پای درد و دل ۶۰ هزار جانباز شیمیایی از فکه تا حلبچه

به گزارش افکارنیوز، هشتم تیرماه مصادف با روز ملی مبارزه با سلاح‌های شیمیایی است. حقایق تلخی که در جریان هشت سال جنگ در حملات شیمیایی علیه ایران شکل گرفت، مصدومین شیمیایی زیادی بر جای گذاشت. در طول جنگ تحمیلی و در اثر بیش از ۳۵۰ حمله شیمیایی، در مجموع بیش از یک میلیون نفر از رزمندگان و افراد غیر نظامی ایران در معرض آلودگی با این عوامل شیمیایی قرار گرفتند که از این تعداد حدود ۱۰۰هزار نفر دچار مصدومیت شدیدتر شده و تحت مداوا قرار گرفتند.

مشکلات بیش از ۶۰ هزار جانباز شیمیایی


بیش از ۶۰ هزار نفر تحت عنوان جانباز شیمیایی با عوارض مشخص ناشی از مصدومیت شیمیایی تحت پوشش بنیاد شهید و مور ایثارگران قرار دارند و خدمات پزشکی دریافت می‌کنند. محمد اسفندیاری رئیس مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی بنیاد شهید و امور ایثارگران در گفتگو با تسنیم آمار دقیقی از این جانبازان ارائه داد و گفت: مجموعا ۵۴۸ هزار و ۴۹۹ جانباز در سراسر کشور داریم که از این تعداد ۵۱۷ نفر جانباز جانباز شیمیایی شدید، ۱۶ هزار و ۴۸۶ نفر شیمیایی متوسط و ۴۲ هزار و ۹۳۵ نفر شیمیایی خفیف هستند.

مرحوم حسین الیاسی، پزشک معالج جانبازان شیمیایی با اشاره به درمان اولین جانبازهای شیمیایی در ایران در زمان جنگ تحمیلی روایت می‌کرد: «در زمانی که در بیمارستان لقمان کار می‌کردیم(دوران جنگ تحمیلی) خیلی از بیمارانی که به علت عوارض شیمیایی مراجعه می‌کردند بعد از چند روز گله داشتند که چرا بیمارستان به ما رسیدگی نمی‌کند. چون علائم گاز خردل بعد از گذشت ۴ یا ۵ روز بسیار شدیدتر می‌شد و آن‌ها فکر می‌کردند به علت عدم رسیدگی در بیمارستان عوارضشان شدیدتر شده است. برخی ناراحتی‌های شیمیایی به صورت حاد از همان ابتدا آغاز شده و بعد از چند روز خوب می‌شد اما بعد از گذشت مدتی دوباره علائم به صورت مزمن آغاز و ادامه پیدا می‌کرد. دسته‌ای از جانبازان شیمیایی هم در همان زمان جنگ هیچ علائمی نداشتند، اما بعد از مدتی علائم خود را به صورت سرطان‌های مختلف نشان می‌دهد.»

در فاو و خرمشهر و حلبچه شیمیایی شدم


مشکلات عدیده ناشی از مجروحیت گازهای شیمیایی خیلی زود گریبانگیر این جانبازان شد. کسانی که بخش زیادی از عمر خود را با عوارض شیمیایی سپری می‌کنند. مجید مرادی متولد ۱۳۴۶ همدان است. او در نیمه دوم سال‌های دفاع مقدس به جبهه رهسپار شد و تا دو ماه بعد از جنگ هم در مناطق حضور داشت و سه بار در مناطق مختلف عملیاتی شیمیایی شده است. این جانباز شیمیایی در مورد مجروحیت‌های خود در گفتگو با تسنیم می‌گوید: «در سال‌های ۶۴، ‌ ۶۵ و ۶۶ شیمیایی شدم اولین بار در فاو این اتفاق برایم افتاد یک بار هم در بمباران شیمیایی خرمشهر و یک بار هم در حلبچه؛ در اوایل مجروحیتم تاثیر شیمیایی خود را خیلی کم بروز می‌داد، فقط در حد تاول زدن روی پوست و جاهای مرطوب بدن اما بعد از گذشت زمان بروز عوارض شیمیایی بیشتر و بیشتر شد.

