محمدرضا باهنر میگوید: برخی میخواستند آقای هاشمی را هم جزو سران فتنه به حساب آورند ولی بارها در سخنرانیها گفتم ممکن است برخی در جریان فتنه آنگونه که باید موضعگیری نکردند اما نباید آنها را جزو سران فتنه به حساب آورد.
بخشی از این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
در دوره تخریب آیتالله هاشمی جزء کدام دسته بودید؟
هیچ زمانی آقای هاشمی را در رسانهها و تریبونها تخریب نکردم و در جاهایی هم دفاع کردم، اما زمانی هم که احساس میکردم ایشان موضعی گرفته که در آینده باعث تخریبش میشود، هشدارهایی لازم را میدادم. به طور مثال در سال ۸۴ که در روزهای آخر تصمیم به کاندیداتوری گرفتند، به دلیل تخریبها ۱۰ روز قبل از ثبتنام ریاست جمهوری به دیدار آقای هاشمی رفتم و گفتم حس من این است که میخواهید کاندیدا شوید. درست است که در نظرسنجیها نفر اول هستید و ۳۵ درصد رأی موافق دارید و نفر بعد از شما مثلاً ۱۰ درصد رأی دارد - آن زمان هنوز آقای احمدینژاد بالا نیامده بود و آقای قالیباف مطرح بود- ولی باید توجه داشته باشید که آرای منفی شما ۵۰درصد است و اگر شما کاندیدا شوید هر کسی که در مقابل شما کاندیدا شود، رأی میآورد. البته ایشان این تحلیل را قبول نداشتند. منظورم این است که در چنین مواردی مشفقانه و دوستانه آنچه مدنظر داشتیم به ایشان منتقل کردیم و هیچ گاه رابطه تیره و قهرآمیز نداشتیم.
با توجه به اینکه تأکید دارید این تخریبها از اصلاحطلبان شروع شد و در زمان احمدینژاد ادامه یافت سهم اصولگرایان در این میان چه بود؟ آنجایی که نمایندگان اصولگرا علیه هاشمی نطق کردند این را هم به جریان احمدینژاد نسبت میدهید و قبول ندارید که یک جایی هم اصولگرایان اشتباه کردند و آیتالله هاشمی را تخریب کردند؟
به دلیل اینکه احزاب قدرتمند و چارچوبمند در کشور نداریم، رقابتهای ما جریانی و جناحی است، بنابراین وقتی رقابتها جریانی باشد، تر و خشک با هم میسوزند. باید سؤال کرد رابطه احمدینژاد با اصولگریان چه بود؟ آیا همه اصولگرایان همراه احمدینژاد بودند و او همه اصولگرایان را قبول داشت؟ چون حزب قدرتمند نداریم این مشکلات وجود دارد. به طور مثال اگر من بخواهم به اصلاحطلبان نقد کنم دو رفتار در مجلس ششم را بیان کرده و میگویم اینها افرادی بودند که علیه نظام فلان کار را کردند یا استعفا دادند، در حالی که بسیاری از اصلاحطلبان همان رفتارهای تند را قبول نداشتند و در زمان فتنه هم در مجلس وقتی رئیس جلسه میشدم پشت تریبون گفتم که نباید همه اصلاحطلبان را با چوب فتنه برانیم. فتنهگران خاستگاهشان اصلاحطلبان بود اما همه اصلاحطلبان فتنهگر نبودند.
احمدینژاد هم خاستگاهش اصولگرا بود و تا قبل از انتخابش در سال ۸۴ یکی از چهرههای اصولگرایان بود، اما اینکه اصولگراها تا چه حد پای احمدینژاد بودند و چقدر از او دفاع کردند باید قائل به تفکیک باشیم. در سال ۸۴ حدود ۸ نفر کاندیدا بودند و بنده اصولگرا هم رئیس ستاد انتخابات آقای لاریجانی بودم. این یعنی اینکه بقیه را قبول ندارم و میخواهم این آقا رئیسجمهور شود. جالب است که بعد از اینکه آقای هاشمی با احمدینژاد در مرحله دوم به رقابت پرداختند، بسیاری از آقای هاشمی و خیلی هم از احمدینژاد حمایت کردند و بسیاری هم بیانیه صادر کردند و تبلیغ کردند اما جبهه پیروان خط امام(ره) و رهبری که در آن زمان نایب رئیس بودم و جامعه اسلامی مهندسین که احمدینژاد عضو آن بود یک بیانیه صادر کرد که از هیچکدام از این دو کاندیدا حمایت ویژه نمیکند و اعضا در انتخاب آزاد هستند و سینه برای هیچکدام از نامزدها سپر نکردیم.
اکنون هم اگر یک فرد اصولگرایی در هر منصبی حرف بیربطی میزند چون خاستگاهش اصولگرایی است از همه اصولگرایان میخواهند پاسخگو باشند! مشکل ما اصولگرایان و اصلاحطلبان و جریانات سیاسی این است که باید پاسخگوی همه حرفهای با ربط و بیربط باشیم.
