در این میان، پیرامون برجام چند مسئله را میتوان برکشید؛ آیا برجام ضمانت اجرا نداشت؟ آیا طرفهای ایرانی بهقدری ناشی و کارنابلد بودند که پاک از تضمین برجام غافل بودند؟
اگر اینگونه باشد، نهتنها طرفهای ایرانی بلکه سایر کشورهای امضاءکننده برجام (حتی خود آمریکا) نیز شایسته شماتتاند که چرا برجام را گونهای ننوشتند که هزینه خروج از آن بالا باشد؟ تا پس از آنها شخصی مانند ترامپ از راه نرسد و تمام رشتههای آنان را پنبه نکند و رنجی که در برجام بُردهاند را بیحاصل نکند. من قطعاً به ظرافتهای حقوق بینالملل ورودی ندارم اما به نکاتی پیرامون آنچه از علل سرنوشت کنونی برجام میفهمم در ادامه اشاره خواهم کرد.
۱- سالها پیش، هر کشوری که به بمب اتم دست مییافت، بهطور آسانسوری خود را در مناسبات قدرت در جهان بالا میکشید. سلاح هستهای، مولفهای بود که بهطرز معجزهآسایی «قدرت ملّی» تولید میکرد. در همین راستا و فضا بود که چین همه مصائب آن را به جان خرید و درِ مرزهای خود را بست تا به بمب اتمی دست یافت و سپس با قدرت ملّی ارتقاءیافته به اصلاحات اقتصادی دست زد و به سرنوشت کنونی رسید.
۲- چند سالی است که مفهوم قدرت عوض شده است. تکنیکها و تکنولوژیهای تولید قدرت نیز عوض شده است. شرح این تحولات در این یادداشت نمیگنجد اما اجمالاً میتوان گفت در نتیجه این تحولاتِ مفهومی، دیگر تولید بمب اتمی (و بهطور کلی انرژی هستهای) راهحل مناسبی برای تولید قدرت ملّی نیست.
ایران نیز این را خوب میداند؛ لذا گذشته از فتوای حرمتِ شرعی (که حتماً مبنای فقهی دارد)، توسعه تسلیحاتی فعالیتهای هستهای ضرورت عقلی و سیاسی نیز ندارد. از این روی، ایران از نیمه اول دهه هشتاد بهطور صادقانه به دنبال حل مسئله هستهای خود با جهان بود. به جز چند سال در میانه دهه هشتاد (که دقیقاً نمیدانم احمدینژاد -باتوجه به سخنان اخیرش- چه در سر داشت!)، از سال هشتاد و دو تا کنون ما به دنبال حلِ مسالمتآمیز مسئله هستهای خود بودیم. در واقع دوست داشتیم فعالیتی که دیگر برایمان نمیصرفید را خرج مذاکرات و تعاملات خود کنیم. به نوعی روغن ریخته را نذر امامزاده کردیم!
۳- برجام امضا شد؛ اما هنوز هم گمان میکنم وجهالمعامله آن، فعالیت هستهای نبود! ما همان زمان نیز برای کشاندن غرب بهپای میز مذاکره، دخالتمان را در کار برادرانِ افغان کم کردیم! در واقع امروز اروپا را تهدید به کاری میکنیم که قبل از برجام مدتی بخشی از آن را انجام میدادیم. بهطور کلی ایران اگر مقداری رفتار مسئولانهاش را در مقابل امنیت جهان کمتر کند، تأثیر محسوس و مستقیمی بر امنیت غرب خواهد گذاشت. لذا همان زمان که برجام منعقد شد تقریباً میشد حدس زد که ثمنِ قرارداد چیز دیگری است!
