تحولات میدانی و اوضاع پر تنش همسایه شرقی کشورمان طی هفتههای اخیر، نهایتا منجر به تصرف عمده مناطق افغانستان توسط طالبان و تشکیل دولت توسط این گروه شده است؛
همین روز گذشته بود که طالبان کابینه خود شامل 21 عضو به نخست وزیری ملا محمد حسن آخوند را برای اداره افغانستان را معرفی کرد.
با اینحال، در برخی نقاط افغانستان، کماکان در برابر پذیرش حاکمیت طالبان بر این کشور مقاومت میشود که عمدهترین آن، مقاومت جبهه پنجشیر به رهبری احمد مسعود فرزند شهید احمدشاه مسعود است که این روزها در کانون توجهها قرار دارد.
فارغ از نظرات و دیدگاههای مختلفی که این روزها درباره گروه طالبان مطرح میشود که بعضا قائل به تغییر ماهیت طالبان و اصلاح شیوههای غلط این گروه در گذشته است، سابقه طالبان به خصوص در دوران حکومتش بر افغانستان باعث شده تا گروههایی خواستار دخالت دولتهای خارجی برای سرکوب طالبان و واگذاری قدرت به گروههای مقاومت در برابر طالبان برای تشکیل دولت وفاق ملی شوند.
در ایران نیز شاهد اظهار نظرهایی عمدتا از سوی اصلاحطلبان داخلی هستیم که بر این موضوع تأکید دارند که جمهوری اسلامی ایران در برابر تغییر و تحولات در افغانستان و قدرت گرفتن طالبان، باید با اعزام نیرو و کمک به جبهه پنجشیر وارد یک جنگ در افغانستان شود تا مانع از قدرت گرفتن طالبان در این کشور شود.
گذشته از نظرات قبلی این افراد که با تخطئه تلاش و جانفشانی مدافعان حرمی که در کشورهای عراق و سوریه به منظور کمک مستشاری به نیروهای مسلح این کشورها حضور یافتند، میتوان این سوال را مطرح کرد که چرا جمهوری اسلامی ایران مانند عرصه مبارزه با داعش، وارد درگیری در افغانستان نمیشود؟
پاسخ به این سوال را باید در چند محور دنبال کرد:
نخست آنکه ایران، هرگز راسا وارد هیچ جنگی نشده؛ در مواردی مانند عراق و سوریه نیز ایران پس از درخواست رسمی دولتهای قانونی دو کشور آن هم نه با لشکرکشی، بلکه برای مبارزه با تروریسم به آنها «کمک مستشاری» کرد و هرگز طرف اصلی جنگ نبود.
در عراق و سوریه، دولتهای مستقر و نیروهای مسلحشان تصمیم به دفاع از خود گرفتند و در کنار آنها گروههای انبوه و متعدد مردمی نیز به صورت داوطلبانه تصمیم گرفتند در کنار دولتشان باشند؛ بنابراین ایران هم عمدتا با کمک مستشاری، به ساماندهی خطوطو دفاعی و تهاجمی برای نبرد علیه تروریستها پرداخت.
حالا چنین شرایطی را با افغانستان مقایسه کنید؛ دولت و ارتش این کشور فاقد ریشه مردمی بودند و تماما توسط ایالات متحده تجهیز و استقرار یافته بودند؛ به همین دلیل هم بود که تنها ظرف چند هفته، همه شهرها و امکانات نظامی را بدون کمترین مقاومت تسلیم طالبان کردند.
در وهله دوم؛ نوع نزاع در افغانستان متفاوت از آن چیزی است که در سوریه و عراق اتفاق افتاد. در سوریه و عراق، ایالات متحده با ایجاد و سپس تجهیز داعش، در حقیقت به دنبال شکستن خط مقاومتی بود که از ایران آغاز و امتداد آن در عراق و سوریه و لبنان بود، اما در افغانستان اوضاع متفاوت است! در افغانستان آنچه جریان دارد نزاع اقوام مختلفی است که در این کشور حضور دارند. با اینحال ورود هر طرف خارجی به این نزاع داخلی، میتواند آتش جنگ داخلی گستردهای را بیفروزد که سالهای سال ادامه داشته باشد.
