هفتهنامه نماینده در شماره این هفته خود به سراغ محمدحسین مقیمی معاون سیاسی وزیر کشور رفته و درباره ریزهکاریهای زندگیاش گپوگفتی رقم زده است که در ادامه میآید:
*شما چند خواهر و برادر دارید و در چه خانوادهای بزرگ شدهاید؟
پنج برادر و دو خواهر هستیم که من کوچکترین فرزند هستم. در خانوادهای مذهبی، در شهرستان خمین به دنیا آمدم. پدر من نیز از بازاریان شهر بود.
*در دوران کودکیتان بیشتر چه تفریح و سرگرمی داشتید؟
من سال 1329 متولد شدم و تفریح و سرگرمی آن سالهای ما بیشتر گشت و گذارمان در دامان طبیعت بود. یک بار در سال چون پدرم خیلی به سفر کربلا علاقه داشتند، کربلا میرفتیم و اگر نه با امکانات آن زمان به مشهد یا قم سفر میکردیم.
*چطور با همسرتان آشنا شدید و به چه وسیلهای ازدواجتان صورت گرفت؟
من سال 48 وارد دانشگاه شیراز شدم و 2 سال بعد از آن به دلیل مبارزه با رژیم وقت به زندان رفتم. از زندان هم من را به سربازی فرستادند و سرباز صفر بودم. بعد از اتمام سربازیام سال 53 دوباره برای ادامه درسم به دانشگاه شیراز بازگشتم. آن زمان در دانشگاهی که از نظر رعایت حجاب وضع جالبی نداشت، تعدادی دانشجوی دختر محجبه وارد دانشگاه شدند. آنجا با یکی از این خانمها آشنا شدم و برای خواستگاری اقدام کردم.
*در آن زمان شما چند سال داشتید و همسرتان چند ساله بودند؟
من 27 و همسرم 20 سال داشتند.
*تحصیلات همسرتان چیست؟
لیسانس جامعهشناسی دارند و در حال تحصیل در مقطع فوق لیسانس هستند.
*مهریه همسرتان چقدر بود؟
فکر میکنم، 1 یا 5 سکه بود.
*اوایل ازدواج و زندگی مشترک وضع زندگیتان به چه شکل بود؟
همسرم اهل تهران بودند و به نسبت زندگی خوبی در تهران داشتند و جزو خانواده متوسط رو به بالا بودند ولی قبول کردند که با من به خمین بیایند. از سال 58 هر دو به استخدام آموزش و پرورش درآمدیم. من با اینکه فوق لیسانس مهندسی مکانیک داشتم اما هم من و همسرم دوست داشتیم معلم شویم. بعد از آن شهردار خمین شدم و هم زمان در بنیاد مسکن و جهاد سازندگی هم کار میکردم اما شغل اصلیام معلمی بود. فکر کنم حدود 4400 تومان دریافتی من از آموزش و پرورش بود و همسرم که لیسانس داشتند 4100 تومان حقوق میگرفتند. بعدتر با همین پول یک خانه اجاره کردیم چرا که خانه خودمان بسیار قدیمی بود. فکر میکنم با همین پول برای سفر حج تمتع نیز ثبت نام کردیم.
*شما چند فرزند دارید؟ به چه کاری مشغول هستند؟
بیشتر زندگیمان در شهرهای مختلف ایران سپری شده است. فرزند اولم درخمین به دنیا آمد که اسمش را محمدعلی گذاشتیم. بعد از فتح خرمشهر برای 5 سال به اهواز رفتیم و فرزند دومم مهدی به دنیا آمد و فرزند سومم نیز محمد اواخر سال 65 به دنیا آمد. هر 3 مهندس هستند. پسر اولم فوق لیسانس عمران دارد. مهدی فوق لیسانس طراحی صنعتی دارد و پسر سومم در حال تحصیل در رشته کامپیوتر است.
* همسرتان تمام شهرهایی که شما مسئولیت میگرفتید همراهتان میآمدند؟
تا یک جایی با من آمدند اما گفتند که هر جا بری من با تو نمیآیم چون بچهها لطمه میخورند. کرمانشاه که رفتم دیگر ایشان همراه من نیامدند.
