناوها در خلیج‌فارس به 50 فروند می‌رسد.

ثانیاً همه می‌دانند که یمنی‌ها و به خصوص بازوی نظامی آنان - انصارالله- به شدت ضدآمریکایی هستند و پیروزی آنان به معنای شکست نظامی آمریکا نیز هست چرا که همه می‌دانند اگر آمریکایی‌ها می‌توانستند، از پیروزی مخالفان مسلح خود جلوگیری می‌کردند. این به آن معناست که آمریکا باید فکر جای دیگری باشد و اسباب‌کشی را آغاز نماید.

سعدالله زارعی