برنامه هستهای ایران به یکی از چالش برانگیزترین موضوعات سیاست خارجی تهران در تاریخ مدرن تبدیل شده است. بیش از ۱۸ سال از مذاکرات میان ایران و قدرتهای جهانی درباره این موضوع میگذرد و این پرونده همچنان به عنوان یکی از موضوعات مهم بینالمللی در جریان است.
پس از بیش از یک دهه مذاکره و رسیدن به توافق برنامه جامع اقدام مشترک (برجام)، در نهایت طرف آمریکایی با بدعهدی در سال ۲۰۱۸ و به صورت یکجانبه از این توافق خارج شده و تحریمهای ظالمانه را در قالب سیاست فشار حداکثری بر ایران اعمال کرد. این اقدام بیش از پیش نشان داد موضعگیری خوشبینانه میتواند آسیبزا باشد و منافع ملی را تحتالشعاع قرار دهد.
در این گزارش نگارنده میکوشد فارغ از دیدگاهها و تعصبات موجود، آنچه طرف ایرانی باید در قالب تفکرات رئالیستی برای رسیدن به یک توافق بهتر بکار گیرد را تشریح کند.
از خوشبینی لیبرالی تا واقع گرایی تهاجمی
جان مرشایمر، استاد روابط بین الملل دانشگاه شیکاگو و سردمدار رئالیسم تهاجمی که بزرگترین استراتژیست حال حاضر جهان تلقی میشود، تاکید دارد بقا مهمترین هدف یک دولت است. در حقیقت دولتها اهداف دیگری را نیز در روابط بین الملل دنبال میکنند، اما بقا محوریترین هدف هر دولتی محسوب میشود، زیرا با به مخاطره افتادن بقا هیچ کدام از سایر اهداف قابل دستیابی نخواهد بود. از این رو، در شطرنج سیاست بین الملل، توجه به بقا و امنیت ملی باید اولویت نخست هر کشوری باشد.
برنامه هستهای ایران و تنشهای پیرامون آن اساساً یک مسئله امنیتی است و نمیتوان با خوشبینی لیبرالی به دنبال دستیابی به یک توافق همانند برجام بود. گرچه برجام توافقی سرشار از عیب و نقص است، اما تهران هم اینک در شرایطی نیست که بتواند قاعده بازی را تغییر داده و امتیازی بیشتر از آنچه در این توافق ذکر شده را از طرف مقابل بگیرد.
به همین دلیل مقامات تهران در مذاکرات برجام باید ۷ گام رئالیستی ذیل را مورد توجه قرار دهند:
۱- امنیت ملی و فراموشی یک اصل مهم
اصل مهمی که در سیاست خارجی ایران به فراموشی سپرده شده این است که "رفتارهای تقویت شونده در روابط بین الملل تکرار میشوند. " دولتها پیش و پس از انجام یک اقدام در عرصه بین المللی اقدام به سنجش هزینه – فایده خود میکنند. حال اگر یک رفتار با پاداش همراه شد، آن رفتار دوباره تکرار میشود، ولی اگر یک اقدام با هزینه همراه بود، احتمال تکرار آن کاهش مییابد. برای مثال، نقض یک تعهد بین المللی اگر بدون هزینه باشد باید انتظار تکرار آن را داشت.
