گاهی کسی با یک بی مهری دلی شکسته می شود و یک ناشنوا که گوشش نمی شنود، خوب نامهربانی را می فهمد. ناشنوا فقط صبر می خواهد تا بتواند مقصود خود را برساند ولی کم پیش می آید تا شنوایی کاسه صبرش لبریز نشود و تمام و کمال و با جان دل فقط به او گوش دهد .
* شنوا راهش را پیدا می کند اما ناشنوا نه!
به گفته زنده یاد جبار باغچه بان "من مانند یک علف صحرایی به وسیله باد و باران و تابش نور آفتاب آسمان ایران سبز شده ام و به رنگ و بوی ایرانی خود افتخار می کنم. قدرت من، فکر من، ایمان من، همه ایرانی است."
مهدی محبوبی، معلم "مدرسه باغچه بان" می گوید: در تهران 13 مدرسه مخصوص ناشنوایان داریم و در هر شهرستان با توجه به وسعتش نیز یکی دو مدرسه مختص ناشنوایان وجود دارد.
محبوبی می گوید: در نسل جدید، درس "جبار باغچه بان" وارد کتاب درسی پایه چهارم ابتدایی شده است و دانش آموزان شنوا برای بازدید به مدرسه ما می آیند و با ناشنوایان آشنا می شوند که این خود مزیتی برای آشنایی با جامعه ناشنواست.
محبوبی با اشاره به اینکه شنوا راهش را پیدا می کند اما ناشنوا نه، می گوید: به افراد ناشنوا در مدارس، بیشتر توجه می شود اما در جامعه گاهی اوقات این توجه وجود ندارد و هر چه فرد ناشنوا بزرگتر می شود، مشکل او هم به مراتب بزرگ تر می شود. برخی ناشنوایان معمولا تا مقطع دیپلم درس می خوانند و بعد از آن از ادامه تحصیل خداحافظی می کنند چرا که اعتماد به نفس حضور در دانشگاه را ندارند.
مهدی محبوبی دو برادر ناشنوای موفق دارد و می گوید: خیلی بی محبتی به ناشنوایان می شود چرا که دیگران حوصله نمی کنند و وقت نمی گذارند تا حرفشان را بفهمند. خدا یک حس شنوایی را از آن ها گرفته ولی حواس دیگرشان بسیار قوی است و فوق العاده نازک دلند. درست است ناشنوایی یک نقص است اما من دوست دارم به جای برادرانم محمد و علی اصغر بودم چون با این همه مشکل و بی مهری موفقند و قهرمان کشور شده اند.
* هیچ وقت حرفی از مشکلات ناشنوایان نمی شود
ناشنوایان چون نمی شنوند ارتباطشان با دنیای بیرون کمتر است و روز به روز ساکت تر در پیله شان فرو می روند. اغلب آن ها در زمینه های مختلف، از هم صحبتی گرفته تا اشتغال و تحصیل، مشکل دارند و همچون معلولان دیگر نیازمند حمایت هستند اما کمتر جایی سخن از مسایلشان مطرح شده است.
علی اصغر محبوبی، 23 ساله، 6 سالی است که عضو تیم ملی فوتسال و فوتبال ناشنوایان است و یک سالی می شود که با سمیه مختاری، 22 ساله، عضو تیم ملی والیبال ناشنوایان ازدواج کرده و سابقه آشنایی هر دو بر می گردد به اردویی که برای یکی از بازی ها رفته بودند.
علی اصغر، می گوید: من 5 ماه در اردو بودم وبا تأخیر، ماهی 800 - 900 هزار تومان حقوق دریافت می کردم و 3 ماه هم به عنوان نگهبان در یک مجموعه ورزشی مشغول به کار بودم که شهرداری با درخواست های مکرر برادرم برایم مهیا کرده بود و می گفتند یا اردو یا کار و به من مرخصی نمی دادند؛ زمانی که به اردو رفتم برای همیشه اخراج شدم.
