مهمترین ضربه به تشکیلاتی همچون گروهک تروریستی منافقین افشای معادلات درون تشکیلات و در واقع درون فرقه ای است.
این اقدام از زمانی که عده ای توانستند خودشان را از مهلکه نفاق رهایی بخشیده و به دامن زندگی عادی اجتماعی برگردند حادث شده است و اکنون به جرئت می توان اذعان نمود که منافقین بیشترین هزینه و زمان خود را برای سرکوب کردن جداشده های سازمان در همه ابعاد رسانه و حتی زندگی شخصی آنها صورت می دهند.
لذا توجه جدی به مطالبی که از سوی جداشده های سازمان و بالاخص آنهایی که در سالهای اخیر از سازمان جداشده اند می تواند به پشت پرده اقدامات تروریست های وابسته به سرویس های جاسوسی غربی اشارات جالبی داشته باشد.
متن زیر به اظهارات خانم فریده هشترودی اشاره دارد که به زوایای تاریکی از ماهیت منافقین اشاره می کند.
نگاهی به ادبیات مجاهدین، در سالهای قدرت و مکنت در پناه مافوق ارتشبد ( المهیب ) صدام حسین التکریتی آشکار می کند که برادر مسعود فقط یک رهبر فرهمند سیاسی و یک چریک سابقه دار نیست بلکه، انوار قداست از سرو رویش می بارد.یکبار هنگام خواندن زیارت عاشورا توسط اعضای سازمان در کربلا، شماری از بچه مجاهدها، اشکریزان دست رجوی را می بوسیدند و استغاثه میکردند که سلامشان را به آقا امام زمان برساند!
برادر مسعود اگرچه رسما ادعای سیادت نکرده است ولی ذوب شدگان در انوار مهرش، او را فراتر از هرسید صحیح النسبی نشاندند و در باب مکارم و ارتباطش با بالا قصه ها پرداختند.
در روایات متعدد شیعه از جمله در بحار مجلسی در باب ویژگیهای حضرت و مبشرانش سید خراسانی و سید یمانی مکرر تاکید شده که ایشان جوانند و با موهای مثل شبق و سبلت سیاه و روی خوش، دل از عارف و عامی میبرند.
برادر مسعود نیز ماشاءالله با کمک رنگ مو و رسیدگی دائم به بر و روی خود، باوجود پشت سرگذاشتن 66 سال از عمرش، تا روزی که دیده میشد و پس از آن در تصاویر چهار رنگ، انگار کیلومتر شمار عمر را بسته اند و حالا در جریان غیبت صغری یا کبری ؟ این سئوال بر زبان خیلی ها جاری است که مسعود کی ظاهر میشود ؟
علائم ظهور بعضا مشهود است، ایشان هم خراسانی است هم مدتها در قتال با سفیانی خودساخته اش ( در ادبیات مجاهدین بارها جمهوری اسلامی اموی و... نام گرفته است ) درگیر بوده است.در جوار وطن بارها از کوفه دیدار کرده است که به روایتی محل کارزار نیمه نهائی است.در نگاه پیروان ایشان هاله قدسی دارد و ارتباطش با عالم بالا قطعی است.
هیچ سازمان سیاسی و حزب و تجمعی، حتی حزب بزرگی مثل حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی سابق و اقمارش، از انتقاد از خویش پرهیز نکرده است. روزگار پس از استالین و سالها بعد دوران گورباچف را میتوان دوران بازنگری به خطاهای حزب دانست.در کشورهای غربی معمولا کارنامه احزاب در پی هر شکست انتخاباتی مورد نقد و بررسی قرار میگیرد و خیلی وقتها دبیرکل حزب و دستیارانش هزینه شکست را با کناره گیری می پردازند.
در ایران خودمان شاهد انتقادهای درون گروهی و جابجائی رهبران در احزاب چپ و انقلابی در سالهای پس از انقلاب بوده ایم که نمونه بارز آن سازمان چریکهای فدائی خلق و انشعابات متعدد و تغییر کادر رهبری سازمان و فروعش، می باشد.حتی حزب توده نیز انتقاد از خود را پذیرا شد تا آنجا که سرانجام، یکی از کادرهایش یعنی علی خاوری، به دبیر کلی انتخاب شد.