*فرزندانتان متأهل هستند؟ آیا مراسم عروسی شان ساده برگزار شد؟
یکیشان متأهل است و دو تای دیگر در حال انتخاب هستند. عروسیاش در تهران در یکی از تالارهایی که متعلق به دستگاههای دولتی است، برگزار شد. مراسمشان معمولی و مثل متوسط مردم بود.
*نوه هم دارید؟
هنوز نه، یکم دیر شده انشاءلله دیگر وقتش است(خنده)
*چقدر اهل خرید هدیه برای همسرتان هستید؟ فکر میکنید چه هدیهای ایشان را خوشحال میکند؟
اگر مناسبت شود، برای اعیاد یا تولدشان در حد معمول و عادی یک کارهایی انجام میدهم. همیشه سعی کردهایم در زندگی شخصیمان رعایت اعتدال را داشته باشیم. فکر میکنم وقتی یک سفر زیارتی با هم میرویم از همه چیز بیشتر خوشحالشان میکند.
*با توجه به مشغلههایی که دارید، در کارهای منزل به همسرتان کمک میکنید؟
کارهای سنگین را من انجام میدهم اما کارهایی که ظرافت دارد، تماماً خودشان انجام میدهند.
* آشپزیتان خوب است؟
آشپزی هم جزو کارهایی است که نیاز به ظرافت دارد. (خنده)
*اهل ورزش کردن هم هستید؟
معمولاً اگر بشود نماز صبحها را مسجد میخوانم و بعد از آن یک ساعت قدم میزنم و پیاده روی میکنم، نان میخرم و به خانه میآیم. گاهی هم روزهای جمعه یک یا دوساعت به دامنه کوه میروم. کوهنوردی نیست اما کوه میروم. گاهی اوقات شنا هم میکنم.
*اگر وقت خالی داشته باشید، عموماً به چه کاری مشغول میشوید؟
ما خیلی وقت خالی پیدا نمیکنیم. پنجشنبه، جمعهها، تاسوعا و عاشورا همیشه گرفتار مسائل کاری هستم.
*همسرتان هیچ وقت از اینکه شما زیاد کار میکنید و ممکن است به خانواده کمتر برسید، ناراضی نبودند، گلهای نکردهاند؟
به خاطر سنگینی کار گله نمیکردند اما به خاطر اینکه شاید کمتر به بچهها رسیدگی میکنم، دلخور میشدند. همیشه میگفتند که تربیت بچهها هم جزو وظایف شما است. همیشه مشوق من بودند و جوری من را همراهی میکردند تا بتوانم به انجام وظایف و مسئولیتهایم بپردازم.
*در خانه چقدر اهل عصبانیت هستید و اگر عصبانی شوید، برای آرام کردن خودتان چه میکنید؟
به هر حال در خانهها همه چیز هست، هم بگو بخند هست، هم دعوا. سعی میکنم در خانه خیلی عصبانی نشوم چرا که گاهی وقتها پیش آمده سر موضوعی عصبانی شدهام اما بعدش که فکر کردهام خشمگین شدن را بیمورد دیدم.
*هر دو نفر در اوج تفاهم هم که باشند، در زندگی مشترکشان اختلافنظر و دعوا پیش میآید. شما عموماً چگونه این اختلافات را حل میکنید؟
اگر در برخی شرایط مشکلی پیش میآمد صبر میکردیم تا وضعیت کمی فروکش کند و بعد با هم صحبت میکردیم. من و همسرم همیشه اختلافاتمان را بین خودمان حل میکردیم و نمیگذاشتیم که به بیرون خانواده کشیده شود. به هر حال چون من مسئولیتی داشتم و همه فامیل هم ما را میشناختند گمانشان این بود که ما هیچگاه سر هیچ موضوعی اختلاف نظر نداشتهایم. اما خب ما هم مانند هر زندگی دیگری گاهی مسائلی بینمان پیش آمده که خب همین دعواها شیرینی زندگی مشترک است.