اینکه آیا هزینههای مادی و انسانی که ایران در سوریه در طول این سالها کرد، ارزشش را داشت؟ اصلاً ایران در سوریه چه میکرد؟ و اگر این حضور ارزشش را داشت، چرا ایران، از دستاوردهایش صیانت نکرد؟ برای پاسخ به این سؤالات، ابتدا باید منطق و حکمت متعالیه «مقاومت» را در دو بُعد «ایرانی» و «اسلامی» فهمید. حتی اگر کسی دریافت اسلامی نداشته باشد و نگرش صرفاً ایرانی و محدود به منافع ملی داشته باشد، باید به حقیقتی مهم پی برده باشد: مواجهنشدن بهنگام با تهدیدهای دشمن، مساوی است با این که به شکل کاملاً منفعلانه در خاک خود غافلگیر شوید و صد برابر هزینه بپردازید؛ تازه معلوم هم نیست که بتوانید او را عقب برانید یا نه. امیر مؤمنان(ع) در اینباره حکمتی را بیان فرمودهاند که مقبول استراتژیستهاست: «با دشمن بجنگید، پیش از آن که با شما بجنگند. وَاللهِ مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا. به خدا سوگند با هیچ قومی در خانهاش نجنگیدند، مگر آن که او را خوار ساختند.» (خطبه ۲۷ نهجالبلاغه)
منطق مقاومت در منطقه ما، جعلی و مصنوعی نیست، بلکه از متن ملتها و در واکنش به واقعیتهای تلخ چند ده سال انفعال و خوشخیالی جوشیده است. برپایی رژیم اشغالگر در فلسطین و سپس دستدرازی آن به خاک همه همسایگان، دقیقاً به موازات دعوت به صلح و سازش در طول چند دهه انجام شد و به ملتها فهماند که بدون مقاومت، نمیتوانند از حیثیت و موجودیت خود پاسداری کنند.
ملت ما، پیشگام مقاومت است. این، یک انتخاب میان ذلت و عزت، و بنابراین، یک الزام بود. متجاوزان ارتش بعث، چه جنایاتی که در استانهای غربی و جنوبغرب مرتکب نشدند. وقتی آنها با پشتیبانی جند ده کشور غربی و عربی به خاک چند استان ما تجاوز کردند، نه ارتش بلکه بسیج مردم بود که خطمقدم مقاومت را شکل داد.
در چنان روزگار دشواری که همسایگان جنوبی ما در حال خیانت و کمک به صدام بودند، سوریه جزو معدود دولتهای عربی بود که کنار مقاومت ملت ایران ایستاد و پشتیبانی کرد و به همین علت هم، مغضوب آمریکا و اسرائیل شد. حکومت اسد- پدر و پسر- اگر به تهدید و تطمیعهای غرب و ارتجاع عرب تن میدادند، هیچ رسانه و سیاستمدار غربی یادش نمیافتاد که درباره دموکراسی و دیکتاتوری سخن بگوید. همچنان که نه درباره دیکتاتوری مطلق در عربستان و اردن و امارات و بحرین و قطر و مصر حرف میزنند و نه از جریان معارضه جانبداری میکنند.
نوبت دوم که آتش جنگ نیابتی غرب علیه ملت ایران و دیگر ملتهای مستقل برافروخته شد، به واسطه برکشیدن دولت داعش در عراق و سوریه بود. سرطان این تروریسم از یکسو به عمق سوریه کشیده شده بود و از جانب دیگر به مرزهای غربی ایران رسیده بود؛ چنان که علناً از حمله به عمق خاک ما سخن میگفتند.
تروریستهای تکفیری و اجارهای، اگر در عراق و سوریه مهار نمیشدند، جنایات بزرگتری را در عمق سرزمین ما مرتکب میشدند. نیاز مشترک سه کشور، موجب حضور مستشاری ایران شد. ما هنگامی توانستیم به مقاومت آنها کمک کنیم، که دولت و مردم هم پای کار بودند و برای امنیت خود جنگیدند. در اینجا، نیروهای مقاومت منطقهای و روسیه هم وارد شدند تا سر افعی داعش به سنگ کوبیده شد. این پیروزی بسیار بزرگ، یعنی تضمین هفت- هشت سال امنیت برای خودمان و منطقه و حتی فرامنطقه.
دشمنانی که روزی صدام را برای حمله به ایران ملعبه دست کردند، روزگاری دیگر به اشغال مستقیم دو همسایه شرقی و غربی ما پرداختند و رسماً ایران را تهدید کردند، و روز سوم، جنگ نیابتی داعش و دیگر گروههای تکفیری را ساختند، از حجم شکستهای راهبردی، لحظهای آرام و قرار نداشتهاند.
فکرش را بکنید: فقط هفتهزار میلیارد دلار هزینه آمریکا در دو جنگ افغانستان و عراق و «تقدیم عراق به ایران در سینی طلایی» به تعبیر سعود الفیصل وزیر خارجه مقبور عربستان؛ پس از آن سرمایهگذاری انبوه روی جنگ نیابتی و شکست در آن و بسیجشدن ظرفیتهای مقاومت منطقهای، از افغانستان و پاکستان تا یمن و عراق و سوریه و لبنان؛ و سپس، دریافت ضربات راهبردی، بعد از عملیات طوفانالاقصی و نمایش محدود وحدت میدانها از سوی جبهه مقاومت.