آمریکا و کشورهای غربی در دوره باراک اوباما، رئیس جمهور وقت ایالات متحده موفق شدند با اعمال تحریمهای ظالمانه ایران را به میز مذاکره کشانده و امتیازات لازم برای اعمال شدیدترین محدودیتها بر برنامه هستهای تهران را بگیرند. اوباما بارها در سخنرانیهای خود پس از حصول توافق برجام بر این نکته تاکید داشت که ما بدون شلیک حتی یک گلوله برنامه هستهای ایران را تعطیل کردیم. اوباما میکوشید این موضوع را به مخالفان جمهوری خواه خود یادآوری کند که تعطیلی برنامه هستهای تهران با کمترین هزینه و بیشتری پاداش برای واشنگتن همراه بود. رفتار تحریمی آمریکا با پاداش از سوی تهران همراه شد، بدون آنکه واشنگتن بخواهد در برابر سیاست مخاطره آمیزی که در برابر ایران در پیش گرفته بود، بهایی پرداخت کند. حال با تغییر دولت در ایالات متحده و روی کار آمدن ترامپ، چرا وی نباید به این فکر میافتاد که با اعمال تحریمهای شدیدتر و سیاست فشار حداکثری امتیازات بیشتری از ایران شامل محدویت بر فعالیتهای منطقهای و موشکی بگیرد؟
برای مثال، ترامپ پس از ورود به کاخ سفید اقدام به اعمال تعرفه گمرکی بر فولاد و آلومینیوم وارداتی از اتحادیه اروپا کرد. استراتژیستهای لیبرال اروپایی به خوبی میدانستند گرچه آمریکا متحد راهبردی این اتحادیه است، اما در صورتی که به این اقدام واشنگتن واکنش مناسب نشان ندهند، دولت ترامپ تشویق شده و تعرفههای بیشتری علیه اتحادیه اروپا در راه خواهد بود. در نتیجه بروکسل نیز اقدام به اعمال تعرفه های متقابل علیه واشنگتن کرد.
فارغ از اینکه سکانداران سیاست خارجی ایران از چه اندیشههایی پیروی میکنند، هیچ توافق بین المللی نباید باعث به مخاطره افتادن امنیت ملی کشور شود. قدرتهای جهانی برای فریب دولتها همواره منافع اقتصادی یک توافق را با جنگ روانی و تبلیغات رسانهای برجسته میکنند. این در حالی است که هیچ توافقی فارغ از دستاوردهای مالی نباید با امنیت ملی در تضاد باشد. هر رفتار خصمانه علیه یک کشور در روابط بین الملل اگر با پاسخ مناسب و ایجاد هزینه همراه نباشد، باید انتظار تکرار آن را داشت.
برجام نمونهای از یک توافق نامطلوب برای ایران بود که بدون تامین منافع تهران، امنیت ملی کشور را به مخاطره انداخت. برداشته نشدن تحریمهای وعده داده شده و محدودیتهای شدید بر برنامه هستهای ایران در منطقهای که اسراییل دارای تسلیحات هستهای بوده و کشورهای عربی مرتجع تا بن دندان با تسلیحات پیشرفته غربی مجهز شده اند، مغایر با امنیت ملی تهران است.
این موضوع بدان معنا نیست که ایران باید به دنبال تسلیحات هستهای باشد، اما پاسخ نامناسب به تحریمهای آمریکا (فارغ از احیای مجدد برجام) باعث خواهد شد در آینده مقامات کاخ سفید رفتارهای گذشته خود در سیاست سخت گیرانه علیه تهران را تکرار کنند.
۲- امنیت ملی مستقل از احزاب و جریانات سیاسی است
متاسفانه تفکر اشتباهی که در کشورهای توسعه نیافته رایج است، پیوند زدن موضوعات امنیت ملی به محل اختلافات سیاسی میان احزاب است. حوزه امنیت ملی مکانی برای تخاصم و تنش میان احزاب نیست. فارغ از آنکه کدام دولت برجام را به نتیجه رساند و چه کسی در این موضوع مقصر است، باید در نظر داشت که هم اینک موضوع امنیت ملی ایران مطرح بوده و فواید یا مضرات هر توافقی تمامی مردم و گروههای سیاسی را در بر میگیرد.