۴- برجام اما پس از امضا موانعی در داخل ایران داشت. من بهطور کلی سه گروه را مخالف برجام دیدم. در مورد دو گروه آن سخن بسیار گفته شده است. دو گروهی که من معتقدم پارهای از آنان از حل چیزی که ما «مسئله غرب» مینامیم به دست میانهروها و اصلاحطلبها خوشحال نبودند و دوست داشتند این گره به دست جناح دیگری باز شود؛ و پاره دیگری که کاسب تحریم بودند. پیرامون این دو گروه چیزی بیش از آنچه تا کنون در حوزه عمومی گفته شده نمیدانم. اما دسته سومی هستند که نه حسادت سیاسی دارند و نه کاسباند اما مخالف برجام بودند. این دسته دریافته بودند که در سیاستهای جمهوری اسلامی تغییرات بنیادینی با برجام رخ میدهد. راستش را بخواهید درست تشخیص داده بودند. اگر تصویر بالا درست باشد، برجام، ما را از «انقلابی مهاجم» تبدیل به «انقلابی مدافع» میکند. شرح این ادعا البته مجال فراختری میخواهد اما اجمالاً باید گفت برجام متضمن رفتار مسئولانه ما نسبت به امنیت غرب است. از طرف دیگر گفتمان بینالمللیِ ما را از حضورِ فاتحانه به دفاع از امنیت ملّی تغییر داد. به عبارت دیگر، ما پیشتر، حضور و نفوذمان در منطقه با شعارهای فاتحانه و پیشروانه نظامی بود اما رفتار در چارچوب برجام متضمن تغییر دال مرکزی گفتمان سیاست خارجی ما بود به قسمی که حضورمان در منطقه تنها از منظر «دفاع از امنیت ملّی» توجیه شود. این دفاع در ادبیات متعارف جهانی، دفاعی مشروع قلمداد میشود. از این روی، با اجرای برجام ما در انظار جهان برخلاف ادوار قبل یک کشور مسئول با سیاست خارجی مشروع مطابق هنجارهای جهانی جلوه میفروختیم. این تغییر راهبرد برای کسانی که «فتح الفتوحِ» نزدیکی را میدیدند پذیرفته نبود. پذیرش تغییر موضع از تهاجم به تدافع امری بود که برای عدهای که نه کاسبِ تحریم بودند و نه رشکورزِ سیاسی، هم مقداری گران بود.
۵- در آمریکا نیز متناظر در ایران سه دسته مخالف برجام وجود داشت. دستهای که از تحریم ایران و دشمنی آمریکا سود میبردند که عمدتاً برخی کشورهای متخاصم منطقه به همراه اسرائیل بودند. دسته دوم دوست نداشتند حل مسئلهای که آن را خود «مسئله ایران» مینامند به نام اوباما تمام شود؛ ترامپ را میتوان در این دسته نشاند. دسته سومی نیز بودند که زیربارِ حلِ اینگونهایِ «مسئله ایران» نمیروند. آنان معتقدند پذیرش «ایرانِ انقلابی» -چه مهاجمِ غیرمسئول و چه مدافعِ مشروع- با سیاستهای آمریکا نمیخوانَد. ایرانِ جدید (با گفتمانِ دفاعِ انقلابیِ مشروع) الگوی جدیدی در منطقه خواهد شد. در واقع، با برجام، ایران تبدیل میشد به تنها کشور منطقه که هم امنیت بالایی دارد و هم فعالیت صلح آمیز هستهای و هم با دولتها به طور مشروع در منطقه نفوذ نظامی دارد و در عین حال شریک نظامی آمریکا نیست! این با منطق عدهای در آمریکا سخت در ستیز است؛ چه در عرف جهانی، ایران مشروع و مسئول رفتار کند چه نکند. این منطق در واقع همان منطق سلطه است. منطقی که زیر بارِ پذیرشِ کشوری مستقل، مشروع، مسئول، امن و بدون اینکه اجازه حضور نظامی کشور دیگر در ذرهای از خاکش بدهد نمیرود. مدافعانِ این منطق، تیم بولتون و پمپئو است. آنان صراحتاً الگوی مطلوبِ خود در منطقه را به ایران پیشنهاد میدهند؛ عربستان و امارات! کشورهایی که خود به طعنه و تحقیر به آنها میگویند توان دفاع از خود بیش از دو هفته بدون آمریکا را ندارند و در همه نقاط استراتژیک آن کشورها آمریکا حضور نظامی دارد.
۶- این سه علتِ مخالفت با برجام در ایران و این سه منبعِ برجامستیزِ آمریکایی مانع اجرای برجام شدند. در نظر من روایت برجام، تصویری شبیه تصویر بالا را باید داشته باشد تا بتواند از پسِ تبیین وقایع امروز برآید.
من با این شواهد میخواهم تصویری از برجام به دست دهم که بتواند موارد زیر را تبیین کند.
۱- چرا کاخ سفید اکنون برجام را خسارتآفرین میبیند؟ چرا در نظر آن تحدید فعالیتهای هستهای ما به امتیازهایی که آمریکا داده بود نمیارزید؟
۲. چرا پارهای (از افراد مطلع؛ نه نادانها و حسودان نه دلالان و کاسبان تحریم) در ایران مخالف برجام بودند؟
۳. اوباما به چه میاندیشید که برخلاف ترامپ برجام را به صرفه و صلاح آمریکا دید؟
۴. چرا برجام نمیتواند خودش از خودش دفاع کند؟
در این یادداشت تصریح کردم که در توافق اتمی ایران با ۱+۵ از یک طرف محتوای «توافق» با محتوای «برجام» منطبق نبود و از طرف دیگر موانع برجام به هم رسیدند و همافزایی کردند.