درگیری شیمیایی ما در این سال‌ها زیاد بود. عوارض چند وقت یکبار به سراغم می‌آید. این در حالیست که گاز شیمیایی که من خورده بودم، بسیار بسیار کم بوده است اما دردسر ساز؛ سال ۸۵ جراحت شیمیایی‌ام به شدت اوج گرفت. اوایل می‌گفتند گاز خردل تاول زا است و فقط روی پوست تاثیر می‌گذارد، اما بعدها معلوم شد روی ریه و چشم هم تاثیر می‌گذارد. به همین دلیل حمله‌های تنفسی و خونریزی ریه‌ام شروع شد. پزشکان در همدان تجویز کردند که برای درمان به بیمارستان ساسان در تهران بروم. بیمارستان ساسان، بیمارستان متمرکز مجروحین شیمیایی کل کشور است و کادر آن هم مختص این موضوع جمع آوری شده است.

درمان قطعی برای هیچ عارضه شیمیایی وجود ندارد


کسانی که در اوایل جنگ به آلودگی شیمیایی دچار شدند و من می‌شناختم، الان همه شهید شده‌اند. چون مجروحیت شیمیایی آن‌ها زیاد بود. گازهای شیمیایی چند مدل بود. خردل، سیانور، اعصاب و عامل خون بود که به سرطان خون تبدیل می‌شد. اکثر کسانی که به این عوامل دچار شدند شهید شدند. اما کسانی که از گاز خردل استفاده کردند همچنان درگیر آن هستند. عوارض شیمیایی گاز خردل درمان ندارد، فقط قابل کنترل است و در واقع درمان قطعی برای هیچ عارضه شیمیایی وجود ندارد. نحوه بروز عوارض آن هم در شرایط جوی مختلف متفاوت است. هوای سرد، هوای گرم، غبار آلود، عوارض جانبی مخصوص خود را دارد و ما در هر شرایط جوی یک مشکلی داریم.

گاهی هم عوارضی در یک دوره همه جانبازان شیمیایی را دچار مشکل می‌کند. مثلا در یک دوره زمانی کلیه‌های همه جانبازان شیمیایی دچار مشکل می‌شود و در دوره دیگر کبدهایشان بیمار می‌شود. به هر حال این‌ها همیشه با این عوارض دست و پنجه نرم می‌کنند. آن چیزی که مهم است اعتقاد جانبازان شیمیایی است. ما منت‌دار مردم هستیم و به خاطر دفاع از انقلاب اسلامی و مردم به جبهه رفتیم.»

صدام می‌خواست شهرها خالی از جمعیت شود اما مردم زیر بمباران و شیمیایی مقاومت کردند

مرادی با بیان این موضوع که مشکل شیمیایی فقط برای رزمنده ها نیست می‌گوید: «در بیمارستان بچه‌های زیادی را دیدم که در بمباران سردشت و شهرهای مرزی خوزستان شیمیایی شده‌اند و الان هم با مشکلات آن دست و پنجه نرم می‌کنند. به نظر من دو قشر از آدم‌ها جزء بهترین‌های جنگ هستند. یکی کسانی که سال‌های دفاع مقدس متاهل بوده و خانواده را در عین وابستگی رها کرده و برای دفاع آمدند. و دوم کسانی که زیر بمباران موشک و شیمیایی مقاومت کردند و خانه و کاشانه شان را رها نکردند.

آن شهیدانی که در بمباران شهید و یا مجروح شده‌اند کم از رزمندگانی که در مهلکه و مناطق عملیاتی بودند ندارند. شاید خیلی هم از آن‌ها بهتر باشند. آن‌ها می‌توانستند بروند و خانه‌هایشان را رها کنند صدام تحلیلش این بود که شهرها از جمعیت خالی شود ولی همین مردم ما بودند که مقاومت کرده و شهرشان را رها نکرده بودند. این‌ها ولایتمدارهای همان سال‌ها بودند که از ما رزمنده‌ها هم رزمنده تر بودند.»

در ۱۷ سالگی و به خاطر مداوای یک مجروح شیمیایی شدم


امینه وهاب زاده یکی دیگر از جانبازان ۷۰ درصد شیمیایی است. او چند سال به عنوان امدادگر در جبهه‌ها حضور داشته و در خط مقدم به مجروحین رسیدگی می‌کرد. خودش می‌گوید که هم امدادگر بوده و هم تک‌تیرانداز، همه کار بلد بوده است. سال ۱۳۶۱ در عملیات والفجر یک و در منطقه فکه شیمیایی شده است. در آن زمان ۱۷ ساله بوده و یک پسر کوچک داشته است. وهاب‌زاده از روایت ایثارگرانه و متفاوت شیمیایی شدنش در جبهه روایت می‌کند و در گفتگو با تسنیم می‌گوید: «در عملیات والفجر۱ در فکه چادر زده بودند برای رسیدگی به زخمی‌ها، من داشتم پای یکی از این مجروحین را بخیه می‌زدم که دیدم بیرون همهمه و سر و صدا شده است. رفتم بیرون چادر دیدم فریاد می‌زنند: شیمیایی… شیمیایی…. در آن زمان ما از لحاظ امکانات در مضیقه بودیم. بخصوص بچه‌های سپاه که امکانات چندانی نداشتند. ماسک مخصوص شیمیایی هم کم بود.

