چندی پیش سرقت از خانههای ویلایی در یکی از مناطق تهران به پلیس گزارش شد و تیمی از ماموران برای بررسی ماجرا و بازداشت دزدان تجسسهای میدانی خود را آغاز کردند. هنوز چند روزی از تحقیقات نگذشته بود که سرقت دیگری به پلیس گزارش شد و این بار خانه ویلایی در شمال شهر مورد دستبرد دزدان قرار گرفت. ماموران برای بررسی محل سرقت به آنجا رفتند و دریافتند دزدان همانند نقشه پیشین خود از دیلم استفاده کردهاند و این بار پایشان را فراتر قرار دادهاند و گاو صندوق را همراه خود برده اند.
ماموران در تحقیق از مرد صاحبخانه دریافتند وی فقط چند ساعت خانهاش را ترک کرده و دزدان کمتر از سه ساعت موفق به سرقت شدهاند و گاو صندوق را که 200 میلیون تومان پول در آن بوده همراهشان بردهاند.
با توجه به اینکه احتمال وجود سرنخ در خانه مرد ثروتمند وجود داشت ماموران با بررسی دقیق از خانه موفق به یافتن فاکتوری شدند که مربوط به تعمیر موتورسیکلت بود. صاحبخانه ادعا کرد که موتوری ندارد و تا حالا این فاکتور را در خانهاش ندیده است. به این ترتیب تیم بررسی با تحقیقات محلی و نامحسوس متوجه شدند موتورسیکلتی که چند روز پیش در تعمیرگاه مورد تعمیر قرار گرفته متعلق به جوانی به نام «اصغر» است که ردیابیها نشان داد او سال پیش بهخاطر کیف قاپی بازداشت و روانه زندان شده است.
همین سرنخ کافی بود تا پلیس وی را تحت ردیابی قراردهد و ردی از او بهدست بیاورد. کارآگاهان در ادامه دریافتند اصغر پس از آزادی از زندان با دونفر از همدستان قدیمیاش به نامهای «مهدی» و «مسعود» تشکیل باند سرقت از خانههای ویلایی داده اند و به صورت بسیار زیرکانه دست به دزدی می زنند.
به این ترتیب اصغر و همدستانش تحت تعقیب قرار گرفتند و بررسیها نشان داد اعضای این باند برای تفریح به سواحل جنوب کشور رفته اند که با بهدست آمدن نشانی آنان، کارآگاهان موفق شدند هر سهتبهکار را در هتلی که در آنجا مشغول به استراحت بودند، دستگیر کنند.
گفت و گو با دزد خوشگذران
رییس باند برای تفریح به جزایر جنوبی رفته و مشغول خوشگذرانی با همدستانش بود غافل از اینکه پلیس سایه به سایه به دنبالش است. وی می گوید:« فکر نمی کردم پلیس رد و نشانی از ما پیدا کند آن هم جنوب کشور! نمیدانم از کجا توانستهاند ردی از ما بگیرند.»
اصغر لاغر اندام و جثه ریزی دارد. روی سرش جای چند رد قدیمی چاقوست. سن و سالی ندارد ولی پرونده اش نشان می دهد که بارها از سوی پلیس دستگیر شده و به زندان رفته است.
چند ساله هستی؟
24 سال.
تا سال چندم درس خواندی؟
دوم راهنمایی.
اعتیاد داری؟
نه، فقط سیگار می کشم.
مجردی؟
بله.
از کی سرقت می کنی؟
از 18 سالگی. اولش کیف قاپی می کردم ولی پس از آزاد شدن سرقت از خانه های ویلایی را با کمک چند نفر از کسانی که توی زندان با آنها آشنا شده بودم، پیش گرفتم.
چطور شد دست به دزدی زدی؟
خانوادهام از وضعیت مالی خوبی برخوردار نبودند و با وسوسه یکی از بچه محلهایم دست به کیف قاپی زدم.
خانوادهات می دانند دزدی میکنی؟
بار اول را فهمیدند و مرا بخشیدند ولی این بار نمیدانند و اگر بفهمند دیگر نمیتوانم به خانه بروم.
چرا؟
خجالت میکشم به چشمان پدر و مادرم نگاه کنم.
پس چرا دست به دزدی می زنی؟
اشتباه کردم، دست خودم نیست وسوسه می شوم.
شگرد دیلم زنی را از کجا یاد گرفتی؟
از زندان یاد گرفتم ولی توی اولین دزدی به طور اتفاقی از دیلم استفاده کردم.
با پولهایی که بهدست میآوردی چه کار میکردی؟
لباس میخریدم و با همدستانم به خوشگذرانی می پرداختم .
توی هتل چه کار می کردی؟
با دوستانم به سرمان زد چند روزی جنوب بیاییم و استراحت کنیم.
از دزدی خسته شده بودید؟
«سکوت می کند.»
آیا عذاب وجدان نداشتید که با پول حرام خوش می گذراندید؟
اشتباه کردم.
آیا فکر میکردی در هتل و موقع استراحت دستگیر شوید؟
نه، اصلا فکر نمی کردم پلیس ما را تا اینجا تعقیب کند.
حالا به چه چیز فکر می کنی؟
به اینکه دوباره باید به زندان بیفتم و آبرویم پیش خانواده می رود و هیچوقت دیگر نمیتوانم به صورت پدر و مادرم نگاه کنم.
اگر روزی آزاد شوی دوباره دست به دزدی می زنی؟
نه نمی ارزد، به ریسک و بی آبرویی اش نمی ارزد.
حرف آخر؟
آخر و عاقبت دزدی و خلاف همین است که دستگیر شویم و آبرویمان برود.