محتوای برجام، اصلِ «توافق» نبود؛ به همین سبب همان زمان همه طرفها اعلان میکردند برای امضای آن، نیازمند اراده محکم سیاسی هستیم. معتقدم اگر این محتوا، به طور «عینی»، توافقی برانگیخته بود هیچ کس آن را نقض نمیکرد. اکنون نیز برای حفظ آن کسی به محتوای آن رجوع جدی نمیکند، بلکه به سایر واقعیاتی که برجام را تحمیل کرد رجوع میشود. به طور مثال اولین واکنش ما در یکسال پیش، پس از خروج آمریکا از برجام، تهدید اروپا به بازکردن مرزهای خودمان بود. آن تهدید به وعده اینستکس انجامید. اکنون نیز در برابرِ سستیِ اراده آنها مجبوریم آن تهدید را جدیتر مطرح کنیم و شاید مقداری از آن را هم اجرا کنیم تا بسا اروپا تکانی به خود دهد. آمریکا در ظاهر از نگرانی خود برای رسیدن ایران به سلاح هستهای میگوید و ما نیز در مقابل تهدید به اجرا نکردن برخی از تعهدات هستهای خود میکنیم. معتقدم هیچکدام در مواضع خود جدی نیستیم. نه نگرانی آمریکا از فعالیتهای هستهای ما واقعی است و نه تهدید ما به افزایش فعالیتهای هستهای (به طوری که ترس سلاح هستهای را به جان جهان بیندازد) جدی است. نه ما عزم ساختن بمب اتم داریم نه آنان نگرانی از این امر دارند. این تنها بازی با محتوای نیابتیِ برجام است. در واقع این عبارات، دستکم از طرف ما، مخاطب سرراست ندارد. بیشترین پیامی که دارد این است که ممکن است از خیرِ برجام بگذریم و موقعیتمان را خرج تأمین امنیت برای جهان نکنیم!
اگر اینگونه نبود، هیچ معنایی نداشت که به محض اینکه برجام متزلزل میشود و غربیها سست اراده میشوند، بهجای خروج از برجام اولین تهدیدی که میکنیم این است که درجه امنیت منطقه را کم میکنیم. یعنی بیمسئولیتی آنها در اجرای برجام را نه با سستی در انجام تعهدات برجامی بلکه با کمکردن مسئولیتمان در تأمین امنیت منطقه پاسخ میدهیم. همه میدانیم که موقعیت ژئوپلتیک ایران تا چه اندازه این اجازه را به ایران میدهد که سرریز امنیت خاورمیانه را به اروپا روانه کند یا نه.
من معتقدم اساساً برجام بیش از اینکه محصولِ معاملهای هستهای باشد محصولِ معاملهای امنیتی-اقتصادی است. ایران، امنیت غرب را بر سرِ میز آورد و غرب، اقتصاد ایران را. ثمنِ هستهای، آن وسط چندان اصالت نداشت. نه ما چندان به غنیسازی بیش از سطح موجود نیاز داشتیم و نه آنان به اتهام تلاش ایران برای ساخت سلاح هستهای چندان باور داشتند. اما این معامله انجام شد تا سرمشقی شود برای سایر تعاملات و حل سایر بحرانها.
اکنون هم کاخ سفید مسئلهاش اصلاً سلاح هستهای نیست. مسئله بر سرِ امنیتی خودبنیاد است. امنیتی که هم در قوانین بینالملل مشروعیت دارد (چراکه به دعوت دولتها در کشورها حضور داریم) و هم دیگر تهاجمی نیست و دال مرکزی رفتارش تامینِ «امنیت ملّی» شده است؛ از همین روی، از سایه سنگینِ اتهامِ «رفتار غیرمسئولانه» رها یافته است. تثبیت چنین جایی برای ایران، حتماً بر همه دولتهای رقیبِ جمهوری اسلامی که امنیتشان را به حضور فیزیکی نیروی نظامی بیگانگان گره زدهاند، گران خواهد آمد. دکترین امنیت جمهوری اسلامی در این شرایط میتوانست آرمان ملل خاورمیانه شود. تصور کنید دولتی بدون دادن یک وجب خاک به ابرقدرتها برای پایگاه نظامی، بدون اتهام رفتار غیرمسئولانه و با اقتصادی فعال، «امنیت» داشته باشد؛ حتماً این دکترین، در بسته صادراتِ فرهنگی جایی رفیع مییافت!
ما با برجام یک پاردایمشیفت داشتیم؛ شیفت از انقلابی مهاجم (صدور انقلاب) به انقلابی مدافع (حفظ انقلاب). برای دنیا نیز برجام متضمن یک تغییر بنیادین در نگاه به جهان بود؛ پذیرش مشروعیت سیاستهای کشوری که هرچند از هنجارهای سیاست بینالملل استفاده میکند اما در هیچ الگوی متعارفی نمیگنجد و در سایه قواعد جهانی که نظام سلطه ساخته است، استقلالِ حسادتبرانگیزی دارد!
حامد وکیلی