با شعارهای توخالی از هیچ دولتی نمیشود حمایت کرد. شوربختانه رویکردهای حامیان دولت یازدهم هم شعاری است هم معمولاً ساده و ناپخته است و نشان میدهد درک درستی از دلیلِ اصلیِ گرفتاریهای دولت ندارند. سنگ یک کابینه و یک رئیسجمهور را به سینه زدن فقط وقتی معنا دارد که دستکم در میان حامیان حداقلی از انسجام وجود داشته باشد. وقتی حتی حامیانِ اصلاحطلبِ دولت - که در انتخابات اخیر مجلس کاملاً هماهنگ با او عمل کردند - بخشهایی از گفتههای اخیر رئیسجمهوری در گفتگوی تلویزیونی با مردم را درک نمیکنند و به آن معترضاند، مقصرِ این عدم انسجام و بههمریختگی کیست؟ آیا ازنظر آقای رئیسجمهور، اصلاحطلبان هم - مثل منتقدان انقلابیِ ایشان! - کمسواد و بیسوادند یا از سر بی شغلی و بیکاری نگران دین و ایمان مردم شدهاند؟! روشن است که دولت آقای دکتر روحانی نه موفق شده گفتمانش را در میان مخالفان رواج دهد نه حتی توانسته حامیان اولیهی خود را حفظ کند. جمعیتهایی که پشتیبان آقای روحانی بودهاند از تماشای اختلافنظر شدید میان گروههای حامی دولت چه انرژی و احساس مثبتی میتوانند دریافت کنند؟!
با فرافکنیها کاری نداریم اما وقتی از چرخیدنِ چرخ اقتصاد صحبت شد و از قدرتهای آن کلیدِ جادویی سخن به میان آمد؛ قرار بود «مردم» هم نجات پیدا کنند نهفقط دولت! اینکه همهی حواسِ بعضی از «بهظاهر حامیانِ» دولتِ اعتدال تماماً معطوف به انتخابات آینده باشد چه کمکی به چرخشِ چرخ اقتصاد کشور خواهد کرد؟ و کلید جادویی که با کارنابلدیِ بعضی غربگرایان در قفل برجام گیرکرده چطور میتواند برای گشودن قفلِ انتخاباتِ اردیبهشت 95 به کارِ بیاید؟!
هدر دادن ظرفیتها؛ دقیقاً جلوی چشم مردم!
از اوایل دولت یازدهم شاهد تهاجم سراسریِ تریبونهای حامی دولت به جریانات انقلابیِ منتقد دولت بودیم. حجم اتهاماتی که سخنرانی به سخنرانی و سرمقاله به سرمقاله متوجه «دلواپسانِ انقلابیِ دولت» میشد بهخوبی نشان میداد عدهای قصدِ قطعی کردهاند انتخابات اردیبهشت 95 را برای آقای دکتر روحانی دشوار کنند. دراینباره خیلی گفته شد و خیلی نوشته شد اما ثمرهی مهمی نداشت. بدخواهانِ دولت اعتدال که چشم نداشتند موفقیت این دولت را در «تعامل هوشمندانه با منتقدان و استفادهی بهینه از ظرفیت آنها» ببینند، تمام تلاش خود را به کار بستند تا فضا مسموم شود و مسموم بماند. بیاغراق شاید مهمترین نقدی که به آقای رئیسجمهور واردشده چشم بستن بر اقداماتِ جریانهای دیگرستیز و چشمتنگ و تازه به دوران رسیدهای است که روزنامهها و نشریات خودشان را لبریز نفرت و کینه نسبت به دولتهای قبل و رقبای فکریِ آقای روحانی کردند. آقای رئیسجمهور درحالیکه بهخوبی میتوانستند مانع نفرتپراکنیها و انحصارطلبیهای این جریاناتِ بیسلیقه و کم استعداد شوند، شوربختانه با بیانصافیهای وسیعی که آنان در حق منتقدانِ دولت روا داشتند کنار آمدند. و البته مردم هم داشتند همهی این ماجرای درام را تماشا میکردند.
نگاه پیچ و مهرهای به سرمایههای انسانی!
سرمایههای انسانی پیچ و مهره نیستند که یا آنطور که انتظار داریم کار کنند یا به سهولت تعویضشان کنیم! دولت نمیتوانست و نمیتواند سرمایهی گرانقدرِ منتقدانِ جدی و باشهامتِ خود را بهصرفِ اینکه «مصالحش را در نظر میگیرند و الزاماً مطابق با خوشایندهایش رفتار نمیکنند» نادیده بگیرد و دور بریزد! منتقدانِ دولت البته هیچوقت از تذکر دادن دریغ نداشتهاند؛ اما انصافاً چقدر باید تذکر داد؟! تا کِی باید هشدار داد که دولت دستکم همهی منتقدانِ خود را نباید با یک چوب براند؟ چقدر باید تکرار کرد که سوزاندن تر و خشک، و برچسب زدنِ عمومی به «همهی کسانی که مثل دولت یازدهم فکر نمیکنند» نهایتِ بیسلیقگی و هدر دادنِ علنیِ فرصتهاست؟ رهبر فرزانهی انقلاب بهوضوح و علناً پیشنهاد کردند که دولت از «ظرفیت منتقدان» استفاده کند اما انصافاً چه کسی به خاطر دارد که مراجعهای ولو مختصر - اما رسمی - حتی به بخشِ کاملاً تحصیلکرده و صاحبنظرِ منتقدانِ دولت صورت پذیرفته باشد؟ آیا رهبر انقلاب هم ازنظر بعضیها خیرخواه دولت یازدهم محسوب نمیشوند؟!
