شمار حوادثی که داغ ملی به شمار میآیند و در پانوشتههای تقویم، خودنمایی میکنند، کم نیستند؛ حوادثی که بهدور از هر محاسباتی پدید آمدهاند و در کسری از ثانیه به درد همگانی تبدیل شدهاند و مهر داغ و عزای ملی را بر پیشانی آن روز نشاندهاند. داغهایی، نه ویژه ماست و نه منحصر به کشور ما؛ همه کشورها و ملتها روزهای تلخ و غمبار ملی را تجربه کردهاند و هرساله، سوگوارانه به بازخوانی آنها میپردازند. سوگنشینیهایی که ازقضا و برعکس کشور ما به بهانهای برای همدلی و انسجام ملی بدل میشوند نه عامل شکاف و گسست اجتماعی.
حادثه پلاسکو و داغی که با پرپر شدن شهدای آتش نشان بر دل ایران نشست، حادثه سانچی، ترور سردار سلیمانی عزیز و حادثه جانباختن کرمانیهایی که به بدرقه او آمده بودند، حادثه سقوط پرواز ۷۵۲ و داغ سرنشینان آن که بر دل کشور نشست و … از جمله مواردیاند که در چند سال اخیر، زنجیرهوار و در پی هم داغی را بر دل ایران و ایرانیان نشانده است.
هر حادثه، قربانی و احتمالا خاطیانی دارد، خاطیانی که یا دچار اشتباه محاسباتی شدهاند و یا جبر طبیعت، عامل آن شده است یا خطای انسانی رقمزننده آن بوده است که شناسایی آن برعهده دستگاه قضاست و حتما در این مسیر و رفع کاستیها و ضعفها میتوان مطالبهگر بود و تا رفع تظلم روند دادخواهی را ادامه داد.
در این میان اما آنچه که بیشتر از رنج داغهای مستمری که بر دل ما و جان کشورمان نشسته دردناک است، ورود مغرضانه برای مصادره همین داغهاست، جمعی خطکش به دست گرفته و آگاهانه میان داغها و اندوهها مرز میکشند، مرزبندیهایی که بهجای همدلی و همنوایی ملی به بهانهای برای ایجاد انشقاق و گسست اجتماعی بدل شدهاند.
واقعیت این است که ما مردم مظلومی هستیم که شادیها و عزاهایمان، قواره ملیشان را واگذار کردهاند؛ رنجها و شادیهایمان نیز خودی و ناخودی دارد؛ جمعی هوشمندانه و برنامهریزیشده مصائب و ظلمها را به قالب دوقطبی میکشانند تا حاصلش رودررویی حاکمیت و مردم شود.
در همین مسیر آنچه در بوق تبلیغاتیشان میشود و بازنمایی رسانهای مییابد، رنجهای دستهبندیشدهای است که به صلاحدید معاندان میهن، بازتکرار میشود و آنچنان منظم و حسابشده تدارک دیدهاند که حافظه تاریخی مردم را به دلخواه، دستهبندی میکنند.
در این مصاف اما رسانهها و برنامهریزان فرهنگی ما بهجای میدانداری و انعکاس رنج و غمی که از سوی معاندان بهشیوه مطلوبشان بازنمایی میشود در گوشه رینگ نشستهاند و انتظار ضربه را میکشند تا پاسخگوی ضربه باشند نه نیاز مردم و حال و روز کشور. همین هم میشود که در خطکشی ادعای مردمداری آن سوی خطیها و دلسوزان ملت و میهن در داخل کشور، موج حملات، نثار کسی میشود که داد میهنپرستی دارد و دل در گرو انقلاب و نظام بسته و چشم به گرهگشایی از داخل دارد و نه نسخه مغرضانه خارج گودنشینها.
در بلواسازی و غوغاسالاری که به دل و جان مردم بیوقفه وارد میشود، وظیفه مسئولان است که مخاطب مستقیم مردم باشند، پای داغ و درد دل آنها نشسته و عزایشان را به جان بخرند و با محرم دانستن مردم مرزهای ساختگی و تحمیلی خودی ناخودی را بشکنند، غرق شدن و پیروی از خطکشیهای تحمیلی حاصلی جز گسست اجتماعی و افزون کردن شکاف میان مردم و مسئولان نخواهد داشت.