در سازمان مجاهدین خلق هربانگی که به انتقاد از عملکرد رهبر فرهمند برخاست، نتیجه اش اعزام به فروغ جاویدان با آگاهی به نابودی حتمی آنها ( همچون زرکش و ورداسبی و ...) تحویل دادن به استخبارات صدام حسین به عنوان مأمور اطلاعات، قتل در تصادف ساختگی (جزایری)، متهم شدن به کثیف ترین اتهامات از جلاد رژیم و نوکر و ساواک و فاسد و فاجر و فاسق و ... بود (ابوالحسن بنی صدر، قاسملو، متین دفتری، مسعود بنی صدر، حسن صدر حاج سیدجوادی، شاهسوندی، کریم حقی، شمس حائری، مهدی خانبابا تهرانی، کریم قصیم، مهدی سامع،ایرج مصداقی،فریبا هشترودی و دهها بل صدها تن دیگر که یا از تشکیلات رجوی و شورای مقاومتش خارج شدند و یا اندک انتقادی به عملکرد رجوی و تصمیمات سراپا خطایش ابراز کردند، از جمله محکوم شدگان رهبری فرهمندند )
تصمیم آقای رجوی در امضای پیمان صلح با طارق عزیز، که مورد اعتراض شدید دکتر ابوالحسن بنی صدر رئیس شورای ملی مقاومت قرار گرفت و بنی صدر همه چیز را بر سر این مخالفت گذاشت و حتی دخترش فیروزه را نیز ناچار به پرداخت هزینه ای شد که البته در نهایت به نفع او شد، جدایی از رجوی و مدتی بعد ازدواج با علیرضا نوبری، نابخردانه و موجب ریزش شمار کثیری از هم پیمانان و طرفداران مجاهدین شد.رفتن به عراق و پیوند با صدام حسین در زمانی که جنگ با ایران ادامه داشت، تصمیم سراپا غلط دیگری بود که رجوی اتخاذ کرد و کسی را یارای پرسش از ایشان نبود که برادر مسعود چرا ؟
من به ازدواج ایدئولوژیک ایشان کاری ندارم که میتوانست یک امر خصوصی تلقی شود اما خود ایشان و مجذوبانشان با دادن بعد اسلامی دادن به آن و حکایت دلبستگی پیامبر اسلام به همسر زید پسرخوانده اش را به میان کشیدن و مهدی ابریشمچی را جای زید نشاندن و خانم مریم عضدانلو را جای زینب بنت جحش قرار دادن و بالمآل برادر مسعود را در جایگاه حضرت محمد گذاشتن، بعد مذهبی سیاسی به ازدواج فرخنده داد . آیا جدا کردن یک مادر از همسر و فرزندش، به خاطر عواطف فردی و یا الزامات ایدئولوژیک، حداقل از نظر انسانی قابل انتقاد نبود؟ با آنکه رهبری مجاهدین شماره مخصوص نشریه شان را اختصاص به چاپ مداحی ها و تبریکات اعضا و هواداران سرشناس خود بمناسبت وصلت فرخنده دادند ولی در میان پیام دهندگان بودند کسانی چون ابوذر ورداسبی و همسرش که ماهها تحت شدیدترین فشارهای روحی بودند و برایشان دلایل سازمان برای این جدائی و پیوند قابل درک نبود.پیش از رفتن به عراق من با ابوذر که از سالهای پیش از انقلاب در دانشکده حقوق و مجله فردوسی، او را می شناختم ساعتی گفتگو کردم که بخشی از آن را به خواست خودش ضبط کردم.مسئله دار شدن ابوذر و همسرش سرانجام به عملیات فروغ جاویدان منتهی شد و این هردو در مقام راننده کامیون به قتل رسیدند ابوذر که از کاندیداهای مجاهدین در نخستین انتخابات مجلس بود، یک تازه رسیده به سازمان نبود که به میدان قتال اعزام شود آنهم به عنوان راننده کامیون مهمات !
