به گزارش افکارنیوز، ۳ ماه و نیم پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، چهارم خرداد ۱۳۵۸ بود که آیتالله هاشمی رفسنجانی در خانه خود در دزاشیب مورد سوءقصد قرار گرفت، و برای درمان جراحات وارده به بیمارستان تجریش منتقل شد.
مهاجمان که به بهانه رساندن پیامی از حجتالاسلام والمسلمین ناطق نوری توانستند به خانه راه پیدا کنند، گرچه نتوانستند به هدف اصلی که کشتن هاشمی بود دست پیدا کنند، اما کبد او را مجروح کردند.
همسر هاشمی رفسنجانی شرح ماجرای ترور را در گفتگو با یکی از نشریات به تفصیل توضیح داده، میگوید: «اول فکر کردم یکی از پاسدارها برای کمک آمده. اما دیدم این آدم غریبه است. پریدم جلو. آقای هاشمی را پرت کردم روی زمین. یادم آمد منافقین به سر آقای مطهری شلیک کرده بودند.»
آقا شما منافق نیستید؟!
همسر هاشمی ادامه میدهد: «خودم را انداختم روی آقای هاشمی و دستهایم را دور سر او گرفتم. این پدرسوخته هیچ ابا نکرد. دستش را زیر دست من آورد و دو تیر پشت سر هم خالی کرد. احتمال داد آقای هاشمی کشته شده است.»
عفت مرعشی در ادامه میگوید: «دویدم داخل کوچه و داد زدم: «همسایهها یک ماشین. همسایهها یک ماشین.» مردی وارد خانه میشود و میگوید ماشین آماده است. همسر هاشمی میگوید: «من اول وحشت داشتم. گفتم نکند این آقا از منافقین باشد. حالم خوب نبود. گفتم شما منافق نیستید؟ گفت نه خانم. من همسایه شما هستم.»
روزنامه کیهان پس از این سوءقصد نافرجام نوشته است: «دیشب پس از انتشار خبر سوءقصد به آیتالله هاشمی رفسنجانی، مهندس مهدی بازرگان، آیتالله طالقانی، حجتالاسلام دعایی، سفیر جدید ایران در عراق، امیرانتظام، سخنگوی دولت، آیتالله خامنهای، صباغیان، معاون نخستوزیر و گروه کثیری از شخصیتهای سیاسی و مذهبی به بیمارستان هجوم برده و حال ایشان را جویا شدند.»
این روزنامه همچنین نوشته است: «در تماس تلفنی که خبرنگار کیهان با دفتر امام خمینی در قم گرفت، معلوم شد بلافاصله پس از دریافت خبر، امام برای بهبودی حال آیتالله هاشمی نذر کرده است.»
هاشمی رفسنجانی سرانجام روز سهشنبه ۸ خرداد ۵۸ روی تخت بیمارستان مصاحبه مطبوعاتی و رادیو و تلویزیونی انجام داد و گفت: این حادثه برای من غیرمنتظره نبود. چون مرتبا تلفنی تهدید میشدم و از این حادثه هیچ نگران نیستم.»
طلبه ۲۰ ساله، آغازگر جنایتهای بزرگ
اما این ترورها بیپاسخ نماند و در ۱۸ دی ۱۳۵۸، گروه فرقان و سرکرده آن اکبر گودرزی با اقدامات نهادهای انقلابی دستگیر شدند. فرقان یکی از گروههای سیاسی بود که اواخر ۱۳۵۵ توسط یک روحانی ۲۰ ساله راهاندازی شد. این گروه در ابتدا عنوان «کهفیها» را برای خود برگزیده بود. اصلیترین ایدئولوژی این گروه که در بیانیههای آن منعکس میشد، مبارزه با روحانیت و تبلیغ «اسلام منهای روحانیت» بود.
اکبر گودرزی طلبه بیست ساله ای بود که گروهک تروریستی فرقان را تشکیل داد
مرتضی الویری که در اوایل پیروزی انقلاب یکی از اعضای اصلی کمیته و پس از آن سپاه پاسداران بوده، در این باره میگوید: «نظر من این است که شهید مطهری احساس میکرد بعضی از عبارات و رویکردهای فکری اینها بوی خون میدهد و نشان از افراطگراییهایی دارد که ما امروز در اسلام طالبانی و القاعده میبینیم.»