وقتی آقای هاشمی هست، نگرانی چرا؟!
حامیانِ انحصارطلبِ دولت هر گفتار و رفتاری را که بهظاهر به «کندیِ فرایندِ تولید و تثبیتِ رأی!» بینجامد «ستیز با دولت اعتدال» میفهمند! البته تقصیر هم ندارند. شاید پیش خودشان توهم میکنند مردم را با مجیزگویی میشود مسحور کرد و از آنها رأیِ موافق گرفت! بعلاوه؛ اصلاً مشخص نیست ریشهی نگرانی کجاست! مگر غیرازاین است که آقای دکتر روحانی صرفاً در پیِ رد صلاحیت آقای هاشمی رفسنجانی نامزد انتخابات ریاست جمهوری شدند؟ و مگر غیرازاین است که آقای هاشمی رفسنجانی هنوز حامی دولت ایشان محسوب میشود؟ و مگر نه اینکه که حامیانِ آقای هاشمی همیشه او را دارای پایگاه مردمیِ تراز اول(!) در کشور دانستهاند؟ با این اوصاف، حامیان دولت چرا باید اینهمه نگران انتخابات آینده باشند و شبانهروز، موجوداتی وهمی را متهم به ناامید کردنِ مردم و یا تخریب دولت کنند؟! آیا به پایگاه مردمیِ ادعاییِ آقای هاشمی رفسنجانی هم شک دارند؟!
بیتوجهی محض به سازمان رأی!
خطای راهبردیِ برخی از بهظاهر علاقهمندانِ آقای روحانی اینجاست که گمان میکنند «رواج انتقاد از دولت» به قطع شدن اکسیژنِ سیستمِ هواداریشان میانجامد. اینطور نیست! خودمانیاش این است که دولتها اگر عقل درستوحسابی داشته باشند؛ نهتنها از منتقدانشان با فرش قرمز استقبال میکنند، بلکه حتی اگر فرضاً منتقدی در میان نباشد، خودشان گروههایی از منتقدان را میسازند تا آنها دولت را نقد کنند و دولت، با رفتار اعتدالی در مواجهه با منتقدان «مانورِ تمایز و فرزانگی» بدهد! هر سخنرانی را تبدیل به توپخانهی حمله به منتقدان و دولتهای سابق کردن که کار متمایز و متفاوتی نیست! این انتظاری است که از هر بازیگرِ رفتنیِ عرصهی سیاست هم میرود. «تمایز» یعنی رواج تعمدیِ فضای نقادی، و نیز، حفاظتِ سازمانیافته از آبرو و اعتبارِ منتقدانی که وجود و فعالیتشان میتوانست مظاهری از تمایز و فرزانگی بیافریند و اکسیژنِ حیاتیِ سازمانِ رأی دولت یازدهم را تأمین کند.
بازیگران سیاسی - در نظامهای مردمسالار - وامدارِ سازمانِ رأیی هستند که آنها را برگزیده؛ و اگر اهل تدبیر باشند، از سازمانِ رأیِ خود مثل گلدان مراقبت میکنند. منشأ کمترین شک و تردید در اذهانِ یک سازمان رأی را باید بهسرعت شناسایی کرد و خشکاند. اگر دلمان برای رأی آوردنِ مجدد بتپد چارهای جز اهمیت دادن به تردیدها نداریم. وقتی بجای رفع تردیدها و پذیرش متواضعانهی مسئولیتها و ایجاد حس اعتماد عمومی، اغلبِ تلاشمان را معطوف به افشاگری دربارهی اتاقفکرهای دشمنِ دولت(!) میکنیم و با گذشت بیش از سه سال، هنوز نشانیِ مقصرانی را در دولتهای قبل(!) به مردم میدهیم؛ اینها دقیقاً یعنی نگران همهچیز هستیم جز سازمانِ رأیمان!
دشوار شدنِ «انتخابِ مجدد» خواست و ارادهی هیچکس نبوده است. همه - حتی منتقدان - مایل بودند بهترین و هوشمندانهترین رفتارها را از دولت ببینند و نظرشان تغییر کند. اما شوربختانه به نظر میرسد این خودِ دولت بود که بهقولمعروف «کرد آنچه نباید میکرد؛ و شد آنچه نباید میشد.»