عملکرد یکایک دستگاههای خودمان در بحران اخیر سوریه را میتوان (و باید از موضع کارشناسی) نقد و بررسی کرد. اما زبان طعنه و تمسخر با زبان نقد دوتاست. ناراحتی از اتفاق مهم پیشآمده، سزاوار هر ایرانی مسلمان است که به امنیت منطقه و کشور خود میاندیشد؛ اما زبان طعنه و تمسخر، قطعاً خیرخواهانه نیست و اگر با توجه باشد، قطعاً همان زبان شماتت منافقانه در پسِ هر ناکامی جبهه خودی است.
طبعاً باید عملکرد دولت، دستگاههای اطلاعاتی، وزارت امور خارجه، نیروهای نظامی مسئول به ویژه سپاه پاسداران، و وزارتخانههای اقتصادی را در وقت دیگری بررسی کرد. در عین حال باید توجه داشت، اگر ما حداکثر ۱۰ تا ۲۰درصد امکان اثرگذاری بر تحولات سوریه را داشتیم و با این توانایی، حماسه بزرگ شکست آمریکا و اسرائیل را در جنگ نیابتی داعش رقم زدیم، ۸۰ تا ۹۰درصد دیگر تاثیرگذاری به نقش «دولت، ارتش و مردم سوریه، دولت روسیه، و دولتهای معارض (از آمریکا و اسرائیل و غرب تا ترکیه و ارتجاع عرب)» برمیگردد.
تشدید تحرکات گروههای تروریستی در شمال سوریه، از چند ماه قبل آشکار بود و این نکته هم که ماموریت داشته باشند برای نجات رژیم از نفس افتاده اسرائیل، میدان جنگ را عوض کنند، احتمال بالایی بهشمار میرفت. در عین حال، سرافکندگی بزرگی بود اگر وسط جنگ حزبالله و حماس با صهیونیستها، مرتکب خیانت میشدند. اما ائتلاف تحریرالشام بلافاصله پس از اعلام آتشبس، وارد معرکه شد و این در حالی بود که دولت اسد پس از قریب ۱۵ سال جنگ، تحمل ویرانی و چندپارچگی، غارت منابع اقتصادی و نفتیاش از سوی آمریکا و ترکیه، نارضایتی اقتصادی مردم، و ارسال پیامهای تهدید و تطمیع از سوی فرستادگان دولتهای عربی به دمشق، توان ادامه مقاومت را نداشت و به همین علت، در دام محاسبات غلط افتاد.
این نکته هم گفتنی است متأسفانه ارتش سوریه به اعتبار آموزههای سکولار حزب بعث، غالباً فاقد انگیزههای دینی یا ملی قوی برای جنگیدن بوده و این در حالی است که هم برخی سران ارتش و هم برخی مقامات دولتی، از طریق کارهای اطلاعاتی طولانیمدت، خلع روحیه شده یا با دشمن بسته بودند. در چنین شرایطی فارغ از شدت و ضعف عملکرد دستگاههای مسئول ما، دولت میزبان مقاومت، آمادگی روحی تداوم مسیر را نداشت و بنابراین ایران هم نمیتوانست جای میزبان هزینه بدهد. هرچند که به احتمال قریب به یقین، مردم سوریه، هزینههای تلختر و بزرگتری خواهند پرداخت.
بازخوانی و بازیابی و ارتقای عمومی منطق مقاومت، بالاترین نیاز امروز ما و منطقه است. ملتهای منطقه، حجم خباثت و شرارت آمریکا و رژیم صهیونیستی را به ویژه در طول دو دهه اخیر به چشم دیده است. همچنان که یقین کرده، آمریکا و غرب سر سوزنی قابل اعتماد نیستند. سیاستمداران و فعالان فلسطینی، شاخه زیتون را کنار اسلحه بالا آوردند تا سازش را جایگزین مقاومت کنند؛ اما در طول چند دهه، هر بار بخش بیشتری از سرزمینشان به اشغال درآمد و هر بار، عرصه تنگتر شد. ملت بیسرزمین و بدون حاکمیت بر سرنوشت خود، دیگر کجا میتوانست سکونت کند و چه اختیاری درباره آینده خود و فرزندانش میتوانست داشته باشد؟
رویداد سوریه، ناکامی بزرگی برای همه ملتهایی است که میخواهند در امنیت و استقلال زندگی کنند. اما نه اول ماجراست و نه پایان آن. پیروزی و ناکامی، ویژگی نبردهای بزرگ و دورانساز است. شبکه سیطرهجوی غرب، ضربات بزرگی را دریافت کرده که پنهان میکند و پیروزی مهمی را کسب کرده که برای شکستن جبهه مقاومت، بزرگنمایی میکند.
بازسازی و بازآرایی استحکامات مقاومت در منطقه بسیار مهم است؛ اما از آن مهمتر، همدلی و اجماع بر سر دو واقعیت است: اولاً راهبرد دشمن بر از هم گسیختن وحدت میدانها قرار گرفته و حال آن که خود به آن عمل میکند؛ و ثانیاً دعوت به مذاکره مستقل از ایران و «گشایشنمایی» تلههای تعبیه شده، صرفاً عملیات فریب است و باید از افتادن در این دام پرهیز کرد.