آقای رجوی با این گمان که بر اثر پیروزیهای ارتش عراق در ماههای پایانی جنگ، انقلاب سرنگون خواهد شد و ارتش بی تجربه و آموزش ندیده او هفتاد و دوساعته به تهران میرسد دست به کاری زد . بعد از قلع و قمع مهاجمان که اغلب هیچ تجربه نظامی نداشتند و خیلی هاشان از پشت میز دانشگاه در اروپا و آمریکا با دوهفته آموزش به جبهه اعزام شده بودند. در واقع هفت هزار کشته ماجراجوئی آقای رجوی، جان باختند تا رهبر فرهمند کتابچه شهدای سازمان را قطورتر کند. در میان این شهدا چه بسیار انسانهای با استعداد و دانش آموخته ای که میتوانستند امروز چراغ خانواده و میهنشان را با خدمت در جایگاههای معلم و استاد و پزشک و وکیل و متخصص و مهندس و هنرمند و نویسنده و محقق و ... پر فروغ کنند و نه آنکه در فروغ کاذب بیابانها یا در زندانها، جان عزیز را برخی خود خواهیها و خطاهای فردی کنند که همیشه در بزنگاهها گریخته است.
بعد از فروغ جاویدان، خطای بزرگ دیگر آقای رجوی ، شرکت در عملیات قلع و قمع کردها و انتفاضه جنوب عراق در کنار ارتش صدام بود. خطاها ادامه پیدا کرد و زمانی که برای ساده ترین افراد نیز آشکار بود آمریکا و متحدانش به عراق حمله خواهند کرد ، آقای رجوی به همشهریانش در اشرف میگفت، خیالتان راحت باشد آمریکا به عراق حمله نخواهد کرد و کار از نشان دادن عضلات تجاوز نمیکند.
حمله اما آغاز شد و رژیم صدام به بادی سرنگون شد و صدام سوراخ موشی جست و چند ماهی پنهان بود.در خطای رجوی در ارزیابیهایش همین بس که هنگام حمله آمریکا معلوم شد شماری از شخصیتهای عضو شورا که در خارج اقامت دارند از جمله خانم رجوی و مرضیه، بعد از حمله، با کمک دوستان محلی مجاهدین به مرز اردن برده شده اند که مدتی پشت مرز در انتظار اجازه ورود ماندند.
از ذکر بقیه این داستان ملال آور و خونین میگذرم چون همگان از آن باخبرند. خلع سلاح مجاهدین، همزمان با غیبت صغرای آقای رجوی، حملات ماموران عراقی به اشرف، فرار بعضی از کادرها به نزد آمریکائیها و فاش شدن بسیاری از اسرار دردناک قلعه الموت رجوی توسط آنها، تخلیه اشرف و انتقال اعضا به اردوگاه لیبرتی، باقیماندن یکصد تن از کادرهای بالای سازمان در اشرف به امید بازگشت دوباره پس از سقوط نوری المالکی در انتخابات – ارزیابی پر از خطای آقای رجوی از نتایج انتخابات عراق را نیز باید به خطاهای ایشان افزود- با توجیه اینکه باقیماندگان در اشرف مشغول تسویه امور و فروش تجهیزات و وسائلی هستند که اقای جعفرزاده در مصاحبه با سیامک دهاقانپور در برنامه افق صدای آمریکا، حجم آن را بالای چهارصد و پنجاه میلیون دلار برآورد کردند، تلاش برای بهره برداری از اختلافات گروههای عراقی با دولت و برگزارکردن جلسات همبستگی با گروههای سنی و عشایر وابسته به حکومت صدام حسین، کمکهای مالی حیرت آور به بعضی از شخصیتها و گروههای عراقی به امید ایجاد پوشش حمایتی محلی برای اشرف و جلوگیری از تصمیم دولت عراق به تخلیه آن و ... رهاکردن دو هزار انسان یا بیشتر که جان و جوانی و آرزوهای خود را بر سر ماجراجوئیها و خطاهای آقای رجوی از دست داده اند، به امان خدا در لیبرتی و بی مسئولیتی در برابر آنها درون لیبرتی را باید در صدر اعمال سیاه آقای رجوی قرار داد.
در طول سالهای بعد از سرنگونی صدام حسین، به نوشته دانشنامه ویکی پدیا اطلاع دقیقی از وضعیت مسعود رجوی در دسترس نیست از آن زمان تاکنون هیچ عکس و فیلمی از مسعود رجوی منتشر نشده و وی در مکانهای عمومی ظاهر نشده و تنها مستندی که برای اثبات زنده بودن وی ارائه شده پیامهای صوتی مربوط به عاشورای سال 1388 بوده که متشکل از ده پیام در هر شب از شبهای ماه محرم است. برخی از کارشناسان در صحت و اصالت این پیامها تردیدهایی کردهاند.
سازمانی که مدعی است تنها سازمان واقعی مبارز علیه جمهوری اسلامی است، تا امروز از انتشار هرنوع اطلاعی در باب رهبر به غیبت رفته اش خوداداری کرده و وقتی سیامک دهقانپور چند بار در همان برنامه افق از آقای جعفرزاده عضو سرشناس رهبری و مسئول سازمان در آمریکا می پرسد آقای رجوی کجاست ایشان انشا ء میخواند که البته واضح و مبرهن است که خانم مریم رجوی در فرمایشات خود گفته اند ماست سفید است و باز هم مبرهن است که در تظاهرات پاریس صدهزار تن شرکت داشتند.
من در همان سالهای نخست غیبت مسعود رجوی، از طریق دوستان فلسطینی ام دریافتم که ایشان در اردن در یک مقر حفاظت شده در نزدیکی فرودگاه امان و تحت مراقبت یک واحد نظامی آمریکائی مستقر در اردن، اقامت دارد و هر از چندی همسر ایشان از فرانسه به دیدارشان میرود. مطابق شروطی که هنگان انتقال از عراق، بر ایشان تحمیل شد آقای رجوی حق مصاحبه، خروج از مقر، تصویر برداری و سخنرانی تلویزیونی و ملاقات با مسئولان سازمان را ندارد. استفاده ایشان از اینترنت هم بسیار محدود است.
دوسال پیش که برای دیدار با رهبر فلسطین؛ محمود عباس به اردن رفتم، فرصتی پیش آمد که یکی از مسئولان وزارت خارجه اردن دیدار کنم ایشان نیز تاکید کرد رجوی بیصدا در اردن است.
چندی قبل نیز خبر بودنش در اردن تأیید شد اما سه چهار ماه پیش خبری به دستم رسید که هنوز تأیید دومی برایش بدست نیاورده ام. این خبر میگفت آقای رجوی، به سوئیس منتقل شده اند البته با همان شرایط اردن.
سئوال بزرگ اما همچنان بی جواب است، غیبت صغری کی به پایان میرسد و رجوی کی ظهور میکند ؟
از خانم رجوی که انتظار نمیرود اما در این سازمان عریض و طویل با صدها میلیون دلار دارائی و کادرهای قدیم و جدید و دستگاه تبلیغاتی قدرتمند، هیچ انسان آزاد اندیش و خردمند و میهن دوستی نیست که بیاید و به ملت ایران و خانواده های هزاران عزیزی که قربانی خطاهای رجوی شدند و هزاران انسانی که جوانی و زندگیشان در آتش خطاهای رجوی سوخت فقط بگویند ما را ببخشید خطا کردیم؟
به آنهمه انسان مبارز و آزاده ای که بدترین اتهامها را وارد کردند بگویند پوزش میخواهیم مارا ببخشید؟ آیا امثال آقای جعفرزاده ها که در دمکراسی های غربی زندگی میکنند و میدانند رهبران خطاکار حتی اگر نیکسون و کلینتون باشند از ملتهایشان طلب بخشش میکنند و کنار میروند، هنوز حاضر نیستند خطاهای آقای رجوی و تأیید کورکورانه این خطاها از سوی خود و کادرهای رهبری و مسئول سازمان را، به زبان آورند.؟
آیا وقت آن نرسیده آقای رجوی، با انتشار بیانیه ای، ضمن پذیرش خطاهایش، از رهبری سازمانی که دوازده سال است از رهبر خود بیخبر است کنار رود؟ من البته تردید دارم که چنین اتفاقی را از آقای رجوی مشاهده کنیم.
مسعود رجوی که استعفا نمیدهد بلکه در زمان مناسب با سبلت و موی مثل شبق، کت و شلوار کریستین دیور و شاید چهره ای جوان از جراحی پلاستیک همچون دوریان گری، ظاهر خواهد شد تا لشگرش را به سوی نبرد با سفیانی رهبری کند و مژده ظهور را به جمع مشتاقان برساند.