چند وقت قبل از این قضیه یکی از ارتشی‌ها یک ماسک به من داده بود و گفته بود شما که همیشه توی خطی این ماسک نیازت می‌شود. ماسک را زدم. بعد دیدم یک جوانی را آوردند برای رسیدگی امدادی که حالش بد بود و وضعیت خوبی نداشت. ماسک هم نداشت، ماسکم را باز کردم و برای او گذاشتم. بعدا ظاهرا با او همانجا یک مصاحبه کرده بودند و گفته بود یک خانم امدادگر اینجا جان مرا نجات داد. حالا سال‌ها از موضوع گذشته و آن آقا شهید شده است و نامه‌هایی را برای دخترش گذاشته است. دخترش که جریان ماسک را فهمیده بود توسط آن نامه‌ها و نشانه‌هایی که پدرش گفته بود آمد و من را پیدا کرد.»

ماجرای وصیت شهید مدنی برای کفن شهدای شیمیایی


وهاب‌زاده یک فرزند بیشتر ندارد. او می‌گوید: «قبل از اینکه در جنگ شیمیایی بشوم یک بچه داشتم. بعد از آن دو بار دوقلو باردار شدم که هر دو بار بچه‌ها سقط شده و از بین رفتند. وقتی به دکتر مراجعه کردم گفت به خاطر وضعیت شیمیایی نباید بچه‌دار بشوی. چون احتمال ناقص شدن بچه زیاد است. جانبازان شیمیایی زیادی هم داشتیم که همان موقع بچه‌دار شده بودند و بچه‌هایشان مشکل خونی یا تنفسی پیدا کرده بودند.»

جانباز وهاب‌زاده گرچه با دردهای بی‍شمارش از جراحت‌های جنگی دست و پنجه نرم می‌کند، اما با آرامش خاصی می‌گوید: «من کفنم را آماده کرده‌ام و برای مرگ آماده‌ام. خیلی از کسانی که با من شیمیایی شدند الان شهید شده‌اند. مثل شهید مدنی و شهید تفتی و بقیه، من هم کاملا آماده‌ام. شهید مدنی که یکی از شهدای شیمیایی بود، قبل از شهادت می‌گفت ما باید پارچه سبز روی کفنمان بیندازیم تا همه مردم موقع دفن بدانند که با مسمومیت گاز شیمیایی از بین رفته‌ایم. همان مردمی که خواب مانده‌اند و سرگرم دنیا، فیلم‌ها و بازیگران آن شده‌اند و نمی‌دانند که بازیگران اصلی، آن کسانی بودند که در جبهه‌ها نقش مهمی ایفا کردند. برای همین خواسته بود که وقتی مدنی شهید شد روی کفنش پارچه سبز کشیدند. من بخشی از آن پارچه سبز کفن شهید مدنی را گرفتم تا برای کفن خودم نگه دارم. و الان آماده آن را نگه داشته‌ام.»

در اولین اعزامم به جبهه شیمیایی شدم


علیرضا یزدان‌پناه متولد ۱۰ خرداد سال ۱۳۵۰ است. ۱۵ ساله بود که وارد جبهه شد و به‌عنوان یک رزمنده بسیجی جنگید. خودش می‌گوید با حساب دوران آموزشی مجموعاً سه ماه جبهه بودم. اما در همین ایام طی حمله شیمیایی عراق در ۲۱ فروردین سال ۶۶ در خرمشهر مجروح شده و الآن بیش از ۲۸ سال است که به‌عنوان جانباز ۷۰ درصد شیمیایی با عوارض مربوط به آن دست و پنجه نرم می‌کند. او می‌گوید: «تا روزی که زنده باشم با این تنگی نفس‌هایم و درد سینه‌ و درد چشم‌هایم عشق می‌کنم. صد بار دیگر هم اگر این‌طور مجروح شوم، برای کشورم و انسان و انسانیت می‌جنگم. اگر خدای نکرده به کشورمان دوباره تجاوز شود و اتفاقی بیفتد با همین وضعیتم حاضرم بجنگم.»

آنچه در میان همه این جانبازان مشترک است. جنش مشکلاتشان، مجروحیت‌ها و بیماری ها و جنس مقاومتی است که بعد از سه دهه جانبازی هنوز در گفتارهایشان حرف اول را می‌زند.