نیاز دولت (به معنای state) به دانشگاه بسیار فراتر از آن است که به رابطه صنعت و دانشگاه محدود شود. سخن گفتن از رابطه صنعت و دانشگاه برآمده از این اندیشه است که پیشرفت صنعت را نقطهی صفر توسعه میداند. اما با تحولاتی که در اندیشهی توسعه ایجاد شده است روشن شده که امروزه دولت اگر هم بخواهد نمیتواند بیتوجه به سیاست در عرصهی جهانی و بیتوجه به مؤلفههای مؤثر مختلف فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی در داخل و خارج کشور، صرفاً در راه توسعهی صنعت گام بردارد.
امروز میبایست نه از رابطهی دانشگاه با بخشی از موضوعات دولت که صنعت است حرف بزنیم بلکه باید از رابطهی دولت و دانشگاه سخن بگوییم. اما متأسفانه دانشگاههای ما در وضعیت فعلی کاملا در حاشیه دولت هستند و در بهترین حالت به عنوان یکی از پلههای استخدام در دولت تعریف شدهاند. در این شرایط دولت پرسشگر میتواند به احیای دانشگاه به عنوان نهاد حل مسئله کمکی جدی بنماید. اما چه دولتی میتواند با دانشگاه ارتباط برقرار کند؟
ارادهی جدی بر حل مسائل، جرئت پذیرفتن اندیشهها و ایدههای نو و متحمل شدن هزینهی تجربهی این ایدهها و اصلاح آنها از الزامات چنین دولتی است.
به عنوان مثال بحران ریزگردها و آلودگی هوا در خوزستان را در نظر بگیرید. راه سنتی به کارگیری علم در حل مسئله این است که سازمان محیط زیست پژوهشگرانی را استخدام کرده و آنها موظفند به این مسئله فکر کنند. اغلب این پژوهشگران که کارمند دولت شدهاند به روزمرگی گرفتار شده و از تحلیل درست مسئله و ارائهی راهکار عاجزند. صحبتها و ایدههای دیگرانِ بیرون از این سیستم هم شنیدنی نیست چون اساساً مکانیسمی برای شنیدن این حرفها وجود ندارد. نتیجه اینکه ما هنوز نمیدانیم برنامهی دقیق و مدون دولت برای حل این مشکل چیست؟ برنامهای که در آن باعاد مختلف مسئله بهخوبی دیده شده باشد و راه همکاری نهادهای ذیربط روشن شده باشد. نتیجه این میشود که راهحلهای ناکارآمد تا نیمه اجرا میشود و سپس با بیان اینکه بودجه تأمین نشد، به شکست میانجامد؛ غافل از اینکه نحوهی تأمین بودجه جزئی از خود همان مسئله است و ارائهدهندهی راهکار میبایست با واقعبینی نسبت به شرایط بودجهای راهحل ارائه میداد.
اما راه درست این بود که مکانیسمی طراحی میشد تا این مشکل به اندیشمندان حوزههای مختلف مرتبط ارائه شود و آنها روی این مشکل کار کنند و تا حل کامل این معضل دولت ارتباطش را با این اندیشمندان قطع نکند.
دولت روحانی قطعا نمیتواند چنین آرایشی بگیرد. راهحلها از پیش نزد وزیران پرسنوسالش موجود است. ریسک کردن و پذیرش ایدههای جدید حوصله میخواهد و هزینه دارد که ترجیح داده میشود خود را گرفتارش نکنند. آنها میخواهند همه چیز آرام بماند و کمهزینهترین راه آرامش انجام ندادن کارهایی است که به زعم آنها عجیب است. این همان آرامشی است که دانشگاهیان آن را میستایند: فضا آرام شده و ما کار علمیمان را میکنیم. اما از خود نمیپرسند که نقش واقعی ما قرار است چه باشد؟
خوب است اما حداقل است! جامعهی ما مسئله و بحران زیاد دارد و دانشگاه باید در دل حل مسئله و بحران تعریف شود و مشارکت کند. اگر این مشارکت درست تعریف شود، دانشگاه در ایران میتواند برای اولین بار نشاط واقعی و نه مخدرگونه را تجربه کند.
قالیباف اما نشان داده که حاضر است برای تجربهی ایدهی جوانان تحصیلکرده هزینه کند. او حتی حاضر است ناسزاها را در شکست ایدهها تا آنجا تحمل کند که ایده به ثمر بنشیند. ایدههای مختلف و خلاقانهای که در سیستم وی اجرا میشود از جمله سامانهی مردمی 137 و طراحی پل طبیعت و اخیرا سامانه کارانه و صدها نمونه دیگر، همهاش حاصل ظرفیتی است که برای پذیرش ایدهها دارد.
قالیباف اگر بخواهد میتواند دولت را به دانشگاه بکشاند ولی روحانی اگر هم بخواهد نمیتواند.
سید مجتبی احمدنیا