اگر به دلیل اختلافات سیاسی میان احزاب، دولتی قصد تجاوز به ایران را داشته باشد، به خطر افتادن امنیت کشور بدان معنا خواهد بود که تمامی مردم از موافق و مخالف به یک میزان آسیب خواهند دید. در نتیجه نباید مسائل امنیت ملی مانند برجام را از پنجره کوته فکرانه منافع حزبی و سیاسی نگریست و همواره باید به یاد داشت توافق بد میان ایران و قدرتهای بزرگ تبعات منفی گستردهای برای کشور داشته و توافق خوب برای همه خوب است. سیاست خارجی امتداد سیاست داخلی است و نبود اجماع بر سر موضوعات امنیت ملی در نهایت امنیت کشور را به مخاطره میاندازد.
۳- آفتی به نام توافق موقت
نخستین دور مذاکرات میان ایران و کشورهای غربی به سال ۲۰۰۳ و دولت اصلاحات باز میگردد. فارغ از اینکه طی بیش از ۱۸ سال اخیر چه اتفاقاتی رخ داده و چه کسانی مقصر هستند یا نیستند، هم اینک ما با نسلی در کشور مواجهیم که با مذاکرات میان ایران و غرب بزرگ شده اند.
تمامی اتفاقات تلخ ۱۸ سال اخیر به دلیل آن رخ داد که استراتژیستهای غربی با هوشمندی و به طور پیوسته مسائل مختلف و لاینحل را در مذاکرات با مقامات ایرانی مطرح کرده و نزدیک به دو دهه تمامی مسائل کشور را به برنامه هستهای گره زدند. همزمان اعمال تحریمهای ظالمانه علیه ایران طی این مدت آسیبهای جبران ناپذیری را بر کشور وارد کرد.
از این رو، مقامات ایرانی نباید تحت هیچ شرایطی به توافق موقت رضایت دهند. این مذاکرات باید به نتایج قطعی و مشخص رسیده و در پایان دو طرف پایان رسمی مذاکرات را اعلام کنند. هر گونه توافق موقت میان تهران و قدرتهای جهانی به معنای دادن بهانه به طرف مقابل برای اعمال مجدد تحریمها و یا کشاندن دوباره ایران به یک مذاکرات فرسایشی دیگر خواهد بود.
۴- مذاکرات نباید به مسائلی خارج از موضوع هستهای گره بخورد
همانطور که پیشتر ذکر شد، مقامات غربی به دنبال هر بهانه برای اعمال مجدد تحریمها علیه ایران هستند. مقامات تهران تنها و تنها باید ذیل موضوع هستهای و برجام با طرف غربی مذاکره کنند و الحاق سایر موضوعات به مذاکرات به معنای باز کردن پنجره جدید برای اعمال فشار احتمالی آینده طرفهای غربی خواهد بود.
هم اینک واشنگتن، تهران را وارد تونل ماز کرده است. استراتژیستهای آمریکایی هوشمندانه تحریمهای چند لایه را علیه ایران طراحی کرده اند که احیای برجام هم نمیتواند بخش اعظم آنها را لغو کند. برای مثال، تحریمهای اقتصادی ایران هم اینک شامل چند لایه تحریمهای مرتبط با برنامه هسته ای، تحریمهای نقض حقوق بشر، تحریمهای مرتبط با حمایت از تروریسم، و تحریمهای کاتسا میشود.
حال با احیای برجام دولت بایدن تنها تحریمهای مرتبط با برنامه هستهای ایران را به حالت تعلیق در میآورد. این در حالی است که همین موارد ذیل سایر لایههای تحریمی قرار میگیرد و آمریکا حاضر به برداشتن آنها نیست مگر تهران راضی به مذاکرات خارج از چارچوب برجام و برنامههای موشکی، اقدامات منطقه ای، و حقوق بشر شود.
نباید فراموش کرد که ۱۸ سال مذاکره برای پایان بخشیدن به موضوعات هستهای کافی نبود و تحریمهای آمریکا طی این مدت ادامه یافت. باز کردن سایر موضوعات به گفتگوهای هسته ای به معنای آغاز دور بی پایان مذاکرات و اجابت زیاده خواهیهای طرف غربی است.