میگویید اصلاحطلبان تخریب را شروع کردند. در این طرف هم باید نقش اصولگرایان را بگویید. حتی بعد از کنار رفتن احمدینژاد هم عدهای از اصولگرایان دست به توهین زدند. چرا از لفظ اصولگراها استفاده نمیکنید؟
اینکه میگوییم تخریب آقای هاشمی از جریان اصلاحطلبی شروع شد معنای آن این نیست که اصلاحطلبان به این تخریب راضی بودند، اما در فاصه ۷۶ تا ۸۴ یک مقاله، سخنرانی و توهین در نشریات اصولگرایی علیه آیتالله هاشمی از سوی اصولگرایان نداریم. وقتی احمدینژاد وارد شد، موجی مبنی بر تخریب ایشان را شروع کرد و سوار این موج شد. اصولگرایان از گروههای مختلفی بودند و عدهای خیلی خوششان آمد. برخی از اصولگرایان که بعد از ۸۴ به وجود آمدند مانند جریان پایداری و دیگر جریانهای رادیکال از بین اصولگرایان سنتی نبودند و این هم باز معنایش این نیست که از اصولگرایان سنتی کسی علیه هاشمی کار نکرده است. حتماً افرادی هستند.
از سال ۸۴ به بعد تعدادی از جریانهای اصولگرا مانند احمدینژاد روی موج تخریب هاشمی کار را شروع کردند و در سال ۸۸ به دیگران هم رسید که پای برخی از مراجع و آقای ناطق نوری را هم به میان کشیدند.
البته هنوز سال اول ریاست جمهوری احمدینژاد تمام نشده بود که رسماً اعلام کرد اصولگرایان را قبول ندارم و چیزی به عنوان جریان اصولگرایی را به رسمیت نمیشناسم که شامل همه ماها میشد. نه اینکه ما را تخریب کند بلکه اعلام برائت میکرد که من با اینها نیستم. او به هیچ وجه خود را مدیون اصولگرایان نمیدانست که رئیس جمهور شده است. شاید هم حق داشت لذا تعدادی از اصولگرایان تا ۱۵ روز مانده به انتخابات مرحله اول اصلاً از احمدینژاد حمایت نمیکردند و زمانی که دیدند اوضاع دارد به نفع احمدینژاد میشود یکمرتبه به سمت او رفتند.
آقای حجاریان در مجلس ششم به من پیغام داد یا هاشمی را از بالای لیست بردارید یا همه شما را به دریا میفرستیم، اما اکنون از آقای هاشمی دفاع میکند. خود دوستان هنجارشکن اصلاحطلب بارها اعلام کردند در آن زمان اشتباه کردیم و حتی آنهایی که انتخابات را تحریم میکردند اکنون میگویند پای صندوق بیایم یعنی مواضع تغییر کرده است. در اصولگرایان هم اینگونه بود که از سال ۸۴ به بعد تقریباً اصلاحطلبان تحرکات علیه هاشمی را قطع کردند و حامی هاشمی شدند ولی جریان احمدینژاد روی موج تخریب هاشمی پیش رفت. در تخریبهای هاشمی، یک عده آمدند و سینه سپر کرده و حمایت کردند، یک عده سکوت کردند و یک عده هم همراه موج تخریب شدند.
فتنه هم همینگونه بود. البته معتقدم آن دو نفر رأس فتنه ظلم و خیانت کردند و باید پاسخ کارشان را هم بدهند، اما برخی میخواستند آقای هاشمی را هم جزو سران فتنه به حساب آورند ولی بارها در سخنرانیها گفتم ممکن است برخی در جریان فتنه آنگونه که باید موضعگیری نکردند اما نباید آنها را جزو سران فتنه به حساب آورد.
در بین این تخریبها علیه آیتالله هاشمی در مجلس نهم و دهم، آیا با تخریبکنندگان به صورت خصوصی صحبت کردید؟
بله، حتی دعوا هم میکردیم. اگر در مجلس افرادی مانند آقای رسایی علیه آیتالله هاشمی صحبت میکردند دهن به دهن میشدم و حتی در برخی مواقع انتقاد میکردند که تو آییننامه را رعایت نمیکنی. وقتی میدیدم دارند ناجوانمردی میکنند جلویشان را میگرفتم. عزیزانی که در مجلس جزو تندروهای اصولگرا بودند اصلاً من را خودی نمیدانستند و از این مباحث زیاد داشتیم.
بعد از فوت آقای هاشمی اتفاق افتاد که از یک کار نکرده یا حرف نگفته، حسرت بخورید؟
بله، اگر میتوانستم رابطه پررنگتر با ایشان داشته باشم حتماً تأثیر بیشتری روی هم میگذاشتیم. بعضی وقتها اتفاق میافتاد ۶ ماه یا یک سال ارتباطی با ایشان نداشتیم. البته در جلسات رسمی همدیگر را میدیدیم. حدود ۱۰ سالی که در مجمع تشخیص خدمت ایشان بودم خیلی کارها بود که به من واگذار میکردند و حسرتم این است حرفهایی که میخواستیم بگوییم، چرا بیشتر نگفتیم، چرا بیشتر نرفتیم و این مخصوص آقای هاشمی هم نیست. شاید عجیب باشد که بگویم من با شهید باهنر حتی یک عکس هم ندارم و از این مسائل آدم احساس حسرت دارد.