از سوی دیگر با توجه به تنوع قومیتها در افغانستان، نمیتوان صرفا جبهه مقاومت پنجشیر یا طالبان را نماینده کل مردم افغانستان حساب کرد؛ پس حمایت از هرکدام نمیتواند به معنای حمایت از مردم افغانستان باشد، بلکه حمایت از یک طرف قومیتی یا مذهبی است که خود به شعلهور کردن آتش یک جنگ بزرگ دامن میزند.
البته از این حیث باید طراحیهای آمریکایی را نیز در نظر داشت؛ آمریکا پس از دو دهه حضور بدون دستاورد در افغانستان و صرف هزینههای هنگفت تریلیون دلاری، این کشور را ترک کرد و شکست سنگینی در کارنامهاش درج شد، حال باید به این نکته توجه داشت که مطالبه محافل غربگرای داخلی برای سوق دادن ایران به ورود به صحنه افغانستان، طراحی از سوی ایالات متحده باشد تا ایران را به زمین بازی که خود طراحی کرده بکشاند.
حالا شاید کماکان این سوال مطرح باشد که حمایت از آزادیخواهان و مظلومان جهان آرمان انقلاب اسلامی است و ایران باید به هر قیمت ممکن، حامی این حرکتها باشد و تفاوتی میان فلسطین و سوریه و عراق و یمن با افغانستان قائل نباشد.
پاسخ به این نکته نیز در تفاوت افغانستان با گزینههای فوق است؛ در فلسطین موضوع ورود یک گروه بزرگ خارجی و اشغالگری است درحالیکه طالبان از مردم افغانستان هستند گرچه قطعا نماینده اکثریت نیستند. لذا این دو قابل مقایسه نیستند.
در سوریه دولت مرکزی و در یمن شورای مرکزی وجود داشته که از ایران کمک رسمی خواسته اند؛ ایران درباره افغانستان هم اعلام آمادگی برای کمک کرده بود اما اشرف غنی دل به آمریکایی ها بسته بود و نتیجه شد آنچه شد. هیچ گروه دیگری در وضعیت کنونی افغانستان نیز نمیتواند نماینده مردم یا اکثریت آنان باشد؛ لذا ایران نمیتواند از منطق سابق خود برای کمک به یک طرف استفاده کند.
از سوی دیگر گفته میشود که ایران میتواند مانند آنچه که در سوریه و عراق اتفاق افتاد و نیروهای همپیمان خود را وارد عرصه جنگ با داعش کرد، در افغانستان نیز فاطمیون را وارد عرصه جنگ با طالبان کند. اینجا نیز تفاوت شرایط در عراق و افغانستان به وضوح مشخص است.
در سوریه و عراق وارد کردن گروههای همپیمان با خواست و تایید دولت برای کمک به ارتش اتفاق افتاد؛ درحالیکه برخی اظهارات مبنی بر وارد کردن فاطمیون به افغانستان برای جنگ با طالبان با این منطق نمی سازد. از طرف دیگر چگونه یک گروه کمتر از 15هزار نفری را به جنگ گروهی بیش از 100هزارنفر بفرستیم و امید به حداقل پیروزی داشته باشیم؟ و از اینها مهمتر اینکه چگونه یک گروه عموما شیعه و هزاره را به جنگ گروهی عموما سنی و پشتون بفرستیم و امید داشته باشیم با این کار جنگ قومی-مذهبی در افغانستان اتفاق نیافتد؟
با این حال باید به این نکته توجه داشت که جمهوری اسلامی ایران هیچگاه بنای ورود به یک جنگ داخلی برای حمایت از یک گروه در برابر گروه دیگری را نداشته است، حتی اگر آن گروه مورد ظلم دیگران واقع شده باشد. میتوان مثال بحرین را ذکر کرد، در بحرین در حالی که دولت مرکزی دست به کشتار مردم زد، اما ایران هیچ گاه از انقلابیون بحرین حمایت نظامی نکرده و برایشان سلاح و... نفرستاد، بلکه به صورت رسانهای و سیاسی از آنان حمایت کرد.
در مورد افغانستان نیز نمیتوان انتظار حمایت نظامی از یک گروه داخل افغانستان را داشت؛ یعنی ایران کاری به جنگهای داخلی که وجه داخلی داشته باشند ندارد و در هرجایی که کمک نظامی یا مستشاری داده با خواست دولت مرکزی یا گروهی که نمایندگی یک اکثریت را داشته بوده است.