۵- گرفتن تعهدات لازم
حقیقت این است که در نظام بین الملل هیچ مرجع و قدرتی که بتواند دولتهای نقض کننده توافق را تنبیه کند وجود ندارد. از این رو، احتمال بروز تقلب در توافقات بین المللی زیاد است. با این وجود، این بدان معنا نیست که نمی توان مانع از تخلف طرف مقابل شد. دولتها می توانند با افزایش هزینه های تخلف مانع از نقض آن از سوی طرف مقابل شوند.
مقامات آمریکایی بارها تاکید کرده اند نمیتوانند هیچ تعهدی مبنی بر خروج دولتهای آتی این کشور از برجام را بدهند. این بدان معناست که فردی پول خودرو را به مالک پرداخت کند، اما مالک بگوید قول نمیدهم ماشین را به تو تحویل دهم. در نتیجه تنها یک انسان ساده اندیش میتواند تن به چنین توافقی بدهد.
تاکید تهران بر گرفتن تضمین از طرف غربی برای عدم خروج دوباره از توافق برجام تقریبا غیرممکن است، زیرا حتی اگر طرف آمریکایی چنین تضمینی را هم ارائه کند به راحتی میتواند آن را در آینده نقض کند. مقامات ایرانی به جای تاکید بر تعهدات خارجی، باید تعهدات خود را به مرجع تضمین تبدیل کنند. در حقیقت پایبندی طرف غربی به برجام در گرو انجام اقداماتی در داخل ایران است نه در تضمین های کلامی مقامات آمریکایی.
در شرایط فعلی آمریکا از سرعت گرفتن برنامه هسته ایران و افزایش سطح و درصد غنی سازی به شدت نگران بوده و به همین دلیل هم تن به مذاکرات برای احیای برجام داده است. سانتریفیوژهای پیشرفته، سطح بالای غنی سازی و میزان اورانیوم ذخیره شده، کارتهای برتر ایران در مذاکرات هستند که طرف غربی میکوشد طی توافق آنها را از بین ببرد.
تنها تضمین معتبر و قابل استناد برای تهران به منظور جلوگیری از هر گونه خروج دوباره واشنگتن از برجام بازی با همین کارت هاست. ایران سطح مناسبی از اورانیوم غنی شده ۶۰ درصد دارد که باید در توافق جدید با طرفهای غربی به جای خروج آنها از کشور، آنها را در انبارهای خود ذخیره کرده و تحت نظارت مستقیم آژانس قرار دهد. همچنین سانتریفیوژهای پیشرفته و تجهیزات برای غنی سازی با درصد بالا نیز باید تحت نظر مستقیم آژانس، ولی همواره آماده راه اندازی مجدد و سریع باشند.
حال در صورتی که آمریکا بخواهد دوباره و به صورت یکجانبه از برجام خارج شود ایران به جای شروع از نقطه صفر در غنی سازی، میتواند در کوتاهترین زمان این سطح از اورانیومهای غنی شده را در اختیار داشته باشد و فرآیند غنی سازی با غنای بالا را از سر بگیرد. این موضوع محکمترین تضمین برای عدم خروج دولتهای آتی آمریکا از برجام خواهد بود.
با این حال، مذاکره کنندگان غربی تحت هیچ شرایطی این موضوع را نخواهند پذیرفت و تاکید بیش از حد تهران بر این مسئله میتواند به معنای پایان مذاکرات و عدم حصول توافق برای احیای برجام باشد. از اقدامات دیگر ایران برای تضمین میتوان به تصویب طرحی در مجلس برای خروج از ان پی تی (NPT) یا گسترش بیشتر برنامه هستهای در صورت نقض توافق از سوی طرف مقابل اشاره کرد، اما هیچ کدام به اندازه موضوع اولی که مطرح شد نمیتواند تضمین کننده عدم تخلف طرف مقابل باشد.