مازیار ناظمی، رئیس مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی وزارت ورزش و جوانان، در این باره می گوید: قهرمان از نظر ما قهرمان است چه سالم باشد چه معلول اما برای اشتغال آنان با توجه به قوانین استخدام که بنابر صلاحدید، شرایط، نیاز و ... سازمان مدیریت و برنامه ریزی تعیین می شود، جذب قهرمان برای مشاغل داریم. علاوه بر آن یک ورزشکار باید مهارت کافی هم برای اشتغال داشته باشد، صرفا قهرمانی ملاک نیست.
* برادری که تنها دم از مشکلات برادرش می زند
هر دو برادر ناشنوای مادرزادند، هر دو متاهند و مشکلات بسیاری دارند اما یکی شان فقط از بیکاری برادرش می گوید و دغدغه های خود را به زبان نمی آورد.
محمد محبوبی، 35 ساله، ناشنوا، معلم ورزش مدرسه و مربی تیم ملی کشتی ناشنوایان، استعدادیاب و مشاور است که فعالیتش را از سال 1373 شروع کرده و در سال 1379 به تیم ملی راه یافته است. همسر وی نیز مریم رهبر، 30 ساله و ناشنوای نقاش است. آن ها همسایه بودند و 12 سالی است که خانواده ای تشکیل داده اند که حاصل آن یک دختر کم شنوای 8 ساله و یک پسر ناشنوای 6 ساله است.
محمد می گوید: من خواسته ای برای خودم ندارم فقط شغلی به علی اصغر بدهند.
* می گویند به قهرمانان زمین و مسکن می دهیم
چقدر سخت است قهرمان باشی، مدال آور باشی اما نه شغلی داشته باشی، نه سقفی بالای سرت باشد و در تهیه مایحتاج زندگیت نیز همچنان نیازمند باشی و سخت تر از آن که با زبان بی زبانی از دردهایت بگویی و تمام احساسات و ناراحتی هایت را در دستانت جمع کنی تا به اطرافیانت بفهمانی که مشکل از کجاست.
محمد با ایما و اشاره از زندگی علی اصغر می گوید و برادرش مهدی برایمان بازگو می کند: الان علی اصغر در یک اتاق خانه پدری ام در محله دولت آباد تهران زندگی می کند و تمام هزینه های خود و همسرش با پدر من است و اگر مهمانی داشته باشند به خانه پدرم دعوت می شوند. چرا یک قهرمان ناشنوا نباید شغلی داشته باشد؟ چرا نباید بیمه ای به او تعلق گیرد؟ چرا وقتی قهرمان می شود با او همچون یک قهرمان سالم برخورد نمی کنند؟ برای اغلب بانوان ورزشکار ناشنوا که وضع بسیار بدتر است. من در مسابقات کشتی در کشور اول شدم و شهرداری مرا تشویق کرد؛ بهشان گفتم من تشویق نمی خواهم به برادرم کار بدهید که هنوز خرجش را پدرم می دهد. چرا با وجود درخواست های من برای شغل برادرم، به او کاری دادند که در شأن یک قهرمان نبود؟
* شنوا، ناشنوا را درک نمی کند
یک ناشنوا برای بیان منظورش به دیگران از زبان اشاره استفاده می کند که معمولا از حوصله دیگران خارج است و همیشه به این خاطر یا نیازمند رابطی است که پل ارتباطی او با مردم شود یا دنبال همدردی می گردد تا از کنج عزلتش بیرون بیاید.
حسین مصباحی، متولد سال 1369، مجرد، عضو تیم ملی فوتسال است و در 2 سالگی به علت تب شدید کم شنوا می شود.مادر حسین می گوید: من 4 فرزند دیگر غیر از حسین دارم که همگی شنوایند. وقتی فهمیدم حسین کم شنوا شده خیلی برایم سخت و تعجب آور بود چون در اطرافمان تاکنون هیچ فرد ناشنوایی یا کم شنوایی نداشتیم.