الویری درباره روحیات و اهداف گروه فرقان میگوید: «من بر این باورم که اینها بچههای متدینی بودند و با انگیزه دینی آمده بودند و برای پول و قدرت به میدان وارد نشده بودند. اینها درگیر جمود فکری و تعصب خشک شده بودند. یعنی ممکن است تعصب خشک صادقانه باشد. کسی که همین امروز به خودش بمب میبندد و میرود افراد بیگناه را میکشد به خاطر ثروت یا قدرت این کار را میکند؟ ممکن است این آدم نماز شب هم بخواند، اما چون کجفهم است، تعصب میورزد روی چیز واهی. در صدر اسلام هم چنین افرادی بودهاند.»
۱۵ ترور خونین در ۹ ماه
محمدولی قرنی رییس ستاد مشترک ارتش، اولین قربانی ترورهای کور گروه فرقان بود که در سوم اردیبهشت ۱۳۵۸ به شهادت رسید. پس از آن آیتالله مرتضی مطهری تئوریسین بزرگ انقلاب و جمهوری اسلامی و عضو شورای انقلاب، ۱۲ اردیبهشت ۵۸ مورد سوءقصد شاگردان اکبر گودرزی قرار گرفت و از آن زمان «استاد شهید» نامیده شد.
تروریستها دست از اقدامات سبکسرانه و خائنانه خود برنداشتند و پس از ترور ناموفق هاشمی رفسنجانی در ۴ خرداد، ۱۲ ترور دیگر را هم سامان دادند که از این میان نزدیک به نیمی از آن ناموفق ماند. گروه فرقان تا ۱۴ دی یعنی ۴ روز پیش از دستگیری همچنان مشغول طراحی و انجام ترور تاثیرگذاران انقلاب و مسئولان جمهوری اسلامی ایران بوده است.
با دستگیری گودرزی و گروه فرقان در ۱۸ دی ۱۳۵۸، گرچه این گروه نابود شد، اما گروهی به نام رهروان فرقان توانستند ۲ ترور دیگر را در ۵ مرداد ۱۳۵۹ و ۶ تیر ۱۳۶۰ سامان دهند که شیخ قاسم اسلامی به شهادت رسید و آیتالله خامنهای که در آن زمان امام جمعه تهران و نماینده مجلس شورای اسلامی بودند، از این سوءقصد جان سالم به در بردند.
آیا گروه فرقان الهامبخش منافقین بود؟
ترورهای گروه فرقان پیش از آن بود که سازمان مجاهدین خلق دست به اسلحه ببرد. این را می شود از لابلای خاطرات مربوط به ترور هاشمی رفسنجانی متوجه شد. آن جا که همسر وی می گوید «آقای مسعود رجوی پیش من آمد و گفت که تا فردا صبح وضعیت هاشمی خطرناک است. پرسیدم چرا؟ گفت چون تیر به کبد ایشان خورده و پرده دیافراگم نیز پاره شده است. اگر تا فردا صبح اتفاقی نیفتد، انشاءالله حاجآقا زنده میماند.» برخی نیز بر این باورند که سازمان مجاهدین(منافقین) در گروه فرقان نفوذ کرده و میتوانست نقش جدیای در خطدهی ترورها داشته باشد.
۷ تن از اعضای دستگیرشده گروهک فرقان اسفندماه سال ۵۸ تیرباران شدند
محمد عطریانفر هم درباره گودرزی گفته است: «وی جوانی طلبه بود که برخی سرخوردگیهای تاریخی داشت و به واسطه این سرخوردگیها بود که بعدها هدایت چنان اقداماتی را عهدهدار شد. گودرزی در سال ۵۵ حدود ۲۰ سال بیشتر نداشت و با این حال به تفسیر قرآن میپرداخت و خود را در مقام مفسر معرفی میکرد و تفسیری انقلابی از قرآن ارائه میداد و آیاتی از قرآن را انتخاب میکرد که به کار مبارزه بیاید.»
سرانجام اکبر گودرزی به همراه ۷۰ نفر از اعضای فرقان دستگیر و ۲۵ نفر از آنان اعدام شدند. گودرزی که در سوم خرداد ۱۳۵۹ تیرباران شد، چنان در جمود فکری خود فرو رفته بود که با آنکه خیلی زود اتهامات خویش را پذیرفت و جنایات انجام شده را گردن گرفت، اما از آنچه انجام داده بود اظهار پشیمانی نکرد.