۶- فرآیند گام به گام
یکی از مشکلات توافق برجام این بود که تهران خوشبینانه تمامی امتیازاتی که طرفهای غربی میخواست را به طور یکجا و پیش از انجام تعهدات آنها اجرایی کرد. دولت اوباما ۱۸ ماه پس از توافق برجام در کاخ سفید حضور داشت و طی این مدت از اجرای تعهدات خود سرباز زد. در نهایت هم دولت بعدی آمریکا بدون انجام کوچکترین تعهدی از آن خارج شد.
عدم اجرای تعهدات از سوی قدرتهای بزرگ در نظام بین الملل امری طبیعی است، زیرا قدرتی مافوق دولتها وجود ندارد که بتوان در صورت تخلف یک دولت به آن مراجعه کرد و خواستار تنبیه متخلف شد. در نتیجه عقل سلیم حکم میکند که در امضای هر توافق بین المللی تعهدات به صورت گام به گام صورت گرفته و در صورتی که طرف مقابل بدعهدی کرد بتوان از انجام گامهای بعدی اجتناب کرده و حتی گامهایی را به عقب برداشت.
۷- سنجش تعهد
استراتژیستهای ارشد غربی همواره در تنظیم توافقهای بین المللی تمامی امتیازاتی که قرار است کسب کنند را با تمام جزئیات ذکر میکنند و در مقابل امتیازاتی که طرف مقابل اخذ خواهد کرد را با هوشمندی پر از ابهام قرار میدهند تا بتوانند از تعهدات آتی خود شانه خالی کنند.
یکی از ضعفهای برجام این بود که آژانس بین المللی انرژی اتمی به طور مداوم تعهدات ایران ذیل توافق را مورد سنجش قرار داده و اقدام به انتشار گزارش در این رابطه میکرد. حتی هم اکنون که آمریکا از توافق هستهای خارج شده و کشورهای اروپایی حاضر به اجرای تعهدات خود نیستند نیز آژانس به طور مرتب اقدام به ارائه گزارش میزان پایبندی ایران به برجام به طرفهای غربی میکند.
با این حال، هیچ وسیلهای برای سنجش بدعهدی طرف غربی در اجرای برجام وجود ندارد. دولت اوباما با آنکه بسیاری از محدودیتهای اقتصادی علیه ایران را همچنان پابرجا نگه داشته بود، در جایگاه مدعی قرار داشت. این در حالی است که سنجش تعهد دو طرف بهترین ابزار برای پاسخگو کردن نقض کنندگان توافق است.
در این میان، مقامات تهران باید تعهدات خود را به تعهدات طرف مقابل پیوند بزنند؛ بدان معنا که نقض بخشی از تحریمها از سوی آمریکا همراه با نقض بخشی از تعهدات هستهای ایران صورت گیرد. این مسئله از آن منظر حائز اهمیت است که به یاد داشته باشیم "رفتاریهای تقویت شونده تکرار میشوند. " نقض تعهدات آمریکا در دوره اوباما و عدم پاسخگویی مناسب ایران، طرف غربی را به نقض بیشتر توافق تشویق کرد، اما اگر تهران در همان گام نخست به نقض طرف غربی پاسخ مناسب داده بود، شرایط از کنترل خارج نمیشد و واشنگتن میدانست که هر اقدام نامناسب دارای تبعات است.
در نهایت ذکر این نکته ضروری است که در روابط بین الملل منطق قدرت حکم فرماست و پشتوانه اجرایی شدن هر توافق بین المللی به قدرت طرفین و پاسخ مناسب به ناقضان ارتباط دارد. یک توافق هر چقدر هم از جنبه حقوقی به درستی تنظیم شده باشد، ناتوانی در پاسخ به بد عهدی طرف مقابل دیر یا زود منجر به مرگ آن توافق خواهد شد.