مادر حسین از مدرسه ناشنوایان راضی است و می گوید: حسین فوق دیپلم ماشین افزار دارد و در زمینه تحصیل، خواهرش به وی کمک فراوانی کرد. اگر حسین سواد نداشت، شرایطش بدتر می شد. او اکنون با خواندن و نوشتن مشکلش را حل می کند و تنها با هم دردانش ارتباط برقرار می کند و دوست ندارد جایی باشد که کسی به او توجه نمی کند.
حسین در این باره می گوید: شنوایان زبان من را نمی فهمند و فقط علی اصغر که مرا درک می کند.
* بیکاری، مشکل اصلی ناشنوایان
درست است افراد ناشنوا و کم شنوا از مشکل شنوایی رنج می برند و برای پیدا کردن شغلی متناسب دغدغه ها دارند اما همین که صدایی را نمی شنوند مزیت مثبتی برای کارفرمایانشان است چون میزان تمرکزشان بالا می رود و کارایی شان دو چندان می شود.
پدر حسین بازنشسته تأمین اجتماعی است و مجبور است با حقوق 800 هزار تومان همچنان مخارج حسین که شغلی ندارد را تأمین کند.
حسین 4 سال است که برای تیم ملی انتخاب شده و هر وقت به اردو می رود باید خانواده وی 400 - 300 هزار تومان هزینه کنند و پول بلیطش را نیز بپردازند حتی او با وجود مقام اولی که در جهان آورده از مسئولین، هیچ پاداشی نگرفته و گله مند از تفاوتی است که با ورزشکاران سالم دارد.حسین حدود 10 سالی است که برای تمرین، از رباط کریم به میدان امام حسین می آید و ایاب و ذهابش نیز با خودش است.
* بهزیستی بودجه برای سمعک یک کم شنوا ندارد
وقتی پای درد دل جامعه کم شنوایان بنشینیم و از مشکلات عدیده شان بگذریم، حرف از یار جدا ناشدنی شان "سمعک" می شود.سمعکی که این روزها اگر ضربه ای به آن وارد شود، کسی پاسخگو نیست.
در بازی های آسیایی، سمعک حسین شکست که هزینه یک جفت سمعک او 14 میلیون تومان است و با وجود تقاضای بسیار به بهزیستی همچنان مشکل سمعک حسین رفع نشده است و بهزیستی تنها در جواب می گوید که ما بودجه نداریم.
* اشتغال ناشنوایان از دغدغه های فدراسیون است
متأسفانه هنوز هم با دوندگی و پیگیری های فدراسیون ناشنوایان اقداماتی برای بیکاری قهرمانان ناشنوا صورت نگرفته است.
ریس فدراسیون ناشنوایان، کرم ا... علیمرادی، در خصوص اشتغال ناشنوایان می گوید: یکی از دغدغه های فدراسیون شغل این افراد است اما این موضوع به صورتی نیست که به واسطه فدراسیون انجام شود، پیگیری های ما بی تاثیر نیست ولی قانون استخدام، مربوط به دولت است و بهزیستی، تنها 3 درصد از تسهیلات استخدامی مرتبط به افراد معلول را دارد. ما با وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی صحبت کردیم که حداقل این 3 درصد بین ناشنوایان، نابینایان و افراد معلول تقسیم شود و هر کدام یک سهم ببرند.ایشان هم تا حدودی متقاعد شدند ولی زمان اجرایی شدن آن هنوز معلوم نیست. همه ما منتظر هستیم که وزارت طرحی درخصوص پاداش و اشتغال ناشنوایان به هیئت دولت ببرد و امید است که این طرح تصویب شود.
* ناشنوایان قهرمانی که به حقشان نرسیده اند
بر همگان واضح است که همیشه در میان معلولین، کمترین پاداش ها و توجه ها متعلق به ناشنوایان بوده و در زمینه اشتغال هم وضع به همین صورت است، پس با شنیدن فریاد مشکلاتشان، این گروه را از مظلومیت رها کنیم تا بتوانند بدون دغدغه خاطر، همچنان ارزش آفرین باشند و قهرمان افتخار آفرین بمانند.