مدتی است بحث راجع به آینده «دولت سعودی» و خبرهایی که به آلسعود باز میگردد در کانون تجزیه و تحلیل صاحبنظران و مراکز کارشناسی قرار گرفته است در عین حال از آنجا که در طول 87 سال عمر این دولت، کمترین اطلاعات از روند اجتماعی، فرهنگی و سیاسی این کشور به بیرون از دایره حکومت راه پیدا کرده، تحلیل دقیقی از وضع کنونی و شرایط پیش روی عربستان وجود ندارد. روی کار آمدن «محمدبن سلمان» اگرچه بر تعداد خبرها و تمرکز بیشتر نگاهها به عربستان افزوده است اما کماکان فقر اطلاعات درست از یک سو و چشمانداز این کشور از سوی دیگر در هالهای از ابهام قرار دارد.
دراین خصوص گفتنیهایی وجود دارد:
1- ساختار سیاسی و حکومتی عربستان در طول این دوران 87 ساله، تغییرات بسیار محدودی را تجربه کرده اما آنقدر محدود که میتوانیم بگوئیم ساختار امروز همان ساختاری است که «عبدالعزیز» پس از به قدرت رسیدن در سال 1310 ش به وجود آورد این در حالی است که در این دوران بخش وسیعی از محیط پیرامونی این کشور دستخوش تغییرات قابل ملاحظهای گردیده است. طبعا عربستان نیازمند تغییر میباشد. اما سؤال این است که آیا سکون و سکوت کنونی صرفا برخاسته از تمایل حکومت به عدم تغییر بوده و یا وضعیت اجتماعی عربستان نیز در حد فاصل 1310 تا 1390 به گونهای بوده که امکانی برای تغییر وجود نداشته است؛ اگر پاسخ مثبت باشد باید پرسید تغییر سیاسی که وابسته به تغییر اجتماعی است چه زمانی در کشور عربستان روی میدهد؟
2- براساس آمار رسمی مرکز آمار عربستان، جمعیت این کشور در پایان سال 2017 به 20/4 میلیون نفر رسیده است. براساس همین آمار 7/6 میلیون نفر یعنی معادل 37/31 درصد، کارگران خارجی به جمعیت بومی عربستان اضافه میشوند. میدانیم که سرریز شدن یک چنین جمعیتی که عمدتا از کشورهای مختلف آسیایی و آفریقایی به عربستان آمدهاند، فرهنگ بومی را بشدت تحت تاثیر قرار میدهد و به عنوان یک عامل مهم حکومتی در کنترل و کاهش نارضایتیهای اجتماعی مورد استفاده قرار میگیرد. در واقع از آنجا که ادامه کار این کارگران که بشدت به آن نیازمند میباشند، در گرو اجازه حکومت است، آنان برای حفظ کار خویش ضمن آنکه انواعی از محدودیتها و قوانین را گردن مینهند، در مواقع لازم برای خنثی کردن اعتراضات اجتماعی مورد استفاده قرار میگیرند.
3- در فاصله سالهای 1310 تا 1390، جامعه عربستان تا حد بسیار زیادی تغییر شکل داده است تا سالهای دهه 1330 بخش اعظم مردم بومی عربستان در بادیه و آبادیهای کوچک زندگی میکردند و حدود 10 درصد از آنان در شهرها سکونت داشتند. یک آمار رسمی عربستان میگوید در سال 1310 ش- یعنی آغاز به قدرت رسیدن آلسعود- جمعیت شهرهای مکه و ریاض به ترتیب 100 هزار و 80 هزار نفر بوده است. رونق گرفتن صنعت نفت در عربستان از یک سو و سیاست رسمی حکومت که مبتنی بر بهم ریختن قدرت قبایل و تضعیف آنها بود، سبب یک جابجایی بزرگ در وضع جمعیتی و مسایل اجتماعی این کشور شد به گونهای که گفته میشود جمعیت ریاض هماینک از 80 هزار نفر به حدود 4/5 میلیون نفر و جمعیت مکه معظمه از 100 هزار نفر به بیش از سه میلیون نفر رسیده است. رژیم آلسعود در طول این دوران تلاش کرد تا به طور کلی وضع اجتماعی شبه جزیره را حول محور حکومت سازمان بدهد به گونهای که همه ناگزیر باشند برای بقاء خویش نسبتی با آلسعود پیدا نمایند. امروز یک تیره به گونهای متلاشی شده که مثلا بخشی از آن در مکه، بخشی در ریاض و بخشی در اشرفیه است. در یک جامعه قبیلهای وقتی تیره و خانواده دچار پراکندگی میشود، رئیس قبیله، تیره و خانواده نمیتواند اعمال قدرت کند و موضوعیت خویش را از دست میدهد.
با این وجود و علیرغم آنکه رژیم آلسعود بسیاری از رهبران قبایل را سر به نیست کرده و از اثر اجتماعی آنان کاسته است، در عین حال خبرهایی که گاه و بیگاه از درون جامعه بسته سعودی به بیرون درز میکند، نشان میدهد، هنوز قبایل فراوان سعودی و تیرههای آنها که بنا به نقلی از 4000 تیره فراتر میرود، برای حکومت سعودی، «مسئله» هستند.
4- یکی دیگر از موضوعات در عربستان سعودی «مذهب» است و خبرهایی که این روزها میشنویم از بازخیزی موضوعی بهنام مذهب خبر میدهد. حکومت سعودی در طول دوران حاکمیت خود درصدد برآمد تا دو عنصر قدرتمند جامعه عربستان یعنی «قبیله» و «مذهب» دیده نشوند. این نکته بهصورت عمد در عربستان تبلیغ شده که عربستان متشکل از جامعهای با 90 درصد سنی و ده درصد شیعه است. بسیاری از اسناد مطالعاتی و رسانهای پا را از این فراتر گذاشته و نوشتهاند سنیهای عربستان همه حنبلی هستند اما این دو دروغ است دروغی در مورد جمعیت شیعیان و دروغی در مورد هویت مذهبی سنیان. جمعیت شیعه عربستان دستکم شش میلیون نفر یعنی 28/3 درصد جمعیت عربستان را شامل میشود که نیمی جعفری و نیم دیگر زیدی و اسماعیلیاند که به ترتیب در استانهای اشرفیه، عسیر، نجران و جیزان سکونت دارند. شیعیان 48/2 درصد از خاک عربستان را به خویش اختصاص دادهاند و در بعضی از مناطق دیگر شامل مکه، مدینه، ریاض و قصیم بهصورت اقلیت زندگی مینمایند. اهل سنت عربستان نیز بر خلاف آنچه از سوی حکومت تبلیغ میشود شامل حنبلیها با حدود 5/5 میلیون نفر، مالکیها با حدود پنج میلیون نفر، شافعیها با حدود سه میلیون نفر و حنفیها با حدود 800 هزار نفر به ترتیب حدود 27/4، 23/1، 15/13 و 4 درصد از ساکنان عربستان را به خود اختصاص دادهاند این در حالی است که به غیر از مذهب حنبلی آنهم بخش وهابی آن از سوی حکومت به رسمیت پذیرفته نشده و اداره امور و مراکز مذهبی و مساجد آنان در دست وهابیون میباشد. به این نکته باید اضافه کرد که از نظر فرهنگی «حجازیها» یعنی ساکنان مکه، مدینه، تبوک و الباحه که مالکی و شافعی مذهب هستند، خود را از ساکنان منطقه نجد که شامل استانهای حنبلینشین ریاض، قصیم و حایل میشود، برتر میدانند پس واضح است که برخلاف تبلیغات حکومتی، اربابان مذاهب در عربستان از روند جاری رضایت ندارند. اما سؤال این است که با وجود اعمال تبعیضهای ناروای مذهبی که علیه مالکیها و شافعیها در منطقه استراتژیک حجاز اعمال میگردد چرا تاکنون شاهد اعتراضات مؤثری از سوی آنان نبودهایم و این اعتراضات تحت چه شرایطی بروز و ظهور جدی مییابد؟
5- رژیم عربستان سعودی نشانههایی از نگرانی را بروز داده است. تلاشهای پیگیرانه این روزهای محمد بن سلمان برای محکمتر کردن گره این رژیم به رژیم صهیونیستی، دولت آمریکا و دولتهای اروپایی از یک سو و وعدههای مبتنی بر اعطای آزادیهای داخلی از سوی دیگر نشان میدهد که ریاض خطر را احساس کرده و درصدد چارهجویی است و برکناری شاهزادگان و بازپسگیری اموال فراوان آنان، نشان میدهد این رژیم از فزونی گرفتن مخالفان داخلی و سوار شدن مخالفان بر موج فسادها هراسناک است. کما اینکه اعمال فشار بر مصر برای واگذاری دو جزیره «تیران» و «صنافیر» نیز نشانهای از نیاز جدی عربستان به مقتدر دیده شدن به حساب میآید و اینها در شرایطی است که جنگ یمن و ناکامی عربستان در مدیریت موفق آن سبب فشار فراوانی در محیط مرزی و نیز فرامرزی عربستان به آلسعود شده است.
تلاش ولیعهد حاکم بر عربستان برای پای کار آوردن رژیم صهیونیستی و نیز تلاش برای واداشتن آمریکا به مداخله بیشتر در امور کشورهای یمن، سوریه و عراق و اعمال فشار بیشتر واشنگتن به ایران بیانگر جمعبندی منفی مسئولان ریاض از شرایط آینده داخلی عربستان است. بن سلمان در حالی به روزهای تحویل گرفتن تاج و تخت سعودی نزدیک میشود که شرایط سیاسی و امنیتی درون مرزی و فرامرزی عربستان لرزان است. او نتوانسته از سیطره انصارالله در پرونده امنیتی یمن بکاهد. هنوز ریاض از سوی موشکهای بالستیک یمنیها تهدید میشود و بخش وسیعی از مناطق استراتژیک عربستان در جنوب غرب و سواحل این کشور در معرض تهدید روزانه انصارالله است، مشروعیت درون خانوادگی او زیر سؤال است و مهمترین کشورهای حامی عربستان در مورد توانایی بن سلمان در اداره درست این کشور تردید دارند چه رسد به اینکه او را در حد و اندازه اداره کشور بدانند! بن سلمان بهشدت نیاز به اثبات توانمندی خود دارد و از این روست که حرفهای گنده میزند تا بیشتر دیده شود.